PART ⁹
𝑺𝒕𝒊𝒍𝒍 𝒘𝒊𝒕𝒉 𝒚𝒐𝒖
راوی: جیک بغلش کرد و بردتش اتاق تا اونو روی تخت بزاره. با دیدن گلدون شکسته روی زمین قلبش هزار برابر برای خواهرش ناراحت شد.
موهاشو نوازش کرد و پتو رو روش انداخت و از اتاق رفت بیرون.
◆◇◇◇◇◇◆
ا/ت ویو: با صدای زدن های یکی از تو هال بیدار شدم و نشستم رو تخت.
ا/ت: اوووف...ساعت چنده
یه نگا به ساعت کردم
ا/ت: ساعت هشتههههههه
تختو مرتب کردم و از اتاق رفتم بیرون ، دیدم که جیک داره میز شام رو میچینه.
جیک: چه عجب بیدار شدی.....غذایی که دوس داری برات گرفتم بیا بخوریم.
رفتم و رو صندلی نشستم و مشغول خوردن شدم. هر لقمه ای که میخوردم مساوی میشد با یه قطره اشک.
جیک: ا/ت گریه نکن دیگه
ا/ت: چطوری بهش بگم (گریه)
...
ا/ت: اَه...غذا کوفتم شد ، اصن میلم نمیکشه
جیک: آها....حالا خوبه میلت نمیکشه مال منم خوردی(زیر لب)
ا/ت: هی...من گوشام تیزه ها
جیک: چیزی نگفتم که ، بخور نوش جونت خواهر گلم
ا/ت: ایشششش
◆◇◇◇◇◇◆
راوی: بعد از خوردن شام ، میز رو جمع کردن و دوتایی باهم ظرفاشو شستن.
جیک تمام مدت سعی داشت که یکمم که شده بخندونتش
موقع ظرف شستن بهش آب میپاچید ، یا بعضی موقع ها قلقلکش میداد تا برای لحظه ای ام که شده خنده رو روی لباش ببینه.
•ادامه دارد•
▪︎همیشه با تو▪︎
ببخشید دیر شد ، امروز دوپارت دیگه آپ میکنم.
راوی: جیک بغلش کرد و بردتش اتاق تا اونو روی تخت بزاره. با دیدن گلدون شکسته روی زمین قلبش هزار برابر برای خواهرش ناراحت شد.
موهاشو نوازش کرد و پتو رو روش انداخت و از اتاق رفت بیرون.
◆◇◇◇◇◇◆
ا/ت ویو: با صدای زدن های یکی از تو هال بیدار شدم و نشستم رو تخت.
ا/ت: اوووف...ساعت چنده
یه نگا به ساعت کردم
ا/ت: ساعت هشتههههههه
تختو مرتب کردم و از اتاق رفتم بیرون ، دیدم که جیک داره میز شام رو میچینه.
جیک: چه عجب بیدار شدی.....غذایی که دوس داری برات گرفتم بیا بخوریم.
رفتم و رو صندلی نشستم و مشغول خوردن شدم. هر لقمه ای که میخوردم مساوی میشد با یه قطره اشک.
جیک: ا/ت گریه نکن دیگه
ا/ت: چطوری بهش بگم (گریه)
...
ا/ت: اَه...غذا کوفتم شد ، اصن میلم نمیکشه
جیک: آها....حالا خوبه میلت نمیکشه مال منم خوردی(زیر لب)
ا/ت: هی...من گوشام تیزه ها
جیک: چیزی نگفتم که ، بخور نوش جونت خواهر گلم
ا/ت: ایشششش
◆◇◇◇◇◇◆
راوی: بعد از خوردن شام ، میز رو جمع کردن و دوتایی باهم ظرفاشو شستن.
جیک تمام مدت سعی داشت که یکمم که شده بخندونتش
موقع ظرف شستن بهش آب میپاچید ، یا بعضی موقع ها قلقلکش میداد تا برای لحظه ای ام که شده خنده رو روی لباش ببینه.
•ادامه دارد•
▪︎همیشه با تو▪︎
ببخشید دیر شد ، امروز دوپارت دیگه آپ میکنم.
۱۴.۹k
۰۳ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.