عشق ناتنی پارت ۴
تابع قوانین جمهوری اسلامی
(اسلاید ۳ عمارت جدیدشون اسلاید ۴ اتاق هیون اسلاید ۵ اتاق یونا)
ویو یونا:
از خواب بیدار شدم و رفتم سرویس بهداشتی و کارای لازمو انجام دادم و اومدم بیرون و لباسامو پوشیدم ( اسلاید دو) و آرایش ملایمی کردم و به سمت لوکیشن عمارت رفتم ، از ماشین دراومدم و با چهره ی هیون که همیشه پر از پوزخند های ترسناک بود مواجه شدم بهش اهمیتی ندادم و رفتم پیش یجی که کنارش وایساده بود
° چطوری خوشگله؟
به نظرت باید چطور باشم
با حرفی که زدم پوزخندی زد
_ شاید دلتنگ من بودی
° هیونجین ببینم تو...
ولش کن یجی حوصله ی بحث کردن باهاش رو ندارم بریم
° خیلی خوب هرچی تو بخوای مامانم و بابات هنوز نیومدن فعلا بیا بریم پیش فلیکس
داشتیم میرفتیم که هیون دستمو گرفت و به سمت خودش کشید و با چشمای عصبی بهم نگاه کرد
_ فکر نمیکنی باید دلیل کات الکیت با منو توضیح بدی بیب ؟
دلیلشو خودت بهتر از من میدونی هوانگ هیونجین حالا هم ولم کن نمیخوام بابام درمود گذشتمون بفهمه
° هیونجین ولش کن
_ تو نپر وسط رابطمون
نپره وسطه رابطمون؟ ما رابطه ای باهم نداریم هوانگ هیونجین تو فقط برادر ناتنیمی
_ که اینطور ، برادر ناتنی ها ؟ خیلی خوب باشه
هوانگ هیونجین برای آخرین بار بهت میگم شر درست نکن نمیخوام بابام راجب گذشته بدونه
_ چیکار کنم که یه روانیم ها ؟ هرکاری ازم برمیاد بیب
با حرص دندونامو روی هم ساییدم و دستمو محکم از دستش کشیدم و رفتیم پیش فلیکس که بابا و یونجی هم اومدن
&یونا من از بابت هیون ازت معذرت میخوام
تو چرا باید معذرت بخوای فلیکس, من خودم دوسال با این آدم زندگی کردم اخلاقشو گندشو میدونم نمیخواد از این بابت معذرت خواهی کنی رفیق...
& رفیق؟ فکر کنم از این به بعد باید بهم بگی داداش
خیلی خوب داداش خوبه ؟
° هی به منم نگفتب خواهر حواسم هست
خیلی خوب خواهری جونم راضی هستین آیا ؟
°اره
@ خیلی خوب باهم جور شدینا
° اره عمو ته هو
دستشو روی شونه ی هیون گذاشت:
@ پسرم به نظرت باید به یونا چی بدم؟
_ برای چی؟
@ خب دوسال پیش نمره هاش شروع به ریزش کردن و واقعاً نا امید شده بودم اما حالا یک ماهه نمره هاش به حالت قبل برگشتن چطوره بفرستمش خارج از کشور زندگی کنه ها؟ نظر تو چیه ؟
بهم نگاه کرد توی نگاهش میتونستم خشم رو حس کنم
_یونا خودش گفته میخواد بره؟
@ اره یک ماه پیش یهو اومد و راجب این بهم گفت
_ که اینطور ، یک ماه ماه پیش ها؟ خب ته هو اون هنوز سنش کمه و نمیتونه درست از خودش محافظت کنه و تو مافیایی حواست که هست دشمنای زیادی هم خارج از کشور داری به نظرت برای یه دختری که تازه همین ۳ ماه پیش رفته توی ۱۸ سال رفتن امنه ؟
@ راست میگیا..ولی تو از کجا میدونی یونا سه ماه پیش تولد یونا بوده؟ ...
(اسلاید ۳ عمارت جدیدشون اسلاید ۴ اتاق هیون اسلاید ۵ اتاق یونا)
ویو یونا:
از خواب بیدار شدم و رفتم سرویس بهداشتی و کارای لازمو انجام دادم و اومدم بیرون و لباسامو پوشیدم ( اسلاید دو) و آرایش ملایمی کردم و به سمت لوکیشن عمارت رفتم ، از ماشین دراومدم و با چهره ی هیون که همیشه پر از پوزخند های ترسناک بود مواجه شدم بهش اهمیتی ندادم و رفتم پیش یجی که کنارش وایساده بود
° چطوری خوشگله؟
به نظرت باید چطور باشم
با حرفی که زدم پوزخندی زد
_ شاید دلتنگ من بودی
° هیونجین ببینم تو...
ولش کن یجی حوصله ی بحث کردن باهاش رو ندارم بریم
° خیلی خوب هرچی تو بخوای مامانم و بابات هنوز نیومدن فعلا بیا بریم پیش فلیکس
داشتیم میرفتیم که هیون دستمو گرفت و به سمت خودش کشید و با چشمای عصبی بهم نگاه کرد
_ فکر نمیکنی باید دلیل کات الکیت با منو توضیح بدی بیب ؟
دلیلشو خودت بهتر از من میدونی هوانگ هیونجین حالا هم ولم کن نمیخوام بابام درمود گذشتمون بفهمه
° هیونجین ولش کن
_ تو نپر وسط رابطمون
نپره وسطه رابطمون؟ ما رابطه ای باهم نداریم هوانگ هیونجین تو فقط برادر ناتنیمی
_ که اینطور ، برادر ناتنی ها ؟ خیلی خوب باشه
هوانگ هیونجین برای آخرین بار بهت میگم شر درست نکن نمیخوام بابام راجب گذشته بدونه
_ چیکار کنم که یه روانیم ها ؟ هرکاری ازم برمیاد بیب
با حرص دندونامو روی هم ساییدم و دستمو محکم از دستش کشیدم و رفتیم پیش فلیکس که بابا و یونجی هم اومدن
&یونا من از بابت هیون ازت معذرت میخوام
تو چرا باید معذرت بخوای فلیکس, من خودم دوسال با این آدم زندگی کردم اخلاقشو گندشو میدونم نمیخواد از این بابت معذرت خواهی کنی رفیق...
& رفیق؟ فکر کنم از این به بعد باید بهم بگی داداش
خیلی خوب داداش خوبه ؟
° هی به منم نگفتب خواهر حواسم هست
خیلی خوب خواهری جونم راضی هستین آیا ؟
°اره
@ خیلی خوب باهم جور شدینا
° اره عمو ته هو
دستشو روی شونه ی هیون گذاشت:
@ پسرم به نظرت باید به یونا چی بدم؟
_ برای چی؟
@ خب دوسال پیش نمره هاش شروع به ریزش کردن و واقعاً نا امید شده بودم اما حالا یک ماهه نمره هاش به حالت قبل برگشتن چطوره بفرستمش خارج از کشور زندگی کنه ها؟ نظر تو چیه ؟
بهم نگاه کرد توی نگاهش میتونستم خشم رو حس کنم
_یونا خودش گفته میخواد بره؟
@ اره یک ماه پیش یهو اومد و راجب این بهم گفت
_ که اینطور ، یک ماه ماه پیش ها؟ خب ته هو اون هنوز سنش کمه و نمیتونه درست از خودش محافظت کنه و تو مافیایی حواست که هست دشمنای زیادی هم خارج از کشور داری به نظرت برای یه دختری که تازه همین ۳ ماه پیش رفته توی ۱۸ سال رفتن امنه ؟
@ راست میگیا..ولی تو از کجا میدونی یونا سه ماه پیش تولد یونا بوده؟ ...
۲۸۳
۱۸ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.