P 16
_رفتم آشپزخونه و برای تهیونگ یه هات چاکلت درست کردم واسه خودمم شیر کاکائو برداشتم و رفتم حال دیدم تهیونگ روی مبل خوابش برده چی آنقدر زود سینی رو گذاشتم رو میز و کنارش نشستم اگه اینطوری میخوابید حتما گردنش درد میکرد روی مبل درازش کردم و یه پتو انداختم روش بچه های مدرسه حتما کور بودن یا نمیفهمیدن اون خیلی جذابه خیلی خیلی چشماش لباش و اون خنده های مستطیلیش خودمم نمیدونم کی عاشقش شدم ولی ولی.... هی ا.ت به خودت بیا
پتو رو کامل روش کشیدم خواستم برم که دستم رو گرفت بهش نگاه کردم هنوز هم خواب بود روبه پهلو دراز کشید باعث شد بهش نزدیکتر بشم نفس های منظمش روی صورتم میخورد دستم رو ناخودآگاه روی گونش کشیدم آروم نوازشش کردم که توی خواب لبخندی زد منم لبخند آدامسی زدم کمی بعد دست از دید زدنش برداشتم آروم از خودم جداش کردم و کنارش نشستم دفترم رو برداشتم با دیدن تهیونگ توی وجودم و قلبم یه حسایی به وجود میومد دلم میخواست اونا رو بنویسم پس مدادم رو برداشتم و شروع به نوشتن کردم بعد نفهمیدم چیشد و همونجا خوابم برد
تهیونگ ویو
نور آفتاب مزاحم مگه مجبور بود درست توی چشام بخوره آروم چشام رد باز کردم فکر میکردم توی اتاقم هستم ولی وقتی به اطراف نگاه کردم دیدم اینجا اتاقم نیست من توی خونه ا.ت خوابیدم ولی خودش کجاست میخواستم پاشم ولی دست یکی توی دستم بود آروم به پایین نگاه میکردم ا.ت چرا اینجا خوابیده سرش روی مبل بود و دست من رو گرفته بود آروم کنارش نشستم به دستش که توی دستم بود نگاه کردم ای کاش منو تو هميشه پیش هم بودیم اون موقع خوشبخت ترین پسر دنیا میشدم بغلش کردم و گذاشتمش روی مبل موهای که روی صورتش بود رو کنار زدم به صورتش خیره شدم درست مثل یه فرشته بود که از آسمون اومده بود پایین تا دنیای من رو رنگین کنه از جام بلند شدم و رفتم آشپزخونه تا چیزی درست کنم در یخچال رو باز کردم و دو تا نودل در آوردم گذاشتم تا آماده بشن میز صبحونه رو چیدم رفتم پیش ا.ت میخواستم بیدارش کنم اون بدون اینکه چشماش رو باز کنه سرجاش نشست و چشماش رو مالوند یهو گفت
پتو رو کامل روش کشیدم خواستم برم که دستم رو گرفت بهش نگاه کردم هنوز هم خواب بود روبه پهلو دراز کشید باعث شد بهش نزدیکتر بشم نفس های منظمش روی صورتم میخورد دستم رو ناخودآگاه روی گونش کشیدم آروم نوازشش کردم که توی خواب لبخندی زد منم لبخند آدامسی زدم کمی بعد دست از دید زدنش برداشتم آروم از خودم جداش کردم و کنارش نشستم دفترم رو برداشتم با دیدن تهیونگ توی وجودم و قلبم یه حسایی به وجود میومد دلم میخواست اونا رو بنویسم پس مدادم رو برداشتم و شروع به نوشتن کردم بعد نفهمیدم چیشد و همونجا خوابم برد
تهیونگ ویو
نور آفتاب مزاحم مگه مجبور بود درست توی چشام بخوره آروم چشام رد باز کردم فکر میکردم توی اتاقم هستم ولی وقتی به اطراف نگاه کردم دیدم اینجا اتاقم نیست من توی خونه ا.ت خوابیدم ولی خودش کجاست میخواستم پاشم ولی دست یکی توی دستم بود آروم به پایین نگاه میکردم ا.ت چرا اینجا خوابیده سرش روی مبل بود و دست من رو گرفته بود آروم کنارش نشستم به دستش که توی دستم بود نگاه کردم ای کاش منو تو هميشه پیش هم بودیم اون موقع خوشبخت ترین پسر دنیا میشدم بغلش کردم و گذاشتمش روی مبل موهای که روی صورتش بود رو کنار زدم به صورتش خیره شدم درست مثل یه فرشته بود که از آسمون اومده بود پایین تا دنیای من رو رنگین کنه از جام بلند شدم و رفتم آشپزخونه تا چیزی درست کنم در یخچال رو باز کردم و دو تا نودل در آوردم گذاشتم تا آماده بشن میز صبحونه رو چیدم رفتم پیش ا.ت میخواستم بیدارش کنم اون بدون اینکه چشماش رو باز کنه سرجاش نشست و چشماش رو مالوند یهو گفت
۸۴.۷k
۲۳ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.