قشنگ ترین عذاب من پارت ۱
قشنگ ترین عذاب من پارت ۱
دسامبر ۲۰۱۶ ، سئول
ویو جونگ کوک
صبح ساعت ۷ پاشدم و رفتم حموم .
یه هودی مشکی و شلوار کارگوی مشکی پوشیدم و رفتم سمت آشپزخونه
بعد خوردن صبحانه ام از خونه زدم بیرون
از هفته پیش دنبال کار بودم و نمیتونستم جایی رو پیدا کنم تا دیروز که تونستم با یه شرکت توافق کنم .
قرار بود بادیگارد رییس اون شرکت بشم .
تا الان رییسش رو ندیده بودم ، اما دیروز با
منشی ش حرف زدم
وارد شرکت شدم و رفتم سمت منشی
کوک : آممم سلام خانم
میا : او...سلام جونگ کوک شی . چه خوب که اومدی ! خوشحالم
کوک : خیلی ممنون خانم
میا : لطفاً بهم بگو میا. اینجوری راحت ترم(لبخند)
کوک : چشم
میا : و باهام رسمی حرف نزن ؛)
کوک : اوهوم
میا : بیا بریم ... رییس منتظره
دنبال میا راه افتادم .
داخل اتاق شدیم و میا به سمت یه پسری که بهش میخورد هم سن خودم باشه رفت . چه قدر جوونه . واقعا رییس یه شرکته؟؟
میا : سلام رییس . بادیگاردتون اومدن...
تهیونگ : خوبه . کجاست؟(بم)
میا : همینجا
وقتی برگشت سمتم نمیتونستم نفس بکشم
چقدر خوشگله ، چقدر جذابه ، چقدر صداش بم و سکشیه
خدااااا
میا : یااا جونگ کوک شی (بلند)
کوک : ب...بله؟ چ...چیشده؟!
میا : رییس با شماست(چشم غره)
کوک : چ..چی؟ بب...ببخشید ، در خدمتم
از ترس و استرسم تعظیمی کردم و نگاهم رو به چشمای خنثی ش دادم .
دسامبر ۲۰۱۶ ، سئول
ویو جونگ کوک
صبح ساعت ۷ پاشدم و رفتم حموم .
یه هودی مشکی و شلوار کارگوی مشکی پوشیدم و رفتم سمت آشپزخونه
بعد خوردن صبحانه ام از خونه زدم بیرون
از هفته پیش دنبال کار بودم و نمیتونستم جایی رو پیدا کنم تا دیروز که تونستم با یه شرکت توافق کنم .
قرار بود بادیگارد رییس اون شرکت بشم .
تا الان رییسش رو ندیده بودم ، اما دیروز با
منشی ش حرف زدم
وارد شرکت شدم و رفتم سمت منشی
کوک : آممم سلام خانم
میا : او...سلام جونگ کوک شی . چه خوب که اومدی ! خوشحالم
کوک : خیلی ممنون خانم
میا : لطفاً بهم بگو میا. اینجوری راحت ترم(لبخند)
کوک : چشم
میا : و باهام رسمی حرف نزن ؛)
کوک : اوهوم
میا : بیا بریم ... رییس منتظره
دنبال میا راه افتادم .
داخل اتاق شدیم و میا به سمت یه پسری که بهش میخورد هم سن خودم باشه رفت . چه قدر جوونه . واقعا رییس یه شرکته؟؟
میا : سلام رییس . بادیگاردتون اومدن...
تهیونگ : خوبه . کجاست؟(بم)
میا : همینجا
وقتی برگشت سمتم نمیتونستم نفس بکشم
چقدر خوشگله ، چقدر جذابه ، چقدر صداش بم و سکشیه
خدااااا
میا : یااا جونگ کوک شی (بلند)
کوک : ب...بله؟ چ...چیشده؟!
میا : رییس با شماست(چشم غره)
کوک : چ..چی؟ بب...ببخشید ، در خدمتم
از ترس و استرسم تعظیمی کردم و نگاهم رو به چشمای خنثی ش دادم .
۲.۴k
۰۴ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.