کاکتوس رنگی پارت ۷ 🌵🌈
یه پسر کیوت و کوچلو موچلو اون ور باغ بود
تا کوک رو دید دوید اومد سمتش
( بچه ها جیمین میشه ج و کوک هم ک )
ج: جونکوک شیییی
ک : سلام
ج : چی شده سرگرد
ک : ...............
ج : سلام خانم
ا: سلام اوپا
کوک ویو : عصبی شدم
چرا ات بهش گفت اوپا دستامو مشت کردم ک بزنم تو صورت جیمین ک یه گرمایی رو شونه ام حس کردم نامجون بو
نامی ویو :
دیدم کوک دستاشمو مشت کرده معلوم ک عصبی شده راجب حرف ات آروم دستمو رو شونه اش گذاشتم ب عنوان این ک آروم باشه
کوک ویو :
یکم آروم شدم ک نزنم جیمونو با زمین یکی کنم
ات ویو :
دیدم بعد از حرف من کوک دستاشو مشت کرد رگ گردنش زده بیرون ک یه دفعه ناخوادگاه رو ب روی جیمین کردم و گفتم : عذر میخوام زیادی صمیمی شدم
(بعد از شام )
تهیونگ بلند شد رفت سمت حوض ک دیدم یدفعه افتاد تو حوض
واقعا حوض بزرگی بود
بدو بدو بلند شدم رفتم سمت حوض
تهیونگ داش دستو پا میزد دستمو دراز کردم ک تهیونگ رو بکشم بیرون ک منو کشید و منم افتادم تو حوض
خب منم شنا بلد نبودم
ته منو از کمرم گرف و بالای آب نگه داش
بهش اخم کردم و تهیونگااااااا
تهیونگ خندید و گف اینا همه نقشه بود
ک نگاهم افتاد ب کوک
از همیشه بیشتر دستشو مشت کرده بود جوری ک خون بهش نمیرسید
رگ گردنش زده بود بیرون
نامجون ویو :
کوک انقد عصبی بود ک نمیشد توعصیفش کرد
برا همین صداش کردم
ن : جالت خوبه
ج : ارع خوبم
تا کوک رو دید دوید اومد سمتش
( بچه ها جیمین میشه ج و کوک هم ک )
ج: جونکوک شیییی
ک : سلام
ج : چی شده سرگرد
ک : ...............
ج : سلام خانم
ا: سلام اوپا
کوک ویو : عصبی شدم
چرا ات بهش گفت اوپا دستامو مشت کردم ک بزنم تو صورت جیمین ک یه گرمایی رو شونه ام حس کردم نامجون بو
نامی ویو :
دیدم کوک دستاشمو مشت کرده معلوم ک عصبی شده راجب حرف ات آروم دستمو رو شونه اش گذاشتم ب عنوان این ک آروم باشه
کوک ویو :
یکم آروم شدم ک نزنم جیمونو با زمین یکی کنم
ات ویو :
دیدم بعد از حرف من کوک دستاشو مشت کرد رگ گردنش زده بیرون ک یه دفعه ناخوادگاه رو ب روی جیمین کردم و گفتم : عذر میخوام زیادی صمیمی شدم
(بعد از شام )
تهیونگ بلند شد رفت سمت حوض ک دیدم یدفعه افتاد تو حوض
واقعا حوض بزرگی بود
بدو بدو بلند شدم رفتم سمت حوض
تهیونگ داش دستو پا میزد دستمو دراز کردم ک تهیونگ رو بکشم بیرون ک منو کشید و منم افتادم تو حوض
خب منم شنا بلد نبودم
ته منو از کمرم گرف و بالای آب نگه داش
بهش اخم کردم و تهیونگااااااا
تهیونگ خندید و گف اینا همه نقشه بود
ک نگاهم افتاد ب کوک
از همیشه بیشتر دستشو مشت کرده بود جوری ک خون بهش نمیرسید
رگ گردنش زده بود بیرون
نامجون ویو :
کوک انقد عصبی بود ک نمیشد توعصیفش کرد
برا همین صداش کردم
ن : جالت خوبه
ج : ارع خوبم
۴۶.۹k
۰۶ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.