Black Cigarette p19
میدونم پدرم اذیتت کرده. خانوادتو ازت گرفته ولی میدونی فقط اینجام بخاطر یه دلیل. اونم خودمم. میخوام یه چیزی برات روشن کنم جیمین شی."Veronica
جیمین با یادآوری گذشته، بیخیال همه چی شد. اون اتفاقات و بی اعتمادی به آدم ها. دیگر نمی توانست به حرف کسی یا به آدمی اعتماد کند.
ورونیکا دهانش را باز کرد اما صدایی از آن خارج نشد.
می ترسید؟
"واقعیت چیه؟ میخوام بشنوم."Jimin
"من و تو... خواهر و برادریم، جیمین شی." Veronica
صورت جیمین ناخوانا بود. احساساتی مثل، شوک، ترس و یا حتی هیجان بود.
"چی داری میگی؟"Jimin
"دارم واقعیتو میگم. مگه نگفتی میخوای حقیقتو بشنوی؟"Veronica
" گفتم حقیقت. نگفتم چرت و پرت بیای تحویلم بدی!"Jimin
" آره حق با توعه. حق داری حرفمو باور نکنی. ولی بیا این عکسو ببین."Veronica
عکسی از داخل کتش بیرون آورد و به جیمین نشان داد. عکس دوران کوچکی جیمین و ورونیکا.
جیمین با یادآوری گذشته، بیخیال همه چی شد. اون اتفاقات و بی اعتمادی به آدم ها. دیگر نمی توانست به حرف کسی یا به آدمی اعتماد کند.
ورونیکا دهانش را باز کرد اما صدایی از آن خارج نشد.
می ترسید؟
"واقعیت چیه؟ میخوام بشنوم."Jimin
"من و تو... خواهر و برادریم، جیمین شی." Veronica
صورت جیمین ناخوانا بود. احساساتی مثل، شوک، ترس و یا حتی هیجان بود.
"چی داری میگی؟"Jimin
"دارم واقعیتو میگم. مگه نگفتی میخوای حقیقتو بشنوی؟"Veronica
" گفتم حقیقت. نگفتم چرت و پرت بیای تحویلم بدی!"Jimin
" آره حق با توعه. حق داری حرفمو باور نکنی. ولی بیا این عکسو ببین."Veronica
عکسی از داخل کتش بیرون آورد و به جیمین نشان داد. عکس دوران کوچکی جیمین و ورونیکا.
۱۰.۰k
۱۱ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.