وانشات فول پارت از Jimin پارت ¹
⚠️لطفا توجه کنید که وانشات فول پارت به وانشاتهایی که در جنت پارت خلاصه میشن وانشات فول پارت میگن، و این فقط یه وانشاته و لطفا با رمان اشتباه نگیرید!! ممنون⚠️
میدونستم...
میدونستم اینجا آخر خطه،دستهای قوی
و مردونه ای بازوهامو بی رحمانه
میکشیدن و منو به قتلگاهم نزدیکتر میکردن،اون رحم نداشت فقط دنبال پول
بود دنبال ثروت...
اینکه من یه دختر فقیرم که هیچ دخلی
به قمار و کثافت کاریهای پدرش نداشت
برای اون حائز هیچ گونه اهمیتی نبود
توضیح دادنش به اون به اندازه ی
خوندن یه تیتر خسته کننده از روزنامه
ی نیازمندیها کسل کننده و البته مسخره
بود
از زندگی من چی میفهمید؟! تا حاال درد
کشیده اصال؟!میدونه حسرت مزه کردن
گوشت سرخ کرده رو؟!البته که
نمیدونست اون پارک جیمین بود
بی شک و بدون اغراق امشب منو
میکشت وقتی جایی نزدیکی پاش رسیدیم با تمام
توانی که داشتن منو روی زمین پرت
کردن،نور کم سوی بار برای دیدن
صورتش کافی نبود
ضربان قلبم حتی از روی لباس هم قابل
شنیدن بود،میلرزیدم و شک نداشتم
همین ضعف لذت وصف ناپذیری به
وجودش تزریق میکنه...
نوشیدنی ای که دستش بود کنار گذاشت
و کمی به پایین خم شد تا منو از روی
صندلی ای که روش نشسته بود بهتر
ببینه،رفته رفته که نزدیکتر میشد
پوزخند گوشه ی لبش مثل خنجر بیشتر
توی قلبم فرو میرفت ...
به گناه بی گناهی اینجا بودم اما گوش
شنوایی نبود که بخواد به من حق بده...
_زیباییت باعث میشه یه چیزی این
پایین اذیتم کنه
صدای نجوا گونه اش با منظوری که
پشتش بود منو از هزاران بار مردن
بیشتر میترسوند
_ن...نه قول میدم سر موعد پولو
تحویلتون بدم آقای پارک
با همون لحن سردش ادامه داد
+سر موعد؟)پوزخند زد(خیلی وقته که
از اون روز گذشته
لعنت به پدری که حتی نمیدونم کجای
این شهر گم و گور شده
+من دیگه ازت پول نمیخوام)دوباره به
پشتی صندلیش تکیه زد(خودتو میخوام
نه لطفا نه!
نمیتونم باکرگیمو تقدیم کسی بکنم که
حتی بویی از انسانیت نبرده،این عمال یه
تجاوزه و نمیدونم اگه این بال سرم بیاد
بعدش میتونم زنده بمونم یا نه!
من عشق میخوام نمیخوام زباله ی یک
بار مصرف یه شیطان باشم
_نه...لطفا قربان
میدونستم...
میدونستم اینجا آخر خطه،دستهای قوی
و مردونه ای بازوهامو بی رحمانه
میکشیدن و منو به قتلگاهم نزدیکتر میکردن،اون رحم نداشت فقط دنبال پول
بود دنبال ثروت...
اینکه من یه دختر فقیرم که هیچ دخلی
به قمار و کثافت کاریهای پدرش نداشت
برای اون حائز هیچ گونه اهمیتی نبود
توضیح دادنش به اون به اندازه ی
خوندن یه تیتر خسته کننده از روزنامه
ی نیازمندیها کسل کننده و البته مسخره
بود
از زندگی من چی میفهمید؟! تا حاال درد
کشیده اصال؟!میدونه حسرت مزه کردن
گوشت سرخ کرده رو؟!البته که
نمیدونست اون پارک جیمین بود
بی شک و بدون اغراق امشب منو
میکشت وقتی جایی نزدیکی پاش رسیدیم با تمام
توانی که داشتن منو روی زمین پرت
کردن،نور کم سوی بار برای دیدن
صورتش کافی نبود
ضربان قلبم حتی از روی لباس هم قابل
شنیدن بود،میلرزیدم و شک نداشتم
همین ضعف لذت وصف ناپذیری به
وجودش تزریق میکنه...
نوشیدنی ای که دستش بود کنار گذاشت
و کمی به پایین خم شد تا منو از روی
صندلی ای که روش نشسته بود بهتر
ببینه،رفته رفته که نزدیکتر میشد
پوزخند گوشه ی لبش مثل خنجر بیشتر
توی قلبم فرو میرفت ...
به گناه بی گناهی اینجا بودم اما گوش
شنوایی نبود که بخواد به من حق بده...
_زیباییت باعث میشه یه چیزی این
پایین اذیتم کنه
صدای نجوا گونه اش با منظوری که
پشتش بود منو از هزاران بار مردن
بیشتر میترسوند
_ن...نه قول میدم سر موعد پولو
تحویلتون بدم آقای پارک
با همون لحن سردش ادامه داد
+سر موعد؟)پوزخند زد(خیلی وقته که
از اون روز گذشته
لعنت به پدری که حتی نمیدونم کجای
این شهر گم و گور شده
+من دیگه ازت پول نمیخوام)دوباره به
پشتی صندلیش تکیه زد(خودتو میخوام
نه لطفا نه!
نمیتونم باکرگیمو تقدیم کسی بکنم که
حتی بویی از انسانیت نبرده،این عمال یه
تجاوزه و نمیدونم اگه این بال سرم بیاد
بعدش میتونم زنده بمونم یا نه!
من عشق میخوام نمیخوام زباله ی یک
بار مصرف یه شیطان باشم
_نه...لطفا قربان
۱۷.۳k
۲۸ آذر ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.