روزی روزگاری عشق ... part 7 ... فصل 2
با صدای خنده ای که میشنید اروم چشماشو باز کرد
بسمت طبقه ی پایین راه افتاد
لونا: بابابژلگ بدش به من دیگه
باباش : اون وقت چرا؟
لونا : میگام یه کالی بوتونم ( می خوام یه کاری بکنم )
باباش : اوممممم اکه تونستی منو بگیری بهت میدم
با صحنه ای که جلوش دید خندش گرفته بود
این همه بحث و دعوا سر یه کفگیر ؟
جانگ می : اِهم
باباش : اوه بیدار شدی ؟
جانگ می : اوهوم
لونا : مامانیییی
دخترک تا شتاب پرید بغل مامانش
جانگ می : حواستو جمع کن ... این جوری میخوری زمین با زمین یکی میشیا * جدی و اخم
لونا : تشم
جانگ می : آفرین
لونا : مامانیی بابابژلگ بلامون گذا ی مولد گلاگتو دلست کلده * ذوق
( مامانی بابا بزرگ برامون غذا ی مورد علاقتو درست کرده )
جانگ می : اوه واقعا؟
لونا : اوهوم ... تازه گلال بود اون گاشگ بژلگه لا بده به من منم گمش بژنم ... بلی نداد * یکم ناراحت
( تازه قرار بود اون قاشق بزرگه را بده به من منم همش بزنم ... ولی نداد )
جانگ می : الان دعواش میکنم
لونا : دناه داله ... بیچاله نه ژن داله نه بشه داله نه نبه داله نه قاماد داله ... هیشی نداله ... پولم نداله ... گشنشه ... بلیم گذا بخولیم تا نملده
( گناه داره ... بیچاره نه زن داره نه بچه داره نه نوه داره نه داماد داره ... هیچی نداره ... پولم نداره ... گشنشه ... بریم غذا بخوریم تا نمرده )
همین جملات کافی بود تا از خنده وسط خونه ولو بشه
جانگ می : از خنده اشکش در اومده *
باباش : عه بسه * عصبی
جانگ می : خنده *
باباش : هوی بچه من همه چی دارم این خونه که توش میخوابی ک میخوریو کرم میریزی هیچی بهت نمیگمم خونه منه * عصبی
لونا: باوشه بادشاه تو گوبی ... حالا عشبی نشو ... بیا بگل و بوشت تونم گوب بشی ... یا بیا لالا بوتون تا مگذتو بوش بوتونم بالچه بژالم گوب بشه * خنده شیطنتی
( باشه پادشاه تو خوبی ... حالا عصبی نشو ... بیا بغلم و بوست کنم خوب بشی... یا بیا بخواب تا مغزتو بوس بکنم پارچه بزارم خوب بشی )
...
لایک : ۱۲
کامنت : ۶
ببخشید آنقدر دیر به دیر میشه
بسمت طبقه ی پایین راه افتاد
لونا: بابابژلگ بدش به من دیگه
باباش : اون وقت چرا؟
لونا : میگام یه کالی بوتونم ( می خوام یه کاری بکنم )
باباش : اوممممم اکه تونستی منو بگیری بهت میدم
با صحنه ای که جلوش دید خندش گرفته بود
این همه بحث و دعوا سر یه کفگیر ؟
جانگ می : اِهم
باباش : اوه بیدار شدی ؟
جانگ می : اوهوم
لونا : مامانیییی
دخترک تا شتاب پرید بغل مامانش
جانگ می : حواستو جمع کن ... این جوری میخوری زمین با زمین یکی میشیا * جدی و اخم
لونا : تشم
جانگ می : آفرین
لونا : مامانیی بابابژلگ بلامون گذا ی مولد گلاگتو دلست کلده * ذوق
( مامانی بابا بزرگ برامون غذا ی مورد علاقتو درست کرده )
جانگ می : اوه واقعا؟
لونا : اوهوم ... تازه گلال بود اون گاشگ بژلگه لا بده به من منم گمش بژنم ... بلی نداد * یکم ناراحت
( تازه قرار بود اون قاشق بزرگه را بده به من منم همش بزنم ... ولی نداد )
جانگ می : الان دعواش میکنم
لونا : دناه داله ... بیچاله نه ژن داله نه بشه داله نه نبه داله نه قاماد داله ... هیشی نداله ... پولم نداله ... گشنشه ... بلیم گذا بخولیم تا نملده
( گناه داره ... بیچاره نه زن داره نه بچه داره نه نوه داره نه داماد داره ... هیچی نداره ... پولم نداره ... گشنشه ... بریم غذا بخوریم تا نمرده )
همین جملات کافی بود تا از خنده وسط خونه ولو بشه
جانگ می : از خنده اشکش در اومده *
باباش : عه بسه * عصبی
جانگ می : خنده *
باباش : هوی بچه من همه چی دارم این خونه که توش میخوابی ک میخوریو کرم میریزی هیچی بهت نمیگمم خونه منه * عصبی
لونا: باوشه بادشاه تو گوبی ... حالا عشبی نشو ... بیا بگل و بوشت تونم گوب بشی ... یا بیا لالا بوتون تا مگذتو بوش بوتونم بالچه بژالم گوب بشه * خنده شیطنتی
( باشه پادشاه تو خوبی ... حالا عصبی نشو ... بیا بغلم و بوست کنم خوب بشی... یا بیا بخواب تا مغزتو بوس بکنم پارچه بزارم خوب بشی )
...
لایک : ۱۲
کامنت : ۶
ببخشید آنقدر دیر به دیر میشه
۵.۰k
۲۸ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.