دو پارتی ( وقتی باهاش قهری ) پارت ۲ (آخر)
#وانشات
#سونگمین
با این حرفت دیگه خون توی رگهاش به جوش اومد _ ا.ت مثل آدم حرف بزنم ببینم چه مرگته(با داد)+ خیله خوب+ پس اون عوضیی که صبح داشتی باهاش بگو و بخند میکردی مریم مقدس بودقیافش متعجب شد انگار داشت فکر میکرد که منظورت کیه که پوزخندی زدی + هه..... انتظار بیشتری ازت نداشتم داشتی از کنارش رد میشدی که دستت رو محکم گرفت و تورو به سمت خودش کشوند _ باورم نمیشه که به همچین آدم بی ارزشی حسودیت شده توی چشماش زل زده بود + منظورت چیه حسودی لبخندی مرموزی زد _ خودت بهتر از هر کس دیگه ای میدونی که من.....کسی رو جز تو نمیبینم و دوباره قیافش رو جدی کردی و صورتش رو نزدیکت آورد _ هر چقدر هم که بقیه روی من چشم داشته باشن.....برای من فقط تو وجودمی با بغض بهش خیره شدی + پس چرا باهاش میخندیدیسونگمین خندید و گفت :_ خیلی ساده ای......من اصلا اسمشم نمیدونم_ فقط اومده بود تا خودش رو بهم بچسبونه منم با تمسخر بهش خندیدم تا خودش بفهمه من کسی رو دارم که متعلق به منهبینیتو بالا کشیدی و بهش مظلوم نگاه کردی + همیشه دعوا هارو همین قدر شیک به پایان می رسونیسونگمین از قیافت خندش میگیره و نک بینیتو میبوسه _ حالا بیا بریم یه چی بخوریم......_ تو که نمیخوای دوست پسرت از گشنگی بمیره ها خندید و بغلش کردی + معلومه که نه و بعد اونم براید استایل بغلت کرد و باهم به سمت آشپزخونه رفتید
#سونگمین
با این حرفت دیگه خون توی رگهاش به جوش اومد _ ا.ت مثل آدم حرف بزنم ببینم چه مرگته(با داد)+ خیله خوب+ پس اون عوضیی که صبح داشتی باهاش بگو و بخند میکردی مریم مقدس بودقیافش متعجب شد انگار داشت فکر میکرد که منظورت کیه که پوزخندی زدی + هه..... انتظار بیشتری ازت نداشتم داشتی از کنارش رد میشدی که دستت رو محکم گرفت و تورو به سمت خودش کشوند _ باورم نمیشه که به همچین آدم بی ارزشی حسودیت شده توی چشماش زل زده بود + منظورت چیه حسودی لبخندی مرموزی زد _ خودت بهتر از هر کس دیگه ای میدونی که من.....کسی رو جز تو نمیبینم و دوباره قیافش رو جدی کردی و صورتش رو نزدیکت آورد _ هر چقدر هم که بقیه روی من چشم داشته باشن.....برای من فقط تو وجودمی با بغض بهش خیره شدی + پس چرا باهاش میخندیدیسونگمین خندید و گفت :_ خیلی ساده ای......من اصلا اسمشم نمیدونم_ فقط اومده بود تا خودش رو بهم بچسبونه منم با تمسخر بهش خندیدم تا خودش بفهمه من کسی رو دارم که متعلق به منهبینیتو بالا کشیدی و بهش مظلوم نگاه کردی + همیشه دعوا هارو همین قدر شیک به پایان می رسونیسونگمین از قیافت خندش میگیره و نک بینیتو میبوسه _ حالا بیا بریم یه چی بخوریم......_ تو که نمیخوای دوست پسرت از گشنگی بمیره ها خندید و بغلش کردی + معلومه که نه و بعد اونم براید استایل بغلت کرد و باهم به سمت آشپزخونه رفتید
۱۸.۶k
۱۱ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.