♡ ㅤ ❍ㅤ ⎙ㅤ ⌲ ★
♡ ㅤ ❍ㅤ ⎙ㅤ ⌲ ★
Dᴏɴ·ᴛ ғᴏʀɢᴇᴛ ᴛᴏ sᴍɪʟᴇ..﹗
فراموش نڪن ڪه لبخند بزنی..!
𝙤𝙣𝙚 𝙥𝙖𝙧𝙩𝙮🎟✨️
˓ ִֶָ ࣪وقتی دعواتون شد که... 🤍
˓ ˖ ָ࣪➹ ִֶָ ࣪𓆝 𓆟 𓆞 𓆝 𓆛𓆝𓆝 𓆟 𓆞𓆝𓆛𓆝𓆝 𓆟 𓆞
parts:۲
ویو کارینا
وقتی رفتم سر پله…همون لحظه افتادم سرم ضربه که دید دیگه هیچی حس نکردم و بیهوش شدم ..
ویو جین
نباید همچین چیزی بهش میگفتم هرچی هم بهش زنگ میزدم جواب نمیداد اع دیگه بغض کرده بودم نگرانش شدم رفتم آماده شدم و کفاشمو پوشیدم وقتی رفتم سمته پله..دیدم کارینا..سریع رفتم پیشش و نشستم همونجا و سرشو گرفتم..فقط قلبم اومد تو دهنم دیگه شروع کردم گریه کردن دیدم سرش خونی شده
جین:نهه..کارینا تروخدا بلند شدددد*گریه*منو ببخش*سرشو آورد پایین گریه میکرد*همش تقصیره منه
سریع براید استایل بغلش کردم و بردمش سوار ماشین گذاشتمش عقب و رفتم جلو و ماشینو روشن کردم ..هی میزدم روی فرمون گریه میکردم
حرکت کردم تا برسیم به بیمارستان
*۱۲دقیقه بعد*
وقتی رسیدیم همونجا سریع به بهشون کفتم ی تخت برام بیارن که وقتی آوردن کارینا رو کذاشتم اونجا و رفتیم داخله بیمارستان و دستای کارینا رو میگرفتم و نگاش میکردم و گریه میکردم
دکتر:شما بشینم ی جای تا ما همسرتون رو مایعنه کنیم
سریع نشستم روی صندلی و سرمو بردم پایین و فقط داشتم گریه میکردم …
*ببخشید اگر چرت شد*
Dᴏɴ·ᴛ ғᴏʀɢᴇᴛ ᴛᴏ sᴍɪʟᴇ..﹗
فراموش نڪن ڪه لبخند بزنی..!
𝙤𝙣𝙚 𝙥𝙖𝙧𝙩𝙮🎟✨️
˓ ִֶָ ࣪وقتی دعواتون شد که... 🤍
˓ ˖ ָ࣪➹ ִֶָ ࣪𓆝 𓆟 𓆞 𓆝 𓆛𓆝𓆝 𓆟 𓆞𓆝𓆛𓆝𓆝 𓆟 𓆞
parts:۲
ویو کارینا
وقتی رفتم سر پله…همون لحظه افتادم سرم ضربه که دید دیگه هیچی حس نکردم و بیهوش شدم ..
ویو جین
نباید همچین چیزی بهش میگفتم هرچی هم بهش زنگ میزدم جواب نمیداد اع دیگه بغض کرده بودم نگرانش شدم رفتم آماده شدم و کفاشمو پوشیدم وقتی رفتم سمته پله..دیدم کارینا..سریع رفتم پیشش و نشستم همونجا و سرشو گرفتم..فقط قلبم اومد تو دهنم دیگه شروع کردم گریه کردن دیدم سرش خونی شده
جین:نهه..کارینا تروخدا بلند شدددد*گریه*منو ببخش*سرشو آورد پایین گریه میکرد*همش تقصیره منه
سریع براید استایل بغلش کردم و بردمش سوار ماشین گذاشتمش عقب و رفتم جلو و ماشینو روشن کردم ..هی میزدم روی فرمون گریه میکردم
حرکت کردم تا برسیم به بیمارستان
*۱۲دقیقه بعد*
وقتی رسیدیم همونجا سریع به بهشون کفتم ی تخت برام بیارن که وقتی آوردن کارینا رو کذاشتم اونجا و رفتیم داخله بیمارستان و دستای کارینا رو میگرفتم و نگاش میکردم و گریه میکردم
دکتر:شما بشینم ی جای تا ما همسرتون رو مایعنه کنیم
سریع نشستم روی صندلی و سرمو بردم پایین و فقط داشتم گریه میکردم …
*ببخشید اگر چرت شد*
۵.۴k
۲۶ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.