عاشق پسر عموم شدم پارت32
(فلش بک یک هفته بعد)
+(امشب به یه مهمونی دعوت شدیم یه رفیق کوک به اسم مارک دعوت شدیم
در حال اماده شدن بودم یه لباس سیاه پوشیدم که یکم باز بود و کوک جلو اینه قدی بود که از اینه یه نگاه بهم انداخت همینطوری که کراواتشو (عکس لباس کوک هم میزارم)
می بست گفت
_لباست بازه عوضش کن (اخم)
+چی کجاش کوک من مث همیشه که لباس پوشیدم(تعجب)
_حرفمو دو بار تکرار نمیکنم بازه یکی دیگه بپوش اوکی(اخم و عصبی)
+(روی تخت نشستم گفتم)کوک چرا این کارو باهام میکنی به نظرت زیادی سختگیری نمیکنی
_(همینطور که کراواتشو مرتب کردگفت) پایین منتظرتم اگ نیومدی میرم
+کوک(جیغ)
_(باعصبانیت بر گشت گفت)پس من میرم
+باشه باشه صب کن الان میام
(چون ارایشم رو با اون لباس سیاهه ست کرده بودم پس یه سیاه دیگه پوشیدم بنزرم این یکی دیگه خیلی بهتر بود(عکسشو میزارم) و رفتم پایین کوک توی ماشین نشسته بود و سرش توی گوشی بود سوار شدم که یه نگاه کلی بهم انداخت و دوباره با اخم گفت )
_اینم که کوتاه
+اه کوک لباس پوشیده تر از این دیگه ندارم اخه
_اخرش من همه لباسات رو پارهه میکنم(عصبی و از زیر دندون هاش غرید)
+اهه خب حالا میشه بریم
(راه افتادیم که کوک وسط ره گفت)
_قانون ها رو که بهت گفتم
+(کلافه)اره _خوبه پس
1 از کنارم جم نمیخوری
2 از خودم برا خوردن الکل اجازه میگبری
3با مردای دیگه گرم نمیگیری و فقط یه سلام کوتاه میکنی
اگ اینا رو زیر پا بزاری تنبیه میشی میدونی که چی میگم (نیشخند)
+اره اره (رسیدیم و دست توی دست کوک واردشدیم که یه مرد با یه دختر دست تو دست اومدن سمتمون صب کن ببینم این دختر امیلی نیس با دهن باز بهش نگاه میکردم که اونام وقتی اومدن نزدیک اون پسره با کوک دست داد و املی اومد سمتم )
*ا.ت ؟؟؟؟؟؟......اوه پس اون دوست مهم مارک جونگ کو ک بود
+نگو که دوس پسرت اونه
*چرا خودشه
£سلام من مارک هستم راستش توی عروسیتون بودم اما فرصت نشد که با هم اشنا شیم(دست دادن )
+اه درست میگید خوشبختم من هم ا.ت هستم (مارک دست ا.ت رو بوسید )
£خوشبختم مادام
+همچنئن موسیو(بر گشتم سمت کوک داشت با اخم نگام میکرد یا خدا این چشه باز )
£خب ما باید بریم به مهمون های دیگه سلام کنیم پس خوش بگزرونید
_حتما مارک ممنون
+ممنون
*بای £خواهش میکنم ..بای
(کوک دستمو گرفت برد یه سمت سالن که با هم نشستیم که کوک از زیر لب غرید)
_مگه نگفتم با مر دای اینجا صمیمی رفتار نکن(عصبی)
+اه کوک اون دوستت بود تازه دوست پسر دوست منم بود پس مشکلی نبود
_عصبیم نکن ا.ت من وقتی گفتم با مردای دیگه گرم نگیر منظورم همس به جز خودم فهمیوی (غریدن زیر لب و فشار دادن کمر ا.ت)
+ا..اخخخ ....کوک....درد میکنههه
_نشنیدمممم
+باشه باشه فهمیدم
_افرین بیبی گرلم
+حالا میشه یکم ویسکی بخورم(ناراحت)
_نه(سرد)
+چراااا
_همین که گفتمممم(غریدن زیر لب)
+ب..با...باشه(بغض)
_فقط یکم
+هااا
_فقط 3 شات (سرد)
+چشم چشم(زوقی)
_(پوزخند)(زیر لب گفت) کیوت
+(امشب به یه مهمونی دعوت شدیم یه رفیق کوک به اسم مارک دعوت شدیم
در حال اماده شدن بودم یه لباس سیاه پوشیدم که یکم باز بود و کوک جلو اینه قدی بود که از اینه یه نگاه بهم انداخت همینطوری که کراواتشو (عکس لباس کوک هم میزارم)
می بست گفت
_لباست بازه عوضش کن (اخم)
+چی کجاش کوک من مث همیشه که لباس پوشیدم(تعجب)
_حرفمو دو بار تکرار نمیکنم بازه یکی دیگه بپوش اوکی(اخم و عصبی)
+(روی تخت نشستم گفتم)کوک چرا این کارو باهام میکنی به نظرت زیادی سختگیری نمیکنی
_(همینطور که کراواتشو مرتب کردگفت) پایین منتظرتم اگ نیومدی میرم
+کوک(جیغ)
_(باعصبانیت بر گشت گفت)پس من میرم
+باشه باشه صب کن الان میام
(چون ارایشم رو با اون لباس سیاهه ست کرده بودم پس یه سیاه دیگه پوشیدم بنزرم این یکی دیگه خیلی بهتر بود(عکسشو میزارم) و رفتم پایین کوک توی ماشین نشسته بود و سرش توی گوشی بود سوار شدم که یه نگاه کلی بهم انداخت و دوباره با اخم گفت )
_اینم که کوتاه
+اه کوک لباس پوشیده تر از این دیگه ندارم اخه
_اخرش من همه لباسات رو پارهه میکنم(عصبی و از زیر دندون هاش غرید)
+اهه خب حالا میشه بریم
(راه افتادیم که کوک وسط ره گفت)
_قانون ها رو که بهت گفتم
+(کلافه)اره _خوبه پس
1 از کنارم جم نمیخوری
2 از خودم برا خوردن الکل اجازه میگبری
3با مردای دیگه گرم نمیگیری و فقط یه سلام کوتاه میکنی
اگ اینا رو زیر پا بزاری تنبیه میشی میدونی که چی میگم (نیشخند)
+اره اره (رسیدیم و دست توی دست کوک واردشدیم که یه مرد با یه دختر دست تو دست اومدن سمتمون صب کن ببینم این دختر امیلی نیس با دهن باز بهش نگاه میکردم که اونام وقتی اومدن نزدیک اون پسره با کوک دست داد و املی اومد سمتم )
*ا.ت ؟؟؟؟؟؟......اوه پس اون دوست مهم مارک جونگ کو ک بود
+نگو که دوس پسرت اونه
*چرا خودشه
£سلام من مارک هستم راستش توی عروسیتون بودم اما فرصت نشد که با هم اشنا شیم(دست دادن )
+اه درست میگید خوشبختم من هم ا.ت هستم (مارک دست ا.ت رو بوسید )
£خوشبختم مادام
+همچنئن موسیو(بر گشتم سمت کوک داشت با اخم نگام میکرد یا خدا این چشه باز )
£خب ما باید بریم به مهمون های دیگه سلام کنیم پس خوش بگزرونید
_حتما مارک ممنون
+ممنون
*بای £خواهش میکنم ..بای
(کوک دستمو گرفت برد یه سمت سالن که با هم نشستیم که کوک از زیر لب غرید)
_مگه نگفتم با مر دای اینجا صمیمی رفتار نکن(عصبی)
+اه کوک اون دوستت بود تازه دوست پسر دوست منم بود پس مشکلی نبود
_عصبیم نکن ا.ت من وقتی گفتم با مردای دیگه گرم نگیر منظورم همس به جز خودم فهمیوی (غریدن زیر لب و فشار دادن کمر ا.ت)
+ا..اخخخ ....کوک....درد میکنههه
_نشنیدمممم
+باشه باشه فهمیدم
_افرین بیبی گرلم
+حالا میشه یکم ویسکی بخورم(ناراحت)
_نه(سرد)
+چراااا
_همین که گفتمممم(غریدن زیر لب)
+ب..با...باشه(بغض)
_فقط یکم
+هااا
_فقط 3 شات (سرد)
+چشم چشم(زوقی)
_(پوزخند)(زیر لب گفت) کیوت
۷۲.۵k
۱۵ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۳۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.