تکپارتی درخواستی جیمین
وقتی بیبی هست
جیمین: ا/ت میشه بریم گردش حوصلم سر رفته( لحن کیوت)
ا/ت: نه نمیشه
جیمین: خب چرا؟
ا/ت: مگه نمی بینی کلی کار ریخته رو سرم بعد بیا با تو گردش. خلی چیزی هستی؟(با داد)
☆ویو جیمین☆
خب راستش یکم از لحن تندش ترسیدم. وای خدا چرا بغضم گرفته؟ بهتره برم تو اتاق.
همین که رفتم تو اتاق اشکام سرازیر شد.اینکه اون ازم ۵سال بزرگتره دلیل بر این نمیشه که با من اینطور رفتار کنه ولی خب میتونه برای اینکه مافیاست و و کلی کار ریخته رو سرش هم باشه.
اههه خدای من. نمیتونم هیچ دلیلی برای اینکه انقدر مامی طور رفتار میکنه پیدا کنم.
شاید چون ازم بزرگتره فکر کرده میتونه مثل رئیسا رفتار کنه ولی من نمیزارم...
☆۴روز بعد ویو ا/ت☆
هه هه هه....نگاش کن اخه چه تیپی زده.چون اون روز باهاش تند برخورد کردم فکر کرده مثل رئیسا رفتار میکنم برای همین میخواد ازم جلو بزنه.موچی کوچولویی که همیشه تیپ کیوت میزد و شبیه جوجه بود و الان شبیه یه بزرگتر شده ولی بازم همون رفتار ها رو داره. اخی کیوت. اخه ببینش با اون تیپ کت شلواریش داره کارتون میبینه و خوراکی میخوره.
☆ویو راوی☆
ا/ت رفت پشت جیمین و یکدفعه گفت: پخخخ(ترسوندش)
جیمین: آاااا(مثلا صدای جیغ) وای خدای من. این دیگه چیه؟ تو کی اومدی؟
(سریع خودش رو جمع و جور کرد و با صدایی بم سوالش رو تکرار کرد)
جیمین:تو کی اومدی؟(با صدای بم)
ا/ت: خیلی وقته اومدم.تقریبا ۱۰ دقیقه ای میشه که اومدم و میبینم مستر پارک دارن کارتون میبینن.
(جیمین تا یادش اومد سریع سمت کنترل تلویزیون قدم تند کرد و تلویزیون رو خاموش کرد)
جیمین: کی گفته داشتم کارتون میدیدم. فقط دستم خورد و کارتون پخش کرد.
ا/ت: تو هم نشستی و نگاهش کردی؟درسته؟
جیمین:ای بابا چرا اینطوری میکنی؟ اصلا دلم خواست کارتون ببینم مشکلیه؟(با لحن کیوت)
نه مشکلی نیست. اصلا من میرم تو اتاقم تو هم ادامه کارتونت رو ببین.
(ا/ت رفت تو اتاق ولی در رو کامل نبست تا واکنش جیمین رو ببینه)
جیمین: اوووف خب من چی کنم که کارتونش انقد خوشگل بود ونشستم پاش. نقشه اماصلا خوب پیش نمیره. میخواستم مثل بزرگا رفتار کنم ولی نمیتونم( لحن کیوت)
چندی بعد ا/ت اومد بیرون وگفت: اماده شو میخوایم بریم بیرون.
جیمین:واقعا؟ (ذوق زده) یعنی واقعا؟(صدای بم)
ا/ت: جیمین من که از نقشه تو خبر دارم پس نیاز نیست اینطور کنی. الانم زود بدو اماده شو.
جیمین: باشه
(گذر زمان به دوساعت بعد)
ا/ت: میگم جیمین من معذرت میخوام بابت اون روز
جیمین: مشکلی نیست ولی باید برام هر هفته برام موچی بخری
ا/ت: باشه هه هه هه.
جیمین: حالا بیابغلم..
لحظه ای بعد خورشید نورانی در میان آسمان غروب کرد و ماه و ستارگان جایگاه خورشید را برای خود کردند و سایه آن دو را از روی ماسه های ساحل ناپدید کردند...
چطور بود؟🌿🐥
جیمین: ا/ت میشه بریم گردش حوصلم سر رفته( لحن کیوت)
ا/ت: نه نمیشه
جیمین: خب چرا؟
ا/ت: مگه نمی بینی کلی کار ریخته رو سرم بعد بیا با تو گردش. خلی چیزی هستی؟(با داد)
☆ویو جیمین☆
خب راستش یکم از لحن تندش ترسیدم. وای خدا چرا بغضم گرفته؟ بهتره برم تو اتاق.
همین که رفتم تو اتاق اشکام سرازیر شد.اینکه اون ازم ۵سال بزرگتره دلیل بر این نمیشه که با من اینطور رفتار کنه ولی خب میتونه برای اینکه مافیاست و و کلی کار ریخته رو سرش هم باشه.
اههه خدای من. نمیتونم هیچ دلیلی برای اینکه انقدر مامی طور رفتار میکنه پیدا کنم.
شاید چون ازم بزرگتره فکر کرده میتونه مثل رئیسا رفتار کنه ولی من نمیزارم...
☆۴روز بعد ویو ا/ت☆
هه هه هه....نگاش کن اخه چه تیپی زده.چون اون روز باهاش تند برخورد کردم فکر کرده مثل رئیسا رفتار میکنم برای همین میخواد ازم جلو بزنه.موچی کوچولویی که همیشه تیپ کیوت میزد و شبیه جوجه بود و الان شبیه یه بزرگتر شده ولی بازم همون رفتار ها رو داره. اخی کیوت. اخه ببینش با اون تیپ کت شلواریش داره کارتون میبینه و خوراکی میخوره.
☆ویو راوی☆
ا/ت رفت پشت جیمین و یکدفعه گفت: پخخخ(ترسوندش)
جیمین: آاااا(مثلا صدای جیغ) وای خدای من. این دیگه چیه؟ تو کی اومدی؟
(سریع خودش رو جمع و جور کرد و با صدایی بم سوالش رو تکرار کرد)
جیمین:تو کی اومدی؟(با صدای بم)
ا/ت: خیلی وقته اومدم.تقریبا ۱۰ دقیقه ای میشه که اومدم و میبینم مستر پارک دارن کارتون میبینن.
(جیمین تا یادش اومد سریع سمت کنترل تلویزیون قدم تند کرد و تلویزیون رو خاموش کرد)
جیمین: کی گفته داشتم کارتون میدیدم. فقط دستم خورد و کارتون پخش کرد.
ا/ت: تو هم نشستی و نگاهش کردی؟درسته؟
جیمین:ای بابا چرا اینطوری میکنی؟ اصلا دلم خواست کارتون ببینم مشکلیه؟(با لحن کیوت)
نه مشکلی نیست. اصلا من میرم تو اتاقم تو هم ادامه کارتونت رو ببین.
(ا/ت رفت تو اتاق ولی در رو کامل نبست تا واکنش جیمین رو ببینه)
جیمین: اوووف خب من چی کنم که کارتونش انقد خوشگل بود ونشستم پاش. نقشه اماصلا خوب پیش نمیره. میخواستم مثل بزرگا رفتار کنم ولی نمیتونم( لحن کیوت)
چندی بعد ا/ت اومد بیرون وگفت: اماده شو میخوایم بریم بیرون.
جیمین:واقعا؟ (ذوق زده) یعنی واقعا؟(صدای بم)
ا/ت: جیمین من که از نقشه تو خبر دارم پس نیاز نیست اینطور کنی. الانم زود بدو اماده شو.
جیمین: باشه
(گذر زمان به دوساعت بعد)
ا/ت: میگم جیمین من معذرت میخوام بابت اون روز
جیمین: مشکلی نیست ولی باید برام هر هفته برام موچی بخری
ا/ت: باشه هه هه هه.
جیمین: حالا بیابغلم..
لحظه ای بعد خورشید نورانی در میان آسمان غروب کرد و ماه و ستارگان جایگاه خورشید را برای خود کردند و سایه آن دو را از روی ماسه های ساحل ناپدید کردند...
چطور بود؟🌿🐥
۱۵.۳k
۱۰ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.