پارت 8
پارت 8
هنوزم بچه ام هنوزم احمقم چشام پر اشک شد رایان اومد نزدیکم بافت سفید با شروار گشاد سفید پوشیده بود
رایان: فرشته می شنوی چی میگم
حرف نزدم
رامتین: فرشته رایان دوسال تو کما بود بعد یک سالم فراموشی گرفته بود بعدشم که نشد بیاد
دلم می خواست گریه کنم مثل یه بچه بودم که نیاز به بغل پدر داشت یه بغل گرم
رایان اومد نزدیکم بغلم کرد همین کارش باعث شد بزنم زیر گریه
رایان: دیگه تموم باشه من دیگه هستم
نمی دونم چی شد چطوری سرم گیج رفت
وقتی بیدار شدم خودم تو تخت دیدم که پالتو کلا و شال گردنم نبودن من کجام بادیدن عکس رایان جلو تخت متوجه شدم تو اتاق رایانم در اتاق باز کردم از پله هاش پایین رفتم رایان با تلفن حرف می زد من و دید قطع کرد
رایان: بیدار شدی شام چی می خوری
لباسم پوشیدم دلم نمی خواست حرف بزنم اصلا انگار لال شده بودم
رایان: کجا میری
تا در باز کنم دست م کشید
رایان : چته فرشته یه چیزی بگو اقلا فکر کردی من بیکارم وقتم برای تو بزارم احمق برام اهمیت داری که وقتم میزارم برات
از دوباره اشک تو چشام اومد چشمه من اخه چرا جلوش ضعیف شدم
رایان : فرشته چشات اون جوری نکن دیونه ام نکن
من: ولم کن
رایان:چی
من: ولم کن رایان
رایان :جانم یه بار دیگه بگو رایان
شبیه بچه ها شده بود که منتظر بود بهش غذا بدم
من: حالم بده ولم کن
رایان :چته کجات درد می کنه بریم دکتر چه اصلا دکتر بیاد این جا
من: ولم کن
یهو از رو زمین بلندم کرد هر چی دست و پا زدم پایین نذاشتش منو گذاشتم رو تخت بزور پالتو کلا برداشت
من: می خواهم برم خونه
رایان: از این به بعد پیش خودم می مونی
من: چرا اون وقت
رایان : چرا کاشتم بالا نیومد
من: تو کی هستی که بگی چیکار کنم یا نه
رایان: خب قبلا دوست پسرت بودم اما الان محافظ شخصی شما هستم بانو
نمی دونستم بخندم یا عصبی باشم
تا خواستم پاشم
رایان :کجا
من: حموم
رایان :لباسات نیاوردم اما مهم نیست لباسای خودم هست اونجاس
رفتم تو حموم الان باید چیکار کنم اصلا الان چرا من به حرفش گوش دادم
یه دوش گرفتم بافت ابی روشن رایان که تا زانوم بود پوشیدم سه تا تا هم استینش زدم موهام خشک کردم رفتم بیرون
رایان :وقت غذاس
من: تحقیقاتت به کجا رسیده
رایان : قبل زندان رفتنت درست یه دوماه قبل تو یه سایتی حک کردی که نباید می کردی اون سایت یادته
من: سایت ال بی دی می گی اره بعد پلیس بهم جایزه هم داد چون یه معامله بزرگ خلافکار لو دادم چطور
رایان :خب خانم نیکو کار اون خلافکار با حدث های که من و رامتین زدیم میاد ازت انتقام بگیره هر چی باشه یه معموله بزرگ مواد مخدر لو دادی که میلیاردی پولشه از اونجا که رفیق شما جانان خانم به پول نیاز داشت به این اقا همکاری می کنه من و رامتین می فرسته اهواز برای کارای شرکت اونجا وقتی می رسیم
هنوزم بچه ام هنوزم احمقم چشام پر اشک شد رایان اومد نزدیکم بافت سفید با شروار گشاد سفید پوشیده بود
رایان: فرشته می شنوی چی میگم
حرف نزدم
رامتین: فرشته رایان دوسال تو کما بود بعد یک سالم فراموشی گرفته بود بعدشم که نشد بیاد
دلم می خواست گریه کنم مثل یه بچه بودم که نیاز به بغل پدر داشت یه بغل گرم
رایان اومد نزدیکم بغلم کرد همین کارش باعث شد بزنم زیر گریه
رایان: دیگه تموم باشه من دیگه هستم
نمی دونم چی شد چطوری سرم گیج رفت
وقتی بیدار شدم خودم تو تخت دیدم که پالتو کلا و شال گردنم نبودن من کجام بادیدن عکس رایان جلو تخت متوجه شدم تو اتاق رایانم در اتاق باز کردم از پله هاش پایین رفتم رایان با تلفن حرف می زد من و دید قطع کرد
رایان: بیدار شدی شام چی می خوری
لباسم پوشیدم دلم نمی خواست حرف بزنم اصلا انگار لال شده بودم
رایان: کجا میری
تا در باز کنم دست م کشید
رایان : چته فرشته یه چیزی بگو اقلا فکر کردی من بیکارم وقتم برای تو بزارم احمق برام اهمیت داری که وقتم میزارم برات
از دوباره اشک تو چشام اومد چشمه من اخه چرا جلوش ضعیف شدم
رایان : فرشته چشات اون جوری نکن دیونه ام نکن
من: ولم کن
رایان:چی
من: ولم کن رایان
رایان :جانم یه بار دیگه بگو رایان
شبیه بچه ها شده بود که منتظر بود بهش غذا بدم
من: حالم بده ولم کن
رایان :چته کجات درد می کنه بریم دکتر چه اصلا دکتر بیاد این جا
من: ولم کن
یهو از رو زمین بلندم کرد هر چی دست و پا زدم پایین نذاشتش منو گذاشتم رو تخت بزور پالتو کلا برداشت
من: می خواهم برم خونه
رایان: از این به بعد پیش خودم می مونی
من: چرا اون وقت
رایان : چرا کاشتم بالا نیومد
من: تو کی هستی که بگی چیکار کنم یا نه
رایان: خب قبلا دوست پسرت بودم اما الان محافظ شخصی شما هستم بانو
نمی دونستم بخندم یا عصبی باشم
تا خواستم پاشم
رایان :کجا
من: حموم
رایان :لباسات نیاوردم اما مهم نیست لباسای خودم هست اونجاس
رفتم تو حموم الان باید چیکار کنم اصلا الان چرا من به حرفش گوش دادم
یه دوش گرفتم بافت ابی روشن رایان که تا زانوم بود پوشیدم سه تا تا هم استینش زدم موهام خشک کردم رفتم بیرون
رایان :وقت غذاس
من: تحقیقاتت به کجا رسیده
رایان : قبل زندان رفتنت درست یه دوماه قبل تو یه سایتی حک کردی که نباید می کردی اون سایت یادته
من: سایت ال بی دی می گی اره بعد پلیس بهم جایزه هم داد چون یه معامله بزرگ خلافکار لو دادم چطور
رایان :خب خانم نیکو کار اون خلافکار با حدث های که من و رامتین زدیم میاد ازت انتقام بگیره هر چی باشه یه معموله بزرگ مواد مخدر لو دادی که میلیاردی پولشه از اونجا که رفیق شما جانان خانم به پول نیاز داشت به این اقا همکاری می کنه من و رامتین می فرسته اهواز برای کارای شرکت اونجا وقتی می رسیم
۳.۱k
۰۵ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.