دفتر خاطرات پارت هجدهم
قسمت هجدهم.
سوجین: پاکش کن.
_ نه نمیکنم.
با لبخند خبثانه ای بهش خیره شدم.
جیمین: اینجا چخبره!.
سوجین به سمت جیمین پرواز کرد.
سوجین: آقای پارک هیزل ازم عکس گرفته....
قبل از اینکه ادامه حرفشو بزنه زودتر گفتم.
_ اره یک عکس داره خیلی داخلش خوشگل افتاده میخواین شما هم ببینید
سوجین پوست لب پایینشو به دندون گرفت و با عصبانیت بهم خیره شد،جیمین اومدم سمتم و دروبین رو از دستم گرفت.
جیمین: خانم جئون بار آخرت باشه که بدون اجازه از بچه ها عکس میگیرید،این دوربین پیش من میمونه.
_ آقای پارک...
بدون توجه به من رفت داخل چادرش، تو یه کلمه بدبخت شدم اگه بره محتوای دوربین رو نگاه کنه آبروم میره، همه عکسای دروبین برا جیمین در ژست های خاص و متفاوت بود ناخن شصتمو بین دندونام گرفتم، اگه اون فیلمی که نامجون موقع گریه کردم واسه یک شکلات گرفته بود رو ببینه چی! آب دهنمو با صدا قورت دادم.لب پاینمو گاز گرفتم و حرصمو روش خالی کردم،شاید جیمین فضول نباشه و نره سراغ دوربین، اره بابا فضول نیست اگه هم دید فدا سرم،اه چی میگم واسه خودم.
جیمین: بچه ها نظرتون چیه یه آتیش درست کنیم و دورش بشینیم
همه با موافقت حرف جیمین یک آتیش درست کردیم و دورش نشستیم.
+ اینجا کی بلده با گیتار ساز بزنه؟.
همه به هم دیگه نگاه میکردیم سری تکون دادم و دستمو بلند کردم.
_ من بلدم!.
لبخندی زد
+ من با خودم گیتار آوردم میتونی بری و داخل چادر بیاریش؟.
از جام بلند شدم و رفتم سمت چادر پسرا و گیتار قهویی سوخته که تیکه با کناره های چادر بود رو برداشتم، رفتم سمت چادر خودمون و ضبط صوت خودمم برداشتم بهتر بود این نت رو ضبط میکردم و به میا و میچا نشون میدادم. نشینم سرجام.
جیمین: من بلدم بخونم.
همه مشتاق به هم نگاه کردن،ضبط صورت رو گذاشتم روی ضبط، گیتار رو تنظیم کردم و مشغول بازی با نت های گیتار شدم،صدای جیمین بلند شد،چند ثانیه شوکه شدم،چه صدای قشنگی داشت،خدای من ،چشماشو بسته بود و میخوند، به بقیه نگاه کردم همه غرق صداش بودن، خیلی قشنگ میخوند حتی قشنگ تر از خود خوانده،،،،چند دقیقه بعد چشماشو باز کرد آهنگ تموم شده بود منم گیتار رو گذاشتم کنارم،همه برای جیمین دست میزدند
جیمین: ممنونم،الان بهتره بریم بخوابیم چون فردا صبح زود باید حرکت کنیم.
از جامو بلند شدیم،ضبط صورت رو برداشتم و جهت مخالف بچه ها رفتم کنار دریاچه و روی چمن ها نشستم،هنزفریمو درآوردم و آهنگی که چند دقیقه پیش جیمین خونده رو پلی کردم، چشمامو بستم و به صدای بدون نقصش گوش میدادم، انگاری این صدا از ته بهشت میدم چقدر صداش آرامش داشت، احساس میکردم توی ابرام.اهی کشیدم و چشمامو باز کردم خیره ستاره ها و آسمون نیمه ابری شدم،نسیم باد صورتمو نوازش میکرد، اولین باره که همچنین حس خوبیو تجربه میکنم.
_ فک کنم دارم به سمت جیمین کشیده میشم.
دلم میخواست از این کشش جلوگیری کنم اما توانشو ندارم، با نشستن دستی روی شونه هام غافلگیرانه برگشتم،جیمین دست به سینه ایستاده بود از جام بلند شدم و ضبط صوت رو به همراه هندزفریام توی جیبم گذاشتم.
جبمین: خانم جئون بهتره برین بخوابین چون فردا اول وقت قراره حرکت کنیم.
.....صبح شده بود همه سوار اتوبوس شده بودن، جیمین هم طبق معمول داشت یکی یکی اسم بچه هارو صدا میکرد بعد از اینکه خیالش از بابت همه راحت شد نشست روی صندلی..........
یک هفته بعد....
با عصبانیت پامو کوبیدم به زمین، یعنی چی این بشر منو مسخره کرده ، موهامو گرفتم توی دستم و جیغ خفه کننده ای کشیدم،باید یه جوری این کارشو تلافی کنم، یاد شمارش افتادم که دیروز از گوشی مامانم برداشتم و توی گوشی خودم سیو کردم، پوزخندی زدم و بین مخاطبام دنبال اسمش گشتم با دیدن اسمش که سیوش کرده بودم « جیمین شی» لبخند پر رنگی زدم، روی دکمه تماس زدم و منتظر شدم تا جواب بده، یک بوق..... دو بوق......سه بوق..... چهار بوق....داشتم ناامید میشدم چرا گوشیشو بر نمی داره شاید شمارش اشتباه باشه، خواستم گوشی قطع کنم که صدای آشناش توی گوشم پیچید.
جیمین: الو بفرماید؟.
نمیخواستم بدونه که طرف تماسش منم، صدامو کمی نازوک کردم و با عشوه گفتم.
_ شماره پارک جیمینن؟..
جیمین: بله خودم هستم شما؛ کاری داشتین؟.
_ نه فقط خواستم مطمئن بشم شماره خودته خدافظ.
بدون اینکه بزارم چیزی بگه، تماسو قطع کردم،
خوبه حالا میریم سراغ نقشه دوم،بدو بدو رفتم توی دفتر معاون آموزشی کسی تو دفترش نبود با برداشتم یک برگه و مداد شروع کردم به نوشتن.
« تنهایی بهم فشار آورده دنبال یه دختر خوب برای دوستی میکردم دختری که کدبانو باشه و مهربونم رفتار کنه.شمارم پایینه برگست اگه کسی این مشخصات رو داشت بهم زنگ بزنه؛ پارک جیمین»
با لبخند به شاهکارم نگاهی انداختم، رفتم سمت دستگاه کپی کننده و حدود دویستا برگه گپی شده رو توی دستم گرفتم.
پایان پارت
سوجین: پاکش کن.
_ نه نمیکنم.
با لبخند خبثانه ای بهش خیره شدم.
جیمین: اینجا چخبره!.
سوجین به سمت جیمین پرواز کرد.
سوجین: آقای پارک هیزل ازم عکس گرفته....
قبل از اینکه ادامه حرفشو بزنه زودتر گفتم.
_ اره یک عکس داره خیلی داخلش خوشگل افتاده میخواین شما هم ببینید
سوجین پوست لب پایینشو به دندون گرفت و با عصبانیت بهم خیره شد،جیمین اومدم سمتم و دروبین رو از دستم گرفت.
جیمین: خانم جئون بار آخرت باشه که بدون اجازه از بچه ها عکس میگیرید،این دوربین پیش من میمونه.
_ آقای پارک...
بدون توجه به من رفت داخل چادرش، تو یه کلمه بدبخت شدم اگه بره محتوای دوربین رو نگاه کنه آبروم میره، همه عکسای دروبین برا جیمین در ژست های خاص و متفاوت بود ناخن شصتمو بین دندونام گرفتم، اگه اون فیلمی که نامجون موقع گریه کردم واسه یک شکلات گرفته بود رو ببینه چی! آب دهنمو با صدا قورت دادم.لب پاینمو گاز گرفتم و حرصمو روش خالی کردم،شاید جیمین فضول نباشه و نره سراغ دوربین، اره بابا فضول نیست اگه هم دید فدا سرم،اه چی میگم واسه خودم.
جیمین: بچه ها نظرتون چیه یه آتیش درست کنیم و دورش بشینیم
همه با موافقت حرف جیمین یک آتیش درست کردیم و دورش نشستیم.
+ اینجا کی بلده با گیتار ساز بزنه؟.
همه به هم دیگه نگاه میکردیم سری تکون دادم و دستمو بلند کردم.
_ من بلدم!.
لبخندی زد
+ من با خودم گیتار آوردم میتونی بری و داخل چادر بیاریش؟.
از جام بلند شدم و رفتم سمت چادر پسرا و گیتار قهویی سوخته که تیکه با کناره های چادر بود رو برداشتم، رفتم سمت چادر خودمون و ضبط صوت خودمم برداشتم بهتر بود این نت رو ضبط میکردم و به میا و میچا نشون میدادم. نشینم سرجام.
جیمین: من بلدم بخونم.
همه مشتاق به هم نگاه کردن،ضبط صورت رو گذاشتم روی ضبط، گیتار رو تنظیم کردم و مشغول بازی با نت های گیتار شدم،صدای جیمین بلند شد،چند ثانیه شوکه شدم،چه صدای قشنگی داشت،خدای من ،چشماشو بسته بود و میخوند، به بقیه نگاه کردم همه غرق صداش بودن، خیلی قشنگ میخوند حتی قشنگ تر از خود خوانده،،،،چند دقیقه بعد چشماشو باز کرد آهنگ تموم شده بود منم گیتار رو گذاشتم کنارم،همه برای جیمین دست میزدند
جیمین: ممنونم،الان بهتره بریم بخوابیم چون فردا صبح زود باید حرکت کنیم.
از جامو بلند شدیم،ضبط صورت رو برداشتم و جهت مخالف بچه ها رفتم کنار دریاچه و روی چمن ها نشستم،هنزفریمو درآوردم و آهنگی که چند دقیقه پیش جیمین خونده رو پلی کردم، چشمامو بستم و به صدای بدون نقصش گوش میدادم، انگاری این صدا از ته بهشت میدم چقدر صداش آرامش داشت، احساس میکردم توی ابرام.اهی کشیدم و چشمامو باز کردم خیره ستاره ها و آسمون نیمه ابری شدم،نسیم باد صورتمو نوازش میکرد، اولین باره که همچنین حس خوبیو تجربه میکنم.
_ فک کنم دارم به سمت جیمین کشیده میشم.
دلم میخواست از این کشش جلوگیری کنم اما توانشو ندارم، با نشستن دستی روی شونه هام غافلگیرانه برگشتم،جیمین دست به سینه ایستاده بود از جام بلند شدم و ضبط صوت رو به همراه هندزفریام توی جیبم گذاشتم.
جبمین: خانم جئون بهتره برین بخوابین چون فردا اول وقت قراره حرکت کنیم.
.....صبح شده بود همه سوار اتوبوس شده بودن، جیمین هم طبق معمول داشت یکی یکی اسم بچه هارو صدا میکرد بعد از اینکه خیالش از بابت همه راحت شد نشست روی صندلی..........
یک هفته بعد....
با عصبانیت پامو کوبیدم به زمین، یعنی چی این بشر منو مسخره کرده ، موهامو گرفتم توی دستم و جیغ خفه کننده ای کشیدم،باید یه جوری این کارشو تلافی کنم، یاد شمارش افتادم که دیروز از گوشی مامانم برداشتم و توی گوشی خودم سیو کردم، پوزخندی زدم و بین مخاطبام دنبال اسمش گشتم با دیدن اسمش که سیوش کرده بودم « جیمین شی» لبخند پر رنگی زدم، روی دکمه تماس زدم و منتظر شدم تا جواب بده، یک بوق..... دو بوق......سه بوق..... چهار بوق....داشتم ناامید میشدم چرا گوشیشو بر نمی داره شاید شمارش اشتباه باشه، خواستم گوشی قطع کنم که صدای آشناش توی گوشم پیچید.
جیمین: الو بفرماید؟.
نمیخواستم بدونه که طرف تماسش منم، صدامو کمی نازوک کردم و با عشوه گفتم.
_ شماره پارک جیمینن؟..
جیمین: بله خودم هستم شما؛ کاری داشتین؟.
_ نه فقط خواستم مطمئن بشم شماره خودته خدافظ.
بدون اینکه بزارم چیزی بگه، تماسو قطع کردم،
خوبه حالا میریم سراغ نقشه دوم،بدو بدو رفتم توی دفتر معاون آموزشی کسی تو دفترش نبود با برداشتم یک برگه و مداد شروع کردم به نوشتن.
« تنهایی بهم فشار آورده دنبال یه دختر خوب برای دوستی میکردم دختری که کدبانو باشه و مهربونم رفتار کنه.شمارم پایینه برگست اگه کسی این مشخصات رو داشت بهم زنگ بزنه؛ پارک جیمین»
با لبخند به شاهکارم نگاهی انداختم، رفتم سمت دستگاه کپی کننده و حدود دویستا برگه گپی شده رو توی دستم گرفتم.
پایان پارت
۲۰.۳k
۰۵ بهمن ۱۴۰۲