رمان : چاشنی عشق
رمان : چاشنی عشق
نویسنده @bts876
خلاصه : نمیگم ولی پیش زمینه رو میزارم .
تعداد پارت : نامشخص
تعداد فصل : نامشخص
شخصیت:
اصلی👇
میرا | جونگ کوک
بعد شخصیت های اصلی ؛ مهم ترین ها👇
لیا | تهیونگ | جنی | جیمین | بقییه اعضا
فرعی 👇
خانواده میرا [ مادر میرا، پدر میرا ، خواهر میرا(ماریل ولی میرا مری صداش میکنه ) ، برادر میرا ( هایجین ) ، ] •
خانواده کوک[ پدر کوک ، مادر کوک ]
⚠توجه⚠
☆ اسمات نی
♧ اگه جنبه نداری نگاه نکن ♧
☆ جئون جونگ کوک تک فرزند هس ▪
☆ کیم میرا یک خواهر به اسم ماریل داره که از خودش ۲سال کوچیک تره و یک برادر به اسم هایجین داره که ۳ سال از خودش بزرگ تره ولی مجرده ▪
☆ ماریل اسم خواهر میرا هس ولی از بچگی مری صداش میکنن پس تو رمان اگه کلمه مری رو دیدین بدونید همون ماریل هس ▪
☆ خانواده جئون رئیس بزرگ ترین باند مافیایی کره هستن ▪
☆ توی رمان کیم میرا با جئون جونگ کوک رابطه نداره و همو نمیشناسن ▪
☆ نکته ؟ دیگه چیزی یادم نمیاد . . . . .
☆
\/ پیش زمینه \/
با شنیدن اون خبر کلا به هم ریختم . آخه مگه میشه ؛ باورم نمیشد که اتفاق های اون روز باعث نابود شدن زندگیم بشه . نمی دونم شاید اگه اون روز بعد از سر زدن به خونمون و برای گرفتن مدارکم اونم یواشکی به لیا زنگ نمیزدم که بیاد دنبالم تا فرار کنیم ؛ اون اتفاق که باعث نابودی زندگیم شد رخ نمیداد . ولی اگه به لیا زنگ نمیزدم یا کلا بهش چیزی نمیگفتم باید تو اون وضعیت چیکار میکردم ؟
پارت اول بزودی
نویسنده @bts876
خلاصه : نمیگم ولی پیش زمینه رو میزارم .
تعداد پارت : نامشخص
تعداد فصل : نامشخص
شخصیت:
اصلی👇
میرا | جونگ کوک
بعد شخصیت های اصلی ؛ مهم ترین ها👇
لیا | تهیونگ | جنی | جیمین | بقییه اعضا
فرعی 👇
خانواده میرا [ مادر میرا، پدر میرا ، خواهر میرا(ماریل ولی میرا مری صداش میکنه ) ، برادر میرا ( هایجین ) ، ] •
خانواده کوک[ پدر کوک ، مادر کوک ]
⚠توجه⚠
☆ اسمات نی
♧ اگه جنبه نداری نگاه نکن ♧
☆ جئون جونگ کوک تک فرزند هس ▪
☆ کیم میرا یک خواهر به اسم ماریل داره که از خودش ۲سال کوچیک تره و یک برادر به اسم هایجین داره که ۳ سال از خودش بزرگ تره ولی مجرده ▪
☆ ماریل اسم خواهر میرا هس ولی از بچگی مری صداش میکنن پس تو رمان اگه کلمه مری رو دیدین بدونید همون ماریل هس ▪
☆ خانواده جئون رئیس بزرگ ترین باند مافیایی کره هستن ▪
☆ توی رمان کیم میرا با جئون جونگ کوک رابطه نداره و همو نمیشناسن ▪
☆ نکته ؟ دیگه چیزی یادم نمیاد . . . . .
☆
\/ پیش زمینه \/
با شنیدن اون خبر کلا به هم ریختم . آخه مگه میشه ؛ باورم نمیشد که اتفاق های اون روز باعث نابود شدن زندگیم بشه . نمی دونم شاید اگه اون روز بعد از سر زدن به خونمون و برای گرفتن مدارکم اونم یواشکی به لیا زنگ نمیزدم که بیاد دنبالم تا فرار کنیم ؛ اون اتفاق که باعث نابودی زندگیم شد رخ نمیداد . ولی اگه به لیا زنگ نمیزدم یا کلا بهش چیزی نمیگفتم باید تو اون وضعیت چیکار میکردم ؟
پارت اول بزودی
۱.۷k
۲۸ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.