تک پارتی کوک درخواستی
ا/ت: سر میز شام بودیم تا کوک میخواست پیشم بشینه بابام بردتش پیش خودش و جاش پسرعموم نشست کنارم..کوک روبه رو بود که بهم چشمک زد که حواسم بهت هست* .. بهش لبخند زدم*
پسرعموت: با کوک خوش میگذره؟
ا/ت: هومم
پسرعموت: اذیتت که نمیکنه؟
ا/ت: نه چرا باید بکنه؟ ( اخم کرده؟)
پسرعموت: همینطوری ( پاهاش خیلی خوش فرم بودن که ناخود آگاه دستمو زیر پاش و رونش کشیدم و دستمو بردم زیس لباسش*)
ا/ت:داری چیکار میکنی بیشعورر( داد و بغض خودمو کشیدم عقب و از میز فاصله گرفتم که کوک علامت سوالی نگاهمون کرد) با صدای بغض کرده بهش گفتم* داشت..
پسر عموت: اممم عمو جون زنعمو جون من زودتر میرم که مامان و بابام نگران میشن
کوک: یه دقیقه صبر کن ا/ت داشت یه چیزی میگفت ( حدس میزدم چیشده میخواستم خودش بگه)
پسر عموت: امم چیزی نشده
ا/ت: چرا دروغ میگی اگه یکم دیگه هم میگذشت بهم تج*او*ز میکردی ( داد و بغض شدید)
همه: چی؟
پسرعموت: تا اینو گفت میخواستم فرار کنم که با کج شدن گردنم و درد گرفتن صورتم فهمیدم چیشد*
کوک: جلوی من به زنم دست زدییی.. بچه جرعتیی ( داد)..همینجا چالش میکنمم
****
کوک: خوبیی؟
ا/ت: آره..( بغل کردن)
کوک: از این به بعد تنهات نمیزارم باشه؟
ا/ت: باشه:)
پسرعموت: با کوک خوش میگذره؟
ا/ت: هومم
پسرعموت: اذیتت که نمیکنه؟
ا/ت: نه چرا باید بکنه؟ ( اخم کرده؟)
پسرعموت: همینطوری ( پاهاش خیلی خوش فرم بودن که ناخود آگاه دستمو زیر پاش و رونش کشیدم و دستمو بردم زیس لباسش*)
ا/ت:داری چیکار میکنی بیشعورر( داد و بغض خودمو کشیدم عقب و از میز فاصله گرفتم که کوک علامت سوالی نگاهمون کرد) با صدای بغض کرده بهش گفتم* داشت..
پسر عموت: اممم عمو جون زنعمو جون من زودتر میرم که مامان و بابام نگران میشن
کوک: یه دقیقه صبر کن ا/ت داشت یه چیزی میگفت ( حدس میزدم چیشده میخواستم خودش بگه)
پسر عموت: امم چیزی نشده
ا/ت: چرا دروغ میگی اگه یکم دیگه هم میگذشت بهم تج*او*ز میکردی ( داد و بغض شدید)
همه: چی؟
پسرعموت: تا اینو گفت میخواستم فرار کنم که با کج شدن گردنم و درد گرفتن صورتم فهمیدم چیشد*
کوک: جلوی من به زنم دست زدییی.. بچه جرعتیی ( داد)..همینجا چالش میکنمم
****
کوک: خوبیی؟
ا/ت: آره..( بغل کردن)
کوک: از این به بعد تنهات نمیزارم باشه؟
ا/ت: باشه:)
۱۸.۲k
۳۰ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.