(برادرم یا پارتنرم؟) قسمت۵
مینجی: سلام
ته: سلام مینجی
ته: خب چیزی میخوری سفارش بدم؟
ا. ت: اوممم اره ی قهوه
ته: اوک
ته: گارسون
گارسون: بفرمایید!
ته: یه قهوه تلخ و یه شیرکاکائو(🎀🥺😂)
ویو ا. ت
تا تهیونگ گف شیر کاکائو جلو ی خودمو گرفتم تا خندم نگیره اخه مگه میشه همزمان هم کیوت باشه و هم هات؟؟؟؟
گارسون: حتما
ته: خب ببین توی این پروژه یکم مشکل دارم ک چجوری انجامش بدم میتونی کمکم کنی؟
ا. ت: البته
درحال حرف زدن بودیم که گارسون سفارش هامون رو اورد.
تقریبا ۲ ساعت تو کافه بودیم.
(ساعت ۸:۱۵ )
ا. ت: خلاصه منم همین کارو کردم مطمئنم استاد خوشش میاد.
ته: اوکیه مرسی که هم اومدی و هم کمک کردی!
ا. ت: خاهش 🎀🥺
ته: میشه بی زحمت صورت حساب رو بیارید.
گارسون: البته
خلاصه که پاشدیم و از کافه رفتیم بیرون.
ته: بیا برسونمت.
ا. ت: نه ممنون خودم میرم اخه قبل از خونه باید برم یکم خرید کنم.
ته: باشه هرجور مایلی.
از هم خداحافظی کردیم و من با دو به سمت ماشین یون مون رفتم. 😁
(فلش بک به بعد مکالمه یون مون و مینجی)
یون مون: خب باید به بچه ها بگم.
(مکالمه یون مون و یوما و جنگا)
(از طریق تماس گروهی)
یون مون: سلام گایز
جنگا: سل
یوما: بلعععع
یون مون: بچه ها امروز تهیونگ همون پسر جدیده مینجی رو به کافه هائویانگ دعوت کرده و ما باید با ماشینم به سمت کافه بریم تا هم حواستون به مینجی باشه و اونو به خونه برسونیم.
یوما: حله
جنگا: اوکیه ولی کِی؟
یون مون : ساعت ۶:۳۰ قرار دارن ما هم همون موقع میریم.
جنگا : اوکی
یون مون : بیایی
(پایان مکالمه)
برای پارت بعد ۸ لایک 🎀🥺
ته: سلام مینجی
ته: خب چیزی میخوری سفارش بدم؟
ا. ت: اوممم اره ی قهوه
ته: اوک
ته: گارسون
گارسون: بفرمایید!
ته: یه قهوه تلخ و یه شیرکاکائو(🎀🥺😂)
ویو ا. ت
تا تهیونگ گف شیر کاکائو جلو ی خودمو گرفتم تا خندم نگیره اخه مگه میشه همزمان هم کیوت باشه و هم هات؟؟؟؟
گارسون: حتما
ته: خب ببین توی این پروژه یکم مشکل دارم ک چجوری انجامش بدم میتونی کمکم کنی؟
ا. ت: البته
درحال حرف زدن بودیم که گارسون سفارش هامون رو اورد.
تقریبا ۲ ساعت تو کافه بودیم.
(ساعت ۸:۱۵ )
ا. ت: خلاصه منم همین کارو کردم مطمئنم استاد خوشش میاد.
ته: اوکیه مرسی که هم اومدی و هم کمک کردی!
ا. ت: خاهش 🎀🥺
ته: میشه بی زحمت صورت حساب رو بیارید.
گارسون: البته
خلاصه که پاشدیم و از کافه رفتیم بیرون.
ته: بیا برسونمت.
ا. ت: نه ممنون خودم میرم اخه قبل از خونه باید برم یکم خرید کنم.
ته: باشه هرجور مایلی.
از هم خداحافظی کردیم و من با دو به سمت ماشین یون مون رفتم. 😁
(فلش بک به بعد مکالمه یون مون و مینجی)
یون مون: خب باید به بچه ها بگم.
(مکالمه یون مون و یوما و جنگا)
(از طریق تماس گروهی)
یون مون: سلام گایز
جنگا: سل
یوما: بلعععع
یون مون: بچه ها امروز تهیونگ همون پسر جدیده مینجی رو به کافه هائویانگ دعوت کرده و ما باید با ماشینم به سمت کافه بریم تا هم حواستون به مینجی باشه و اونو به خونه برسونیم.
یوما: حله
جنگا: اوکیه ولی کِی؟
یون مون : ساعت ۶:۳۰ قرار دارن ما هم همون موقع میریم.
جنگا : اوکی
یون مون : بیایی
(پایان مکالمه)
برای پارت بعد ۸ لایک 🎀🥺
۴.۳k
۰۳ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.