فیک عشق دردسرساز
«پارت:۱۳»
رفت توی اتاق منم دنبالش رفتم.
+خب یه اتاق بیشتر نداریم مجبوریم اینجا بخوابیم.
-من مشکلی ندارم خیلیم راحتم.
هوفی گفتم و رفتم چمدون لباسا رو گذاشتم کنار دیوار و تخت و مرتب کردم.
+از الان بگم گم میشی میری اونور درست میخوابیا...من بدم میاد کسی بهم بچسبه! اگه نزدیکم بشی میزنم لهت میکنم گفته باشم، نگی نگفتی!
-اوک قربان.
رفتم رو تخت پشتمو کردم بهشو به دیوار خیره بودم تا خوابم ببره.
از تکون خوردن پتو فهمیدم اونم اومد تا بخوابه.
منه بدبخت از هرچی بدم میاد سرم میاد.
تقریبا نیم ساعت گذشته بود که نفسای داغشو پشت گردنم حس کردم آروم برگشتم بزنم تو دهنش که دیدم خوابه عمیقه.
دلم نیومدبزنمش، کامل برگشتم سمتش و به چشمای بستش نگاه کردم.
چه کیوت خوابیده بود احمق خنگ!
موهایی که رو صورتش ریخته بود و کنار زدم و گونه هاشو نوازش میکردم.
که یهو مچ دستمو گرفت و چشمای خمارشو باز کرد.
+هوی چته دستمو شکستی وحشی به تو خوبی نیومده؟
-باید یادت بندازم که گفتی از چسبیدن به یکی دیگه بدت میاد هوم؟ خودت شروع کردی!
اومد روی شکمم نشست.
+بلند شو گمشو ببینم پسره ی روانی!
-نمیتونی در بری
یه پوزخند زدم...
+حالا وقتشه!
پاهامو دور کمرش قفل کردم و نتونست تکون بخوره ، انداختمش کنار و لای پتو پیچیدمش.
-میشه بگی داری چیکار میکنی؟
+تو آدم نمیشی پس چاره ای ندارم تا صبح باید مثل سوسیس لای ساندویچ بخوابی.
-بازش کن ببخشید
+نوچ ، زیادم حرف بزنی دهنتم میبندما بگیر بخواب.
(لایک و کامنت فراموش نشه😉لایکا کم باشه دیگه نمیذارم)
رفت توی اتاق منم دنبالش رفتم.
+خب یه اتاق بیشتر نداریم مجبوریم اینجا بخوابیم.
-من مشکلی ندارم خیلیم راحتم.
هوفی گفتم و رفتم چمدون لباسا رو گذاشتم کنار دیوار و تخت و مرتب کردم.
+از الان بگم گم میشی میری اونور درست میخوابیا...من بدم میاد کسی بهم بچسبه! اگه نزدیکم بشی میزنم لهت میکنم گفته باشم، نگی نگفتی!
-اوک قربان.
رفتم رو تخت پشتمو کردم بهشو به دیوار خیره بودم تا خوابم ببره.
از تکون خوردن پتو فهمیدم اونم اومد تا بخوابه.
منه بدبخت از هرچی بدم میاد سرم میاد.
تقریبا نیم ساعت گذشته بود که نفسای داغشو پشت گردنم حس کردم آروم برگشتم بزنم تو دهنش که دیدم خوابه عمیقه.
دلم نیومدبزنمش، کامل برگشتم سمتش و به چشمای بستش نگاه کردم.
چه کیوت خوابیده بود احمق خنگ!
موهایی که رو صورتش ریخته بود و کنار زدم و گونه هاشو نوازش میکردم.
که یهو مچ دستمو گرفت و چشمای خمارشو باز کرد.
+هوی چته دستمو شکستی وحشی به تو خوبی نیومده؟
-باید یادت بندازم که گفتی از چسبیدن به یکی دیگه بدت میاد هوم؟ خودت شروع کردی!
اومد روی شکمم نشست.
+بلند شو گمشو ببینم پسره ی روانی!
-نمیتونی در بری
یه پوزخند زدم...
+حالا وقتشه!
پاهامو دور کمرش قفل کردم و نتونست تکون بخوره ، انداختمش کنار و لای پتو پیچیدمش.
-میشه بگی داری چیکار میکنی؟
+تو آدم نمیشی پس چاره ای ندارم تا صبح باید مثل سوسیس لای ساندویچ بخوابی.
-بازش کن ببخشید
+نوچ ، زیادم حرف بزنی دهنتم میبندما بگیر بخواب.
(لایک و کامنت فراموش نشه😉لایکا کم باشه دیگه نمیذارم)
۲۸.۶k
۱۶ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۳۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.