مافیای یونگی پارت 16
ا/ت:پاشدم رفتم دستشویی کار های لازم رو کردم اومدم بیرون رفتم پایین
یونگی:داشتم صبحانه حاضر میکردم
ا/ت:نشست صندلی
یونگی:امروز خدمتکار و بادیگارد ها همشون میان
ا/ت:اوم باشه صبحانم خوردم
ا/ت:من شب ماشین خوابم برده بود تو منو اوردی اتاقم(دهن پر
یونگی:بلهومث خر خوابیده بودی هزار بار صدات کردم بیدار نشدی میخواستم همون جور بمونی ماشین ولی گفتم سرما میخوری حوصلت ندارم بردم اتاق
باورم نمیشه کلی دروغ بار کردم(تو دلم
ا/ت:یه بار نمیشه ها اصلا نرینی بهم
یونگی:میخواستم جوابش بدم گوشیم زنگ خورد بابام بود جواب دادم الو سلام چیه(سرد
بابای یونگی:سلام پسرم خوبی
یونگی:اوم
بابای یونگی:عروسم چطوره خوبه
یونگی:اونم خوبه حرف اصلیت رو بگو
بابای یونگی:پسرم میخوام یه مسافرت درس کنن تو و دخترم باهم برین
یونگی:لازم نکرده من شرکت یه سری کار ها دارم خودمون مربوطه
بابای یونگی:اونارو من درس میکنم تو برو
یونگی:گفتم که نمیخوام الان مزاحمون نشو صبحانه میخوریم
بابای یونگی:مگه الان صبحانه میخورن ظه
یونگی:نذاشتم حرفش کامل کنه قطع کردم
بابای یونگی؛لبخند زدم شب انگار خیلی طول کشیده که خسته بودن خوابیدن
یونگی:صبحانم خوردم ا/ت خیلی ساکت به نظر میومد
سعی کردم حرف بزنم بحرفه امروز من کاری ندارم ولی از فردا دیگه به قانون ها باید عمل کنی این خونه کلی قانون داره فهمیدی
ا/ت:سر تکون دادم به معنی اره
یونگی:یکم بعد هم میریم خرید لباس بخریم اون یکی لباس هاتم میگم بیارن
ا/ت:اوم نمیخواد همون اونا کافیه
یونگی:از تو نظر نخواستم
ا/ت:هوم ببخشید
یونگی:چیزی نگفتم دیگه بهش
ا/ت:امروز خیلی کسل بودم نمیدونم چرا بی حال بودم دلم نمیخواس باهاش بحرفم
کاتتتت اینم پارت بعد دوتا پارت پشت سرهم گذاشتم شرط هارو برسونید
لایک ۲۰
کامنت ۷۰
یونگی:داشتم صبحانه حاضر میکردم
ا/ت:نشست صندلی
یونگی:امروز خدمتکار و بادیگارد ها همشون میان
ا/ت:اوم باشه صبحانم خوردم
ا/ت:من شب ماشین خوابم برده بود تو منو اوردی اتاقم(دهن پر
یونگی:بلهومث خر خوابیده بودی هزار بار صدات کردم بیدار نشدی میخواستم همون جور بمونی ماشین ولی گفتم سرما میخوری حوصلت ندارم بردم اتاق
باورم نمیشه کلی دروغ بار کردم(تو دلم
ا/ت:یه بار نمیشه ها اصلا نرینی بهم
یونگی:میخواستم جوابش بدم گوشیم زنگ خورد بابام بود جواب دادم الو سلام چیه(سرد
بابای یونگی:سلام پسرم خوبی
یونگی:اوم
بابای یونگی:عروسم چطوره خوبه
یونگی:اونم خوبه حرف اصلیت رو بگو
بابای یونگی:پسرم میخوام یه مسافرت درس کنن تو و دخترم باهم برین
یونگی:لازم نکرده من شرکت یه سری کار ها دارم خودمون مربوطه
بابای یونگی:اونارو من درس میکنم تو برو
یونگی:گفتم که نمیخوام الان مزاحمون نشو صبحانه میخوریم
بابای یونگی:مگه الان صبحانه میخورن ظه
یونگی:نذاشتم حرفش کامل کنه قطع کردم
بابای یونگی؛لبخند زدم شب انگار خیلی طول کشیده که خسته بودن خوابیدن
یونگی:صبحانم خوردم ا/ت خیلی ساکت به نظر میومد
سعی کردم حرف بزنم بحرفه امروز من کاری ندارم ولی از فردا دیگه به قانون ها باید عمل کنی این خونه کلی قانون داره فهمیدی
ا/ت:سر تکون دادم به معنی اره
یونگی:یکم بعد هم میریم خرید لباس بخریم اون یکی لباس هاتم میگم بیارن
ا/ت:اوم نمیخواد همون اونا کافیه
یونگی:از تو نظر نخواستم
ا/ت:هوم ببخشید
یونگی:چیزی نگفتم دیگه بهش
ا/ت:امروز خیلی کسل بودم نمیدونم چرا بی حال بودم دلم نمیخواس باهاش بحرفم
کاتتتت اینم پارت بعد دوتا پارت پشت سرهم گذاشتم شرط هارو برسونید
لایک ۲۰
کامنت ۷۰
۱۴.۶k
۲۹ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۰۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.