آهنگ قلب من 🎼 ●Part 18●
وقتی برگشتم دیدم منیجر نابی با چهره ای گرفته اومد تو
منیجر: سلام آقای مین
شوگا: سلام اتفاقی افتاده؟ نابی کجاست؟
منیجر: خب بخاطر همین اومدم پیشتون
شوگا نگران از جاش بلند شد و رفت سمت منیجر و رو به روش ایستاد
شوگا: چیشده؟
منیجر: نابی الان بیمارستانه
شوگا: چییی!!
منیجر: دیشب وقتی رفت خونه حالش زیاد خوب نبود بای همین وقتی رفتم خونه ذهنم درگیرش بود بخاطر همین رفتم خونش تا بهش سر بزنم آخه سابقه از حال رفتن داره اما وقتی رسیدم..
شوگا: وقتی رسیدی چی؟
منیجر: دیدم در بازه نگران شدم و سریع رفتم تو که متوجه شدم نابی افتاده روی زمین ولی وقتی رفتم نزدیکش دیدم به پایین قلبش چاقو خورده و نبضش خیلی ضعیفه سریع بردمش بیمارستان از دیشب ساعت ۲ تا همین یک ساعت پیش زیر تیغ جراحی بود ولی الان تو کماست و دکترا گفتم زنده موندن یا.... به توانایی جسمانی و مقاومت خودش بستگی داره
شوگا با این حرف منیجر خیلی شکه شده بود اون دو شب گذشته اونجا بود ولی همین دیشب که نتونست بره این اتفاق برای اون دختر مظلوم افتاده بود
شوگا: الان کدوم بیمارستانه؟
منیجر: بیمارستان مرکزی سئول
شوگا سریع سوئیچ ماشینش رو برداشت و راه افتاد سمت بیمارستان ، بعد از بیست دقیقه رسید و رفت داخل بیمارستان سمت پذیرش
شوگا: سلام
پرستار: سلام بفرمایین
شوگا: ببخشید خانم یونگ نابی تو کدوم بخش هستن؟
پرستار: ایشون توی بخش سی سی یو هستن که طبقه سوم هستش
شوگا: میتونم ببینمش؟
پرستار: بله ولی فقط از پشت شیشه چون تازه جراحی کردن
شوگا: بله خیلی ممنونم
سریع رفتم طبقه سوم و بعد از پرس و جو رسیدم به اتاق نابی باورم نمیشد فقط توی چند ساعت این بلا سرش اومده ، تقصیر من بود نباید تنهاش میزاشتم اونم وقتی میدونستم اون توی خطره
شوگا: متاسفم نابی لطفا مقاومت کن و زنده بمون
نابی مثل یه تیک گوشت رنگ پریده افتاده بود روی تخت و کلی دستگاه بهش وصل شده بود اون لعنتیا چطوری دلشون میاد اون رو فقط بخاطر اینکه به شغل مورد علاقش رسیده بکشن ، توی همین فکرا بودم که دکتری رو دیدم که سمت من اومد
دکتر: شما میشناسیدش؟
شوگا: بله همکاری
دکتر: شما آقای مین هستین؟
شوگا: بله
دکتر: خوشبختم از دیدنتون
شوگا: ممنونم فقط وضعیتش چطوره اون الان؟
کپی ممنوع ❌
منیجر: سلام آقای مین
شوگا: سلام اتفاقی افتاده؟ نابی کجاست؟
منیجر: خب بخاطر همین اومدم پیشتون
شوگا نگران از جاش بلند شد و رفت سمت منیجر و رو به روش ایستاد
شوگا: چیشده؟
منیجر: نابی الان بیمارستانه
شوگا: چییی!!
منیجر: دیشب وقتی رفت خونه حالش زیاد خوب نبود بای همین وقتی رفتم خونه ذهنم درگیرش بود بخاطر همین رفتم خونش تا بهش سر بزنم آخه سابقه از حال رفتن داره اما وقتی رسیدم..
شوگا: وقتی رسیدی چی؟
منیجر: دیدم در بازه نگران شدم و سریع رفتم تو که متوجه شدم نابی افتاده روی زمین ولی وقتی رفتم نزدیکش دیدم به پایین قلبش چاقو خورده و نبضش خیلی ضعیفه سریع بردمش بیمارستان از دیشب ساعت ۲ تا همین یک ساعت پیش زیر تیغ جراحی بود ولی الان تو کماست و دکترا گفتم زنده موندن یا.... به توانایی جسمانی و مقاومت خودش بستگی داره
شوگا با این حرف منیجر خیلی شکه شده بود اون دو شب گذشته اونجا بود ولی همین دیشب که نتونست بره این اتفاق برای اون دختر مظلوم افتاده بود
شوگا: الان کدوم بیمارستانه؟
منیجر: بیمارستان مرکزی سئول
شوگا سریع سوئیچ ماشینش رو برداشت و راه افتاد سمت بیمارستان ، بعد از بیست دقیقه رسید و رفت داخل بیمارستان سمت پذیرش
شوگا: سلام
پرستار: سلام بفرمایین
شوگا: ببخشید خانم یونگ نابی تو کدوم بخش هستن؟
پرستار: ایشون توی بخش سی سی یو هستن که طبقه سوم هستش
شوگا: میتونم ببینمش؟
پرستار: بله ولی فقط از پشت شیشه چون تازه جراحی کردن
شوگا: بله خیلی ممنونم
سریع رفتم طبقه سوم و بعد از پرس و جو رسیدم به اتاق نابی باورم نمیشد فقط توی چند ساعت این بلا سرش اومده ، تقصیر من بود نباید تنهاش میزاشتم اونم وقتی میدونستم اون توی خطره
شوگا: متاسفم نابی لطفا مقاومت کن و زنده بمون
نابی مثل یه تیک گوشت رنگ پریده افتاده بود روی تخت و کلی دستگاه بهش وصل شده بود اون لعنتیا چطوری دلشون میاد اون رو فقط بخاطر اینکه به شغل مورد علاقش رسیده بکشن ، توی همین فکرا بودم که دکتری رو دیدم که سمت من اومد
دکتر: شما میشناسیدش؟
شوگا: بله همکاری
دکتر: شما آقای مین هستین؟
شوگا: بله
دکتر: خوشبختم از دیدنتون
شوگا: ممنونم فقط وضعیتش چطوره اون الان؟
کپی ممنوع ❌
۶۱.۹k
۲۱ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۴۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.