رابطه اجباری (پارت ۱۲)
از فرصت استفاده کردم و رفتم پیش ا/ت
(تهیونگ: وی)
وی: ببینم ا/ت چند سالته؟
ا/ت:... سالمه
وی: از دختارایی مثل تو خوشم میاد
ا/ت: ممنون (خجالت)
وی: ببینم کوک اذیتت میکنه؟
ویو ا/ت
دیدم داره بهم نزدیک میشه یکمی اومد سمت صورتم و پرسید کوک اذیتت میکنه؟
چند لحظه فکر کردم
ا/ت: نه نه زیاد
ویو تهیونگ
اینو که گفت فهمیدم کوک اذیتش میکه یهو دیدم زد زیر گریه
وی: چی شده
ا/ت: بابام منو فروخت به این مرده مرده هم بهم هی ت*جاوز میکنه و ازم کا میکشه الانم دلم خیلی درد داره چون دیشب بهم تجاوز کرد (با گریه)بغلش کردم و شروع کردم به میک زدن لباش خیلی اروم که دردش نیاد
دیدم گریش بند اومد اونم بغلم کرد و شروع کرد به همراهی نمیدونم کی ولی یهو کوک رو دیدم که ا/ت رو هل داد اونور و و داشت میبردش اتاق
ویو ا/ت
به تهیونگ که اون حرفو زدم بغزم ترکید شروع کردم گریه کردن که یهو تهیونگ بغلم کرد و لبامو میک زد اروم شدم نمیدونم کی ولی کوک اومد و منو دید و دستمو گرفت داشت میبردتم اتاق
که تهیونگ دستمو گرفت و نزاشت
وی: نمیزارم ا/ت رو اذیت کنی (داد)
کوک: من اونو خریدم هر کاری بخوام میکنم
وی: اونم ادم احساس داره
کوک: برام مهم نیست
ویو کوک رفتم تو اتاق یه چیگزی بیارم که گوشیم زنگ خورد و موندم تو اتاق ولی وقتی اومدم بیرون دیدم ا/ت و تهیونگ همدیگرو میبوسن خیلی اعصبانی شدم ا/ت رو گرفتم بردم تو اتاق کمر بندمو اوردم شروع کردم به زدنش انقدر زدم که ازگ همه جای بدنش خون میومد و بی هوش شد
ویو تهیونگ
دیدم از پشت در صدا گریه ا/ت میاد یهو گریش قط شد از تو سوراخ قفل نگاه کردم
ادامه دارد....
(تهیونگ: وی)
وی: ببینم ا/ت چند سالته؟
ا/ت:... سالمه
وی: از دختارایی مثل تو خوشم میاد
ا/ت: ممنون (خجالت)
وی: ببینم کوک اذیتت میکنه؟
ویو ا/ت
دیدم داره بهم نزدیک میشه یکمی اومد سمت صورتم و پرسید کوک اذیتت میکنه؟
چند لحظه فکر کردم
ا/ت: نه نه زیاد
ویو تهیونگ
اینو که گفت فهمیدم کوک اذیتش میکه یهو دیدم زد زیر گریه
وی: چی شده
ا/ت: بابام منو فروخت به این مرده مرده هم بهم هی ت*جاوز میکنه و ازم کا میکشه الانم دلم خیلی درد داره چون دیشب بهم تجاوز کرد (با گریه)بغلش کردم و شروع کردم به میک زدن لباش خیلی اروم که دردش نیاد
دیدم گریش بند اومد اونم بغلم کرد و شروع کرد به همراهی نمیدونم کی ولی یهو کوک رو دیدم که ا/ت رو هل داد اونور و و داشت میبردش اتاق
ویو ا/ت
به تهیونگ که اون حرفو زدم بغزم ترکید شروع کردم گریه کردن که یهو تهیونگ بغلم کرد و لبامو میک زد اروم شدم نمیدونم کی ولی کوک اومد و منو دید و دستمو گرفت داشت میبردتم اتاق
که تهیونگ دستمو گرفت و نزاشت
وی: نمیزارم ا/ت رو اذیت کنی (داد)
کوک: من اونو خریدم هر کاری بخوام میکنم
وی: اونم ادم احساس داره
کوک: برام مهم نیست
ویو کوک رفتم تو اتاق یه چیگزی بیارم که گوشیم زنگ خورد و موندم تو اتاق ولی وقتی اومدم بیرون دیدم ا/ت و تهیونگ همدیگرو میبوسن خیلی اعصبانی شدم ا/ت رو گرفتم بردم تو اتاق کمر بندمو اوردم شروع کردم به زدنش انقدر زدم که ازگ همه جای بدنش خون میومد و بی هوش شد
ویو تهیونگ
دیدم از پشت در صدا گریه ا/ت میاد یهو گریش قط شد از تو سوراخ قفل نگاه کردم
ادامه دارد....
۱۶۳.۸k
۰۶ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.