عشق قرار دادی پارت ۲۷
که گوشی جیمین زنگ خورد جیمین بادیدن اسم سریع از جاش پاشد و روبه بچه ها
جیمین: صدای تلویزیون رو کم کنید
هانا کم کرد
جیمین : گوشی رو جواب داد و گفت لیا سلام
همه تو شک و باهم : للللیاااا😳😳😳😳
هانا : بزن رو فون
جیمین هم زد رو فون
لیا: سلام جیمین خوبی ؟
جیمین: مرسی تو خوبی ؟
لیا: مرسی میخوام ازت یه سوال بپرسم ولی راستشو بگو
جیمین: باشه هرچی باشه
لیا : اون زن و بچه ای که تو آمریکا باهات بودن کی بودن
جیمین : اونا زن و بچه ی دوست قدیمیه منه به نام مکس که دو رگه امریکایی کره ای بود یه روز با هم بیرون بودیم من تو فروشکاه بودم وقتی اومدم بیرون دیدم بهش چاقو زدن و نفس های اخرش بود که دوییدم کنارش تنها چیزی که گفت هواست به بِلا و کارلوس باشه وقتی اون مرد کارلوس یه بچه یک ساله و به مادر ۲۱ ساله بعد اون من هواسم به اونا بود و کارلوس به من گفت بابا و منو جای پدرش دید دوهفته پیشم باز رفتم دیدنشون و همین
لیا : آدرسشو بده بهم
جیمین: باشه ولی اینم بگم بلا از من خوشش میاد اگه چیزی گفت باور نکن
لیا : آهان یعنی تو با این که اینو میدونی بازم میری پیشش
جیمین: چی شد حسودیت شد ولی این وصیت دوستمه نمیتونم بهش پشت کنم
لیا : چرت پرت نگو چه حسودی ولی بازم بهش باید هشدار بدی
جیمین: دادم نمیدونی اینکه بعد از این همه مدت صدات رو میشنوم چه حس خوبی داره
لیا : هممم باشه بای
جیمین : بای و آدرس بلا رو میفرسته
اسلاید ۲ بلا
اسلاید ۳ کارلوس
شرط پارت بعد ۲۰ کامنت
۱۵ لایک اصرار نکنید تا نرسه نمیزارم 😊
جیمین: صدای تلویزیون رو کم کنید
هانا کم کرد
جیمین : گوشی رو جواب داد و گفت لیا سلام
همه تو شک و باهم : للللیاااا😳😳😳😳
هانا : بزن رو فون
جیمین هم زد رو فون
لیا: سلام جیمین خوبی ؟
جیمین: مرسی تو خوبی ؟
لیا: مرسی میخوام ازت یه سوال بپرسم ولی راستشو بگو
جیمین: باشه هرچی باشه
لیا : اون زن و بچه ای که تو آمریکا باهات بودن کی بودن
جیمین : اونا زن و بچه ی دوست قدیمیه منه به نام مکس که دو رگه امریکایی کره ای بود یه روز با هم بیرون بودیم من تو فروشکاه بودم وقتی اومدم بیرون دیدم بهش چاقو زدن و نفس های اخرش بود که دوییدم کنارش تنها چیزی که گفت هواست به بِلا و کارلوس باشه وقتی اون مرد کارلوس یه بچه یک ساله و به مادر ۲۱ ساله بعد اون من هواسم به اونا بود و کارلوس به من گفت بابا و منو جای پدرش دید دوهفته پیشم باز رفتم دیدنشون و همین
لیا : آدرسشو بده بهم
جیمین: باشه ولی اینم بگم بلا از من خوشش میاد اگه چیزی گفت باور نکن
لیا : آهان یعنی تو با این که اینو میدونی بازم میری پیشش
جیمین: چی شد حسودیت شد ولی این وصیت دوستمه نمیتونم بهش پشت کنم
لیا : چرت پرت نگو چه حسودی ولی بازم بهش باید هشدار بدی
جیمین: دادم نمیدونی اینکه بعد از این همه مدت صدات رو میشنوم چه حس خوبی داره
لیا : هممم باشه بای
جیمین : بای و آدرس بلا رو میفرسته
اسلاید ۲ بلا
اسلاید ۳ کارلوس
شرط پارت بعد ۲۰ کامنت
۱۵ لایک اصرار نکنید تا نرسه نمیزارم 😊
۴.۹k
۲۵ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.