◤𝐌𝐢𝐬𝐭𝐫𝐞𝐬𝐬 𝐦𝐚𝐟𝐢𝐚◢
◤𝐌𝐢𝐬𝐭𝐫𝐞𝐬𝐬 𝐦𝐚𝐟𝐢𝐚◢
𝐏𝐚𝐫𝐭 34
═══════════════════
به مرد خیره شده بود...مردی که گلولهای به مغزش برخورد کرده بود و جان خود را از دست داده بود...
تا چندین دقیقه پیش...هر لحظه به دخترک نگاه میکرد و با او صحبت میکرد ولی الان...ساکت با چشمانی بسته گوشه ای جان میداد و هیچکس به این موضوع اهمیت نمیداد...
البته اگر الان نمرده بود...شاید به دخترک دست میزد و او را اذیت میکرد ؟!...
ولی از نظر دختر این همچنان دلیل خوبی برای مرگ یک نفر نبود...
سرش رو به ارومی بالا اورد تا ببیند...ببیند چه کسی از اسلحه استفاده و مرد را به قتل رسانده و...تهیونگ ؟!...درست بود...اون مرد...مردِ آرزوهای دخترک بود
فکر میکرد مرد به او اهمیت نمیدهد ولی...به دنبال او امده بود..
نه حرفی نه حرکتی و...اولین قطره اشک از چشمان دخترک پایین افتاد
دخترک همچنان گرفتار طناب های دور دست و پایش بود ولی مرد...ازاد بود و با دلی پر از دلتنگی به سمت دخترک اومد...سپیده دم بود...هوا رو به روشنی بود...
اینقدر نزدیک شد که الان کنار دخترک بود...از بند او را ازاد کرد با خودش فکر میکرد باید چه بگوید ؟!
تشکر کند زیرا دخترک سالم است ؟
عذرخواهی کند زیرا او را تنها گذاشته ؟
══════════════════
♰ : نابی..من...
══════════════════
هنوز مطمئن نبود ولی...این نااطمینانی لحظه ای به پایان رسید که دخترک محکم تر از هر زمانی او را در اغوش گرفت
══════════════════
❦ : فکر کردم دنبالم نمیای...فکر کردم بهم اهمیت نمیدی...
♰ :ببخشید...نمیدونستم...نمیدونستم که این اتفاق میوفته...ببخشید که تنهات گذاشتم ، اومم ؟!
══════════════════
ولی دخترک فقط سکوت کرد
مرد روی زانوهایش خم شده بود تا صورتش روبروی دخترک باشد
مردی که تا به الان شبیه به شیطان بود...چشمانش را گرد و مظلوم کرده بلکه دخترک او را ببخشد...حتی حاضر بود بنشیند و برای مدت ها التماس او را کند
══════════════════
♰ : یونابی...ببخشید...لطفا...لطفا این برگ چغندر رو ببخش ، هومم ؟!
═════════════════
دخترک باز سکوت کرد و اینبار مرد اماده بود تا برای بخشش التماس کند ولی...
═════════════════
❦ : دوستت دارم
♰ : چ-چی ؟!
♰ : من رو دوست داری ؟
❦ : آره...دوست دارم نمیخواستم...نمیخواستم قبول کنم ولی...کیم تهیونگ من
══════════════════
حرف دخترک زمانی به پایان رسید که توسط مرد...خیلی سخت...و پر از دلتنگی...بوسیده شد ══════════════════
𝑪𝒐𝒏𝒅𝒊𝒕𝒊𝒐𝒏:۱۷۰ 𝒍𝒊𝒌𝒆𝒔 𝒂𝒏𝒅 ۱۸۰ 𝒄𝒐𝒎𝒎𝒆𝒏𝒕𝒔
𝑫𝒐𝒏'𝒕 𝒇𝒐𝒓𝒈𝒆𝒕 𝒕𝒐 𝒍𝒊𝒌𝒆, 𝒄𝒐𝒎𝒎𝒆𝒏𝒕 𝒂𝒏𝒅 𝒇𝒐𝒍𝒍𝒐𝒘 🩵🫶
◤𝒇𝒐𝒍𝒍𝒐𝒘 𝒎𝒆✯ : @kim-soyeon
𝐏𝐚𝐫𝐭 34
═══════════════════
به مرد خیره شده بود...مردی که گلولهای به مغزش برخورد کرده بود و جان خود را از دست داده بود...
تا چندین دقیقه پیش...هر لحظه به دخترک نگاه میکرد و با او صحبت میکرد ولی الان...ساکت با چشمانی بسته گوشه ای جان میداد و هیچکس به این موضوع اهمیت نمیداد...
البته اگر الان نمرده بود...شاید به دخترک دست میزد و او را اذیت میکرد ؟!...
ولی از نظر دختر این همچنان دلیل خوبی برای مرگ یک نفر نبود...
سرش رو به ارومی بالا اورد تا ببیند...ببیند چه کسی از اسلحه استفاده و مرد را به قتل رسانده و...تهیونگ ؟!...درست بود...اون مرد...مردِ آرزوهای دخترک بود
فکر میکرد مرد به او اهمیت نمیدهد ولی...به دنبال او امده بود..
نه حرفی نه حرکتی و...اولین قطره اشک از چشمان دخترک پایین افتاد
دخترک همچنان گرفتار طناب های دور دست و پایش بود ولی مرد...ازاد بود و با دلی پر از دلتنگی به سمت دخترک اومد...سپیده دم بود...هوا رو به روشنی بود...
اینقدر نزدیک شد که الان کنار دخترک بود...از بند او را ازاد کرد با خودش فکر میکرد باید چه بگوید ؟!
تشکر کند زیرا دخترک سالم است ؟
عذرخواهی کند زیرا او را تنها گذاشته ؟
══════════════════
♰ : نابی..من...
══════════════════
هنوز مطمئن نبود ولی...این نااطمینانی لحظه ای به پایان رسید که دخترک محکم تر از هر زمانی او را در اغوش گرفت
══════════════════
❦ : فکر کردم دنبالم نمیای...فکر کردم بهم اهمیت نمیدی...
♰ :ببخشید...نمیدونستم...نمیدونستم که این اتفاق میوفته...ببخشید که تنهات گذاشتم ، اومم ؟!
══════════════════
ولی دخترک فقط سکوت کرد
مرد روی زانوهایش خم شده بود تا صورتش روبروی دخترک باشد
مردی که تا به الان شبیه به شیطان بود...چشمانش را گرد و مظلوم کرده بلکه دخترک او را ببخشد...حتی حاضر بود بنشیند و برای مدت ها التماس او را کند
══════════════════
♰ : یونابی...ببخشید...لطفا...لطفا این برگ چغندر رو ببخش ، هومم ؟!
═════════════════
دخترک باز سکوت کرد و اینبار مرد اماده بود تا برای بخشش التماس کند ولی...
═════════════════
❦ : دوستت دارم
♰ : چ-چی ؟!
♰ : من رو دوست داری ؟
❦ : آره...دوست دارم نمیخواستم...نمیخواستم قبول کنم ولی...کیم تهیونگ من
══════════════════
حرف دخترک زمانی به پایان رسید که توسط مرد...خیلی سخت...و پر از دلتنگی...بوسیده شد ══════════════════
𝑪𝒐𝒏𝒅𝒊𝒕𝒊𝒐𝒏:۱۷۰ 𝒍𝒊𝒌𝒆𝒔 𝒂𝒏𝒅 ۱۸۰ 𝒄𝒐𝒎𝒎𝒆𝒏𝒕𝒔
𝑫𝒐𝒏'𝒕 𝒇𝒐𝒓𝒈𝒆𝒕 𝒕𝒐 𝒍𝒊𝒌𝒆, 𝒄𝒐𝒎𝒎𝒆𝒏𝒕 𝒂𝒏𝒅 𝒇𝒐𝒍𝒍𝒐𝒘 🩵🫶
◤𝒇𝒐𝒍𝒍𝒐𝒘 𝒎𝒆✯ : @kim-soyeon
۴۸.۴k
۱۴ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴۰۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.