زندگی مخفی پارت ۹۶ بخش دوم
(استایل سانگاه)
رورا:ولی تهیونگ و خواهرت تورو همسرش اعلام کردن
جونگکوک: خواهرم ؟؟
مگه لیسا اومده
تهیونگ:نه منظور رورا اونی جنیه
جونگکوک:اول از همه شما دوتا غلط کردید منو همسرت معرفی کردی
دوم اون جنی کجاست تا با دیوار یکیش کنم
سوم
مگه شما با من قهر نبودی
تهیونگ:من میخواستم بگم دوست
ولی جنی گفت همسر به من ربطی نداره
دوم جلوی در منتظرن
سوم
اون قهر کردن تقصیر خودت بود
چون منو پرنس صدا نکردییی
جونگکوک:خب بگو بیان دلم میخواد ببینمشون
و ببخشید
پرنس زیبا
ایی
رورا: جونگکوک یکم کمتر صحبت کن چون بدنت نیاز به استراحت داره
و ضعیفه
ته یونگ تو برو و دوستاتو صدا کن تا من سرم جونگکوک رو عوض کنم و براش غذا بیارم
تهیونگ:باشه و ممنون ❤️
.....دو ساعت بعد......
تهیونگ:خب رورا خانم
نمیخواید بگید اینجا چیکار میکنید
رورا:خب داستان درازی داره
بر میگرده به دانشگاهم
اگه یادت باشه مامان و بابام طراح لباس بودن
ولی اونا از این راه مواد مخدر جا به جا میکردن
و من توی اون سال فهمیدم
اونا گفتن اگه به کسب بگم ممکنه که دختری که عاشقشم رو جلوی چشمام بکشن
و مجبورم کردن توی اون سال اجباری ازدواج کنم
من قبل اون روز به دختره اعتراف کردم
و اون درخواستمو پذیرفت
تهیونگ:وایسا وایسا اون دختره کی بودد
رورا:هم کلاسی مون
یون سانگاه
یادته همون دختره مو آبیه
من چهار ماه ازش بزرگتر بودم
تهیونگ:تو از همون موقع...
من فکر کردم یه کراش سادس
رورا:ولی نبود
ما دانشگاه هم باهم توی یه کلاس افتادیم
بعد از اعتراف من اونم گفت که حسی بهم داشته و ما یواشکی وارد رابطه شدیم
اون راجب تمام خانوادم فهمید و گفت تا آخرش کنارمه
منو اون بعد از ۱ سال از سئول
فرار کردیم و رفتیم بوسان
اونجا منو سانگان ادامه تحصیل دادیم و خب پزشکی خوندیم
بعد از ۴ سال دوباره برگشتیم سئول
و فهمیدم که پدر و مادرم و تمام باندشون دستگیر شدن اونم توسط باند شما
تهیونگ:باند ققنوس بودن؟
رورا:آره ققنوس و اگه بدونی من چقدر از تو و باندت ممنونم
و خب بعدش منو سانگاه رفتیم تا جایی رو برای کار کردن پیدا کنیم
بخاطر سابقه کاری مون راحت اینجا استخدام شدیم
الان سانگاه هم توی این بیمارستانه
تهیونگ:بیارش تا ببینمش
..........
ادامه دارد....
رورا:ولی تهیونگ و خواهرت تورو همسرش اعلام کردن
جونگکوک: خواهرم ؟؟
مگه لیسا اومده
تهیونگ:نه منظور رورا اونی جنیه
جونگکوک:اول از همه شما دوتا غلط کردید منو همسرت معرفی کردی
دوم اون جنی کجاست تا با دیوار یکیش کنم
سوم
مگه شما با من قهر نبودی
تهیونگ:من میخواستم بگم دوست
ولی جنی گفت همسر به من ربطی نداره
دوم جلوی در منتظرن
سوم
اون قهر کردن تقصیر خودت بود
چون منو پرنس صدا نکردییی
جونگکوک:خب بگو بیان دلم میخواد ببینمشون
و ببخشید
پرنس زیبا
ایی
رورا: جونگکوک یکم کمتر صحبت کن چون بدنت نیاز به استراحت داره
و ضعیفه
ته یونگ تو برو و دوستاتو صدا کن تا من سرم جونگکوک رو عوض کنم و براش غذا بیارم
تهیونگ:باشه و ممنون ❤️
.....دو ساعت بعد......
تهیونگ:خب رورا خانم
نمیخواید بگید اینجا چیکار میکنید
رورا:خب داستان درازی داره
بر میگرده به دانشگاهم
اگه یادت باشه مامان و بابام طراح لباس بودن
ولی اونا از این راه مواد مخدر جا به جا میکردن
و من توی اون سال فهمیدم
اونا گفتن اگه به کسب بگم ممکنه که دختری که عاشقشم رو جلوی چشمام بکشن
و مجبورم کردن توی اون سال اجباری ازدواج کنم
من قبل اون روز به دختره اعتراف کردم
و اون درخواستمو پذیرفت
تهیونگ:وایسا وایسا اون دختره کی بودد
رورا:هم کلاسی مون
یون سانگاه
یادته همون دختره مو آبیه
من چهار ماه ازش بزرگتر بودم
تهیونگ:تو از همون موقع...
من فکر کردم یه کراش سادس
رورا:ولی نبود
ما دانشگاه هم باهم توی یه کلاس افتادیم
بعد از اعتراف من اونم گفت که حسی بهم داشته و ما یواشکی وارد رابطه شدیم
اون راجب تمام خانوادم فهمید و گفت تا آخرش کنارمه
منو اون بعد از ۱ سال از سئول
فرار کردیم و رفتیم بوسان
اونجا منو سانگان ادامه تحصیل دادیم و خب پزشکی خوندیم
بعد از ۴ سال دوباره برگشتیم سئول
و فهمیدم که پدر و مادرم و تمام باندشون دستگیر شدن اونم توسط باند شما
تهیونگ:باند ققنوس بودن؟
رورا:آره ققنوس و اگه بدونی من چقدر از تو و باندت ممنونم
و خب بعدش منو سانگاه رفتیم تا جایی رو برای کار کردن پیدا کنیم
بخاطر سابقه کاری مون راحت اینجا استخدام شدیم
الان سانگاه هم توی این بیمارستانه
تهیونگ:بیارش تا ببینمش
..........
ادامه دارد....
۲.۰k
۱۹ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.