پارت۱۱ عشق حقیقی
پارت۱۱ عشق حقیقی
خب از اونجایی که گفتم این پارت اسماته مجبور نیستین بخونین
و لطفا گزارش نکنین
تهیونگ: خب من رفتم راستی کوک باهات یه حرف دارم
کوک: اکی
تهیونگ: خواستم بگم امشب با کوک بریم بار
تهیونگ: کوک یه لحظه بیا
کوک: اکی
کوک: چیشده
تهیونگ: میای امشب بریم بار؟
کوک: اره خوبه فقط ا.ت و سنا چی؟
تهیونگ: میگیم اون دوتا هم برن شهرو بگردن
کوک: خب شاید اجازه ندن
تهیونگ: خب بهشون نمیگیم
کوک: اکی پس بریم پایین
تهیونگ: اکی
ویو ا.ت:
سنا چرا اینقدر دستشوییش طول کشید؟
برم ببینم چیکار داره میکنه....
سنااااا کجاییی......،
چرا نمیای بیروننن.........
بیا دیگه.......
سنا: اومدمممم
سنا اومد بیرون رفتیم پایین یه چیزی بخوریم
دوتامون گشنمون بود.....
ا.ت: خب درست کنیم؟
سنا: میای جاجانگمیون درست کنیم؟
ا.ت: اره خوبه تو برو مواد لازم رو بیار
سنا: اکی
(خب از اونجایی که ادمینتون گشاده پرش زمانی داریم)
(پرش زمانی به شب)
ویو کوک:
قراره الانا دیگه بریم بار
کوک: تهیونگ اماده ای؟
تهیونگ: اره بریم به دخترا بگیم میریم کار داریم میام اون دوتا هم باهم برن بیرون
کوک: اکی
ویو ا.ت :
تهیونگ و کوک طبقه ی بالا بودن نمیدونم چرا
که یهو اومدن
تهیونگ: دخترا ما دوتا یه کار داریم باید بریم بیرون شما دوتا هم با ماشین من برین شهرو بگردین
نکته: ا.ت و سنا رانندگی بلدن
ا.ت: کجااا؟
تهیونگ: کار داریمم
ا.ت: باشه
ا.ت: سنا کجا بریم؟
سنا: بریم شهربازی
ا.ت: ارههههه
تهیونگ: خب خدافظ
کوک: خدافظ
(پرش زمانی به ۳ صبح)
منو سنا رفتیم شهربازی کلی خوشگذروندیم
الان ۳ صبحه کوک و تهیونگ هنوز نیومدن نگرانشون شدم
سنا خواب بود نخواستم بیدارش کنم پس منتظر موندم چون من خوابم نمیومد
تو همین خیالا بودم یهو صدای کلید درو شنیدم کوک و تهیونگ بودن
رفتم پیششون
عصبی بودم اونا رفته بودن بارر
ا.ت: شما دوتا چه غلطی کردینننننن؟!!!
کوک: لیدی الان وقت صحبت نیست(خیلیی خیلییی خیلییی مست)
تهیونگ: سنا کجاست
ا.ت: خوابه کاریش نداشته باش
ا.ت: کوک چیمیگی
کوک: یهو ا.ت رو بلند کردم بردم رو تخت
(از اینجا اسماته میخوای نخون)
ا.ت: کوک چیکار میکنی!
کوک: لیدی فقط همکاری کن
ا،ت: تو مستی معلوم نیست چی میگی ولم کن برم
یهو کوک لبش گذاشت رو لبام و وحشیانه میمکید
منم خب چرا دروغ بگم خیلی بدمم نمیومد و همکاری کردم
خون رو تو دهنم حس میکردم ولی اهمیت ندادم
۱۲ مین داشتیم کیس میرفتیم
نفسمون بند اومد و کاملا لخت بودیم
که یهو کوک واردم کرد
ا.ت: عاحح.... کوک.... تندتر....
کوک: اوو بیبی گرل خوشش اومده
ا.ت: کوک..... تندتر...
خب خلاصه اونا کام کردن و خوابیدن
شما شرطای پارت قبلی رو نرسوندیدااا
پس برای پارت شرطی نمیزارم فقط شرط پارت قبلی رو برستونید که پارت بعدو بزارم
باییی💋🧡
خب از اونجایی که گفتم این پارت اسماته مجبور نیستین بخونین
و لطفا گزارش نکنین
تهیونگ: خب من رفتم راستی کوک باهات یه حرف دارم
کوک: اکی
تهیونگ: خواستم بگم امشب با کوک بریم بار
تهیونگ: کوک یه لحظه بیا
کوک: اکی
کوک: چیشده
تهیونگ: میای امشب بریم بار؟
کوک: اره خوبه فقط ا.ت و سنا چی؟
تهیونگ: میگیم اون دوتا هم برن شهرو بگردن
کوک: خب شاید اجازه ندن
تهیونگ: خب بهشون نمیگیم
کوک: اکی پس بریم پایین
تهیونگ: اکی
ویو ا.ت:
سنا چرا اینقدر دستشوییش طول کشید؟
برم ببینم چیکار داره میکنه....
سنااااا کجاییی......،
چرا نمیای بیروننن.........
بیا دیگه.......
سنا: اومدمممم
سنا اومد بیرون رفتیم پایین یه چیزی بخوریم
دوتامون گشنمون بود.....
ا.ت: خب درست کنیم؟
سنا: میای جاجانگمیون درست کنیم؟
ا.ت: اره خوبه تو برو مواد لازم رو بیار
سنا: اکی
(خب از اونجایی که ادمینتون گشاده پرش زمانی داریم)
(پرش زمانی به شب)
ویو کوک:
قراره الانا دیگه بریم بار
کوک: تهیونگ اماده ای؟
تهیونگ: اره بریم به دخترا بگیم میریم کار داریم میام اون دوتا هم باهم برن بیرون
کوک: اکی
ویو ا.ت :
تهیونگ و کوک طبقه ی بالا بودن نمیدونم چرا
که یهو اومدن
تهیونگ: دخترا ما دوتا یه کار داریم باید بریم بیرون شما دوتا هم با ماشین من برین شهرو بگردین
نکته: ا.ت و سنا رانندگی بلدن
ا.ت: کجااا؟
تهیونگ: کار داریمم
ا.ت: باشه
ا.ت: سنا کجا بریم؟
سنا: بریم شهربازی
ا.ت: ارههههه
تهیونگ: خب خدافظ
کوک: خدافظ
(پرش زمانی به ۳ صبح)
منو سنا رفتیم شهربازی کلی خوشگذروندیم
الان ۳ صبحه کوک و تهیونگ هنوز نیومدن نگرانشون شدم
سنا خواب بود نخواستم بیدارش کنم پس منتظر موندم چون من خوابم نمیومد
تو همین خیالا بودم یهو صدای کلید درو شنیدم کوک و تهیونگ بودن
رفتم پیششون
عصبی بودم اونا رفته بودن بارر
ا.ت: شما دوتا چه غلطی کردینننننن؟!!!
کوک: لیدی الان وقت صحبت نیست(خیلیی خیلییی خیلییی مست)
تهیونگ: سنا کجاست
ا.ت: خوابه کاریش نداشته باش
ا.ت: کوک چیمیگی
کوک: یهو ا.ت رو بلند کردم بردم رو تخت
(از اینجا اسماته میخوای نخون)
ا.ت: کوک چیکار میکنی!
کوک: لیدی فقط همکاری کن
ا،ت: تو مستی معلوم نیست چی میگی ولم کن برم
یهو کوک لبش گذاشت رو لبام و وحشیانه میمکید
منم خب چرا دروغ بگم خیلی بدمم نمیومد و همکاری کردم
خون رو تو دهنم حس میکردم ولی اهمیت ندادم
۱۲ مین داشتیم کیس میرفتیم
نفسمون بند اومد و کاملا لخت بودیم
که یهو کوک واردم کرد
ا.ت: عاحح.... کوک.... تندتر....
کوک: اوو بیبی گرل خوشش اومده
ا.ت: کوک..... تندتر...
خب خلاصه اونا کام کردن و خوابیدن
شما شرطای پارت قبلی رو نرسوندیدااا
پس برای پارت شرطی نمیزارم فقط شرط پارت قبلی رو برستونید که پارت بعدو بزارم
باییی💋🧡
۳.۰k
۲۲ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.