بابک
من پیر می شوم …
زودتر از موعد!
قبل از آنکه روزهای جوانی ام تمام شوند
قبل از آنکه دستهایم بلرزند
سوی چشمانم کم شود
و برای راه رفتن به عصا احتیاج داشته باشم.
من پیر می شوم، زودتر از موعد…
در همین روزها که از خنده ی هیچ کس خنده ام نمی گیرد
که هیچ خبری در دنیا شادم نمی کند
و هیچ اتفاقی سر ذوقم نمی آورد
همین حالا که تغییر روزها
برایم کسالت آور است
و تغییر فصل ها دلتنگ ترم می کند
در همین روزها که ساعت ها به
نقطه ای خیره می شوم
و فکر می کنم
فکر می کنم …
و فکر می کنم!
من پیر می شوم …
زودتر از موعد
و قطعا زودتر از موعد هم می میرم …
و مقصر این مرگ اجباری فقط تویی…
تویی که برایت مهم نیست "داشتنت "
می تواند به این عاشق حیاتی ابدی ببخشد.
زودتر از موعد!
قبل از آنکه روزهای جوانی ام تمام شوند
قبل از آنکه دستهایم بلرزند
سوی چشمانم کم شود
و برای راه رفتن به عصا احتیاج داشته باشم.
من پیر می شوم، زودتر از موعد…
در همین روزها که از خنده ی هیچ کس خنده ام نمی گیرد
که هیچ خبری در دنیا شادم نمی کند
و هیچ اتفاقی سر ذوقم نمی آورد
همین حالا که تغییر روزها
برایم کسالت آور است
و تغییر فصل ها دلتنگ ترم می کند
در همین روزها که ساعت ها به
نقطه ای خیره می شوم
و فکر می کنم
فکر می کنم …
و فکر می کنم!
من پیر می شوم …
زودتر از موعد
و قطعا زودتر از موعد هم می میرم …
و مقصر این مرگ اجباری فقط تویی…
تویی که برایت مهم نیست "داشتنت "
می تواند به این عاشق حیاتی ابدی ببخشد.
۸.۶k
۰۸ آبان ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.