My daddy 😈🍷
My daddy 😈🍷
Part'¹⁶
ا/ت و جیمین توی ساحل قدم میزدن و باهم حرف میزدن که ساعت از دستشون در رفت شب شده بود رفتن خونه و یچی خوردن و رفتن خوابیدن فردا ا/ت قرار بود بره هوپی رو ببینه
پرش زمانی~فردا~
ا/ت ویو: از خواب بیدار شدم خیلی خوشحال بودم چون داشتم میرفتم پیش هوپی و مامانم ولی وقتی رفتم پیششون چی بهشون بگم تا حالا کجا بودم
این سوال ها تو ذهن ا/ت میگذشت که با صدای جیمین به خودش اومد
جیمین:به چی فکر میکنی؟!
ا/ت:جیمین اگه بپرسن تاحالا کجا بودی چی بگم؟؟
جیمین:بگو پیش من بودی
ا/ت:باور نمیکنن
جیمین:میخوای باهات بیام؟
ا/ت:بیای؟؟ باشه بیا
جیمین:میرم آماده شم
جیمین آماده شد و با ا/ت به سمت خونشون(خونه ا/ت اینا) حرکت کرد وقتی رسیدم در زدن هوپی در رو باز کرد و ا/ت پرید بغلش وقتی مامانش اونو دید اشک تو چشماش موج میزد ولی انگار اصلا جیمین رو ندیده بودن
م/ا:دخترم کجا بودی تووو (گریه)
ا/ت:امم خب
هوپی:حداقل به ما یه خبری میدادی از خودت
ا/ت:ببخشید پیش جیمین بودم
هوپی و مامان ا/ت تازه جیمین رو دیدن و با دیدنش هوپی که بچه کلا هنگ کرد و مامان ا/ت رفت سمت جیمین و بهش گفت که بیاد پیش شون بشینه بعد از اینکه نشست هوپی گفت
هوپی:جیمین توتو خودتی؟؟
جیمین:سرش رو به عنوان آره تکون داد
ادامه دارد خماریییییی
میدونم کمه ولی خب دیگه چه کنم حتی چند روز هم نتونستم آن شم امروز هم امتحان داشتیم و نمیدونم چیکار کردم😁
خب حمایت ها کم شده اگه پارت ها کم یا داستان خراب میشه بهم بگید حتما درستش میکنم و ببخشین باز هم میگم درس هام زیاده البته بعضی هاتون درس هاتون بیشتر از منه ولی خب درک کنید من اصلا از جهنم(مدرسه)خوشم نمیاد
شرط:³⁰⁰ تایی مون کنید
و
²⁰ like
دوشتون دالمم 🍫🍡
Part'¹⁶
ا/ت و جیمین توی ساحل قدم میزدن و باهم حرف میزدن که ساعت از دستشون در رفت شب شده بود رفتن خونه و یچی خوردن و رفتن خوابیدن فردا ا/ت قرار بود بره هوپی رو ببینه
پرش زمانی~فردا~
ا/ت ویو: از خواب بیدار شدم خیلی خوشحال بودم چون داشتم میرفتم پیش هوپی و مامانم ولی وقتی رفتم پیششون چی بهشون بگم تا حالا کجا بودم
این سوال ها تو ذهن ا/ت میگذشت که با صدای جیمین به خودش اومد
جیمین:به چی فکر میکنی؟!
ا/ت:جیمین اگه بپرسن تاحالا کجا بودی چی بگم؟؟
جیمین:بگو پیش من بودی
ا/ت:باور نمیکنن
جیمین:میخوای باهات بیام؟
ا/ت:بیای؟؟ باشه بیا
جیمین:میرم آماده شم
جیمین آماده شد و با ا/ت به سمت خونشون(خونه ا/ت اینا) حرکت کرد وقتی رسیدم در زدن هوپی در رو باز کرد و ا/ت پرید بغلش وقتی مامانش اونو دید اشک تو چشماش موج میزد ولی انگار اصلا جیمین رو ندیده بودن
م/ا:دخترم کجا بودی تووو (گریه)
ا/ت:امم خب
هوپی:حداقل به ما یه خبری میدادی از خودت
ا/ت:ببخشید پیش جیمین بودم
هوپی و مامان ا/ت تازه جیمین رو دیدن و با دیدنش هوپی که بچه کلا هنگ کرد و مامان ا/ت رفت سمت جیمین و بهش گفت که بیاد پیش شون بشینه بعد از اینکه نشست هوپی گفت
هوپی:جیمین توتو خودتی؟؟
جیمین:سرش رو به عنوان آره تکون داد
ادامه دارد خماریییییی
میدونم کمه ولی خب دیگه چه کنم حتی چند روز هم نتونستم آن شم امروز هم امتحان داشتیم و نمیدونم چیکار کردم😁
خب حمایت ها کم شده اگه پارت ها کم یا داستان خراب میشه بهم بگید حتما درستش میکنم و ببخشین باز هم میگم درس هام زیاده البته بعضی هاتون درس هاتون بیشتر از منه ولی خب درک کنید من اصلا از جهنم(مدرسه)خوشم نمیاد
شرط:³⁰⁰ تایی مون کنید
و
²⁰ like
دوشتون دالمم 🍫🍡
۴.۶k
۲۳ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.