مافیای بی مزه من
پارت ۱۱
یک هفته بعد
شوگا ویو
الان یک هفته هست خبری از ا/ت نیست
همه جا رو دنبالش گشتم ولی پیداش نکردم
چند نفر رو فرستادم باز برن دنبالش بگردن ولی وقتی اومدن گفتن هیچ جا نیست
فکر کنم بدونم کار کیه ولی نمیدونم چجوری پیداش کنم
یکی رو صدا زدم بیاد
شوگا: برو همه رو خبر کن باید دنبال یکی به اسم جئون جونگ کوک بگردین تا پیداش نکردین هم برنگردین
میدونم کاره اون جئون عوضیه میکشمش (ادمین: عههه شوگا جونگ کوک بایس منه بهش توهین نکن ناراحت میشم
شوگا: تو یکی برو گم شو حالو حوصلت رو ندارم
ادمین: خیلی بدی شوگا یخاطر ا/ت اعصابت خورده دیگه سر من خالی نکن
شوگا: میری گم میشی یا خودم با دستام میکشمت
ادمین: اوکی رفتم 😒😔)
پرش زمانی به داخل شهر بازی
ا/ت ویو
شوگا رفت
نشسته بودم که یهو یه نفر یه چیزی رو گرفت جلو دهنم تا نتونم نفس بکشم و کم کم از هوش رفتم
...
وقتی بهوش اومدم توی یه اتاق کوچیک و تاریک بودم که فقط بوی خون میداد
میخواستم بلند شم که دیدم به یه صندلی محکم بسته شده بودم
شروع کردم سر و صدا کردم و کمک خواستن
بعد چند دقیقه در باز شد و دو مرد اومدن تو اتاق و م یه نفر اومد و جلوم وایستاد
ا/ت: هی تو به رئیس لعنتیتون بگو بیاد
کوک: من اون رئیس لعنتی هستم
تا اینو گفت قلبم اومد تو دهنم ولی جرئت به خرج دادم و دهنم رو باز کردم
ا/ت: عوضی بزار برم چرا منو اینجا اوردی
کوک: خیلی پرو شدی نکنه دلت میخواد بد بلایی سرت بیاد ها؟
ا/ت: مثلا چه بلایی میخوای سرم بیاری
کوک: بزار نشونت بدم . شما دو تا برید بیرون
اون دو نفر رفتن و در رو بستن
اومد سمتم و دستاش رو گذاشت دو طرف صندلی
صبر کن این همون کسی هست که اون موقع تو اون مهمونیه میخواست به من نزدیک شه
کوک: شوگا کسی که دوسش داشتم رو ازم گرفت حالا منم میخوام تو رو از اون بگیرم
ا/ت: مگه چیکارش کرد
کوک: اونو کشت. حالا منم میخوام کاری کنم تو رو از دست بده
ا/ت: چی نه خواهش میکنم منو نکش
کوک: فعلا نمیکشمت فعلا میخوام در حد مرگ شکنجت بدم
طنابی که باهاش به صندلی بسته شده بودم رو باز کرد
از رو صندلی بلند شدم و رفتم سمت در و سعی کردم برم بیرون ولی در بسته بود
کوک: نمیتونی بری تا وقتی من نگم در رو باز نمیکنن
دستش رو برد سمت شلوارش و کمربندش رو در اورد
اومد سمتم و تا میشد منو زد بعدشم پرتم کرد سمت دیوار و رفت
میخواستم برم سمتش ولی اینقدر زده بودم نمیتونستم تکون بخورم
همونجا نشستم و پاهام رو بغل کردم
ا/ت: شوگا کجایی میترسم. یعنی میای دنبالم؟ اصلا میفهمی گم شدم؟
با همین افکار تا صبح بیدار بودم ولی اگه میخواستم هم نمیتونستم بخوابم چون بدنم خیلی درد میکرد که نمیزاشت بخوابم
ادامه توی پارت بعد....
_____________________________________________________
حمایت کنین هنوز قراره خیلی جالب تر بشه
یک هفته بعد
شوگا ویو
الان یک هفته هست خبری از ا/ت نیست
همه جا رو دنبالش گشتم ولی پیداش نکردم
چند نفر رو فرستادم باز برن دنبالش بگردن ولی وقتی اومدن گفتن هیچ جا نیست
فکر کنم بدونم کار کیه ولی نمیدونم چجوری پیداش کنم
یکی رو صدا زدم بیاد
شوگا: برو همه رو خبر کن باید دنبال یکی به اسم جئون جونگ کوک بگردین تا پیداش نکردین هم برنگردین
میدونم کاره اون جئون عوضیه میکشمش (ادمین: عههه شوگا جونگ کوک بایس منه بهش توهین نکن ناراحت میشم
شوگا: تو یکی برو گم شو حالو حوصلت رو ندارم
ادمین: خیلی بدی شوگا یخاطر ا/ت اعصابت خورده دیگه سر من خالی نکن
شوگا: میری گم میشی یا خودم با دستام میکشمت
ادمین: اوکی رفتم 😒😔)
پرش زمانی به داخل شهر بازی
ا/ت ویو
شوگا رفت
نشسته بودم که یهو یه نفر یه چیزی رو گرفت جلو دهنم تا نتونم نفس بکشم و کم کم از هوش رفتم
...
وقتی بهوش اومدم توی یه اتاق کوچیک و تاریک بودم که فقط بوی خون میداد
میخواستم بلند شم که دیدم به یه صندلی محکم بسته شده بودم
شروع کردم سر و صدا کردم و کمک خواستن
بعد چند دقیقه در باز شد و دو مرد اومدن تو اتاق و م یه نفر اومد و جلوم وایستاد
ا/ت: هی تو به رئیس لعنتیتون بگو بیاد
کوک: من اون رئیس لعنتی هستم
تا اینو گفت قلبم اومد تو دهنم ولی جرئت به خرج دادم و دهنم رو باز کردم
ا/ت: عوضی بزار برم چرا منو اینجا اوردی
کوک: خیلی پرو شدی نکنه دلت میخواد بد بلایی سرت بیاد ها؟
ا/ت: مثلا چه بلایی میخوای سرم بیاری
کوک: بزار نشونت بدم . شما دو تا برید بیرون
اون دو نفر رفتن و در رو بستن
اومد سمتم و دستاش رو گذاشت دو طرف صندلی
صبر کن این همون کسی هست که اون موقع تو اون مهمونیه میخواست به من نزدیک شه
کوک: شوگا کسی که دوسش داشتم رو ازم گرفت حالا منم میخوام تو رو از اون بگیرم
ا/ت: مگه چیکارش کرد
کوک: اونو کشت. حالا منم میخوام کاری کنم تو رو از دست بده
ا/ت: چی نه خواهش میکنم منو نکش
کوک: فعلا نمیکشمت فعلا میخوام در حد مرگ شکنجت بدم
طنابی که باهاش به صندلی بسته شده بودم رو باز کرد
از رو صندلی بلند شدم و رفتم سمت در و سعی کردم برم بیرون ولی در بسته بود
کوک: نمیتونی بری تا وقتی من نگم در رو باز نمیکنن
دستش رو برد سمت شلوارش و کمربندش رو در اورد
اومد سمتم و تا میشد منو زد بعدشم پرتم کرد سمت دیوار و رفت
میخواستم برم سمتش ولی اینقدر زده بودم نمیتونستم تکون بخورم
همونجا نشستم و پاهام رو بغل کردم
ا/ت: شوگا کجایی میترسم. یعنی میای دنبالم؟ اصلا میفهمی گم شدم؟
با همین افکار تا صبح بیدار بودم ولی اگه میخواستم هم نمیتونستم بخوابم چون بدنم خیلی درد میکرد که نمیزاشت بخوابم
ادامه توی پارت بعد....
_____________________________________________________
حمایت کنین هنوز قراره خیلی جالب تر بشه
۶.۱k
۱۸ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.