A lovely design
Part 6
(پرش زمانی)
(کوک ویو)
با صدای کفش پاشنه بلند از خواب بیدار شدم . دیدم زنی وارد خونه شده . میخواستم ازش بپریم چرا اینجاست ؛ ولی ا.ت زودتر از من رفته بود . اما تا اونو دید خشکش زد . از قیافه ی اون زنه معلوم بود کره ای نیست ؛ پس ا.ت اونو از ایران میشناخت . پس اصولا با اون ایرانی میحرفید . چند وقتیه که به زبان ایرانیا علاقه مند شده بودم ؛ پس یه ترجمه گر نصب کردم که زبان کره ای رو رو به زبان ایرانی (پسرم درست تلفظ کن ایرانی نه فارسی) و زبان ایرانی رو به زبان کره ای ترجمه میکرد . اونو روشن کردم و گذاشتم که حرفاشونو ترجمه کنه (واوووو مغز متفکر گلدن مکنه😎 ) بعد از چند دقیقه اعضا هم بیدار شدم و من با دست بهشون فهموندم که ساکت باشن و قضیه رو آروم توضیح دادم ؛ پس اونا هم به من ملحق شدن تا ببینن چه اتفاقی افتاده .
(زمان حال)
(یونگی ویو)
این زنیکه ی هرزه ی مادر ... &،٪& &؛^*:٪&& @'÷@'=#"÷@' گاو خر میمون الاغ عنتر عجوزه آشغال اسکل (پسرم آرام😳) مادر ا.ت رو کشته ؟!! تازه داره الان تهدیدم میکنه برادرش هم میکشه ؟! من میخوام سر به تنش نباشه زنیکه دیوث (نفس عمیییق پسرم عمیییییق😶)
(پرش زمانی به صبح)
(راوی ویو)
دیشب اعضا قرار گذاشتن که به ا.ت نگن که اونا بیدار بودن و همه چیزو فهمیدن ؛ پس همه با آرامش از پله ها پائین میومدن که دیدن رو میز صبحانه ی مفصلی چیده شده است . انگار ا.ت هم با قرار گذاشته بود به روی خودش نیاره دیشب چی شده 😔
ا.ت : سلام پسرا 😁
تهیونگ: سلام بر ا.ت بانو
کوک : به به وایسا ببینم
ا.ت : هوم؟
کوک: این چیه ؟
ا.ت : خودت حدس بزن 😌
کوک : نمیدونم (چقدر حدس زدی فرزندم😐) ولی شبیه شیر موزه
ا.ت: درت حدس دی جونگ کوک شی شیر موزه
کوک: واقعا ؟؟!!
ا.ت : البته
کوک ا.ت رو خیلی محکم بقل کرد و ا.ت ام متقابلا ضربه های آروم به شونه ی کوک میزد. همه نشستن و غذا خوردن و با جوک های بابابزرگی جین و خاطره های گند کاری های نامجون از خنده وا میرفتن؛ اما یونگی همه ی حواسش به ا.ت بود که چقدر راحت سختی هایش رو فراموش کرده و شیرین میخنده
To be continued...
(پرش زمانی)
(کوک ویو)
با صدای کفش پاشنه بلند از خواب بیدار شدم . دیدم زنی وارد خونه شده . میخواستم ازش بپریم چرا اینجاست ؛ ولی ا.ت زودتر از من رفته بود . اما تا اونو دید خشکش زد . از قیافه ی اون زنه معلوم بود کره ای نیست ؛ پس ا.ت اونو از ایران میشناخت . پس اصولا با اون ایرانی میحرفید . چند وقتیه که به زبان ایرانیا علاقه مند شده بودم ؛ پس یه ترجمه گر نصب کردم که زبان کره ای رو رو به زبان ایرانی (پسرم درست تلفظ کن ایرانی نه فارسی) و زبان ایرانی رو به زبان کره ای ترجمه میکرد . اونو روشن کردم و گذاشتم که حرفاشونو ترجمه کنه (واوووو مغز متفکر گلدن مکنه😎 ) بعد از چند دقیقه اعضا هم بیدار شدم و من با دست بهشون فهموندم که ساکت باشن و قضیه رو آروم توضیح دادم ؛ پس اونا هم به من ملحق شدن تا ببینن چه اتفاقی افتاده .
(زمان حال)
(یونگی ویو)
این زنیکه ی هرزه ی مادر ... &،٪& &؛^*:٪&& @'÷@'=#"÷@' گاو خر میمون الاغ عنتر عجوزه آشغال اسکل (پسرم آرام😳) مادر ا.ت رو کشته ؟!! تازه داره الان تهدیدم میکنه برادرش هم میکشه ؟! من میخوام سر به تنش نباشه زنیکه دیوث (نفس عمیییق پسرم عمیییییق😶)
(پرش زمانی به صبح)
(راوی ویو)
دیشب اعضا قرار گذاشتن که به ا.ت نگن که اونا بیدار بودن و همه چیزو فهمیدن ؛ پس همه با آرامش از پله ها پائین میومدن که دیدن رو میز صبحانه ی مفصلی چیده شده است . انگار ا.ت هم با قرار گذاشته بود به روی خودش نیاره دیشب چی شده 😔
ا.ت : سلام پسرا 😁
تهیونگ: سلام بر ا.ت بانو
کوک : به به وایسا ببینم
ا.ت : هوم؟
کوک: این چیه ؟
ا.ت : خودت حدس بزن 😌
کوک : نمیدونم (چقدر حدس زدی فرزندم😐) ولی شبیه شیر موزه
ا.ت: درت حدس دی جونگ کوک شی شیر موزه
کوک: واقعا ؟؟!!
ا.ت : البته
کوک ا.ت رو خیلی محکم بقل کرد و ا.ت ام متقابلا ضربه های آروم به شونه ی کوک میزد. همه نشستن و غذا خوردن و با جوک های بابابزرگی جین و خاطره های گند کاری های نامجون از خنده وا میرفتن؛ اما یونگی همه ی حواسش به ا.ت بود که چقدر راحت سختی هایش رو فراموش کرده و شیرین میخنده
To be continued...
۶.۹k
۲۱ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.