فیک: black fate
فیک: black fate
پارت17
رفتیم به سمت عمارت...وارد عمارت شدیم...
فلیکس:سلام
هیون: سلام...
ته یانگ:خوبه اومدین...
سهون:یه برنامه جدید هس..
هیون:...چیشده
سهون:...هفته دیگه تولد...یانگ انیشه....و فارغ التحصیل هم شده
فلیکس:....خب....به ما چه
=پوزخندی زد و
ته یانگ:...دعوتمون...کردن
=چشاشو گرد کرد و رو مبل نشست
هیون:....اشتباه شده...ما...
=کاغدی که دیتش بود و به پسر مقابلش داد
سهون:...خودت دعوت نامه رو بخون
(دعوت نامه=<با سلام به خانواده محترم لی . من یانگ سوهو...ازتون خواهشمندم که به روز تولد دخترم یانگ انیش و و جشن فارغ التحصیلی در سن ۱۹ سالگی دعوت تون کنم به یاد گذشته امید وارم در این روز مهم با ما شرکت کنید ممنونم در تاریخ...... "یانگ سوهو" (پایان)>=
=چاشو رو هم فشار داد
فلیکس:....قرار نیس بریم به بهترین روز دشمن مون
=سرسو به دو طرف تکون داد
ته یانگ: میریم
=رو مبل نشست و به پدرش نگا میکرد
فلیکس:.....خو....چرا
=به دووتا پسر مقابلش نگا میکرد
سهون:.....کمی فکر کنید این چه فرصت خوبیه...
=هردو بهم گت میکردن
هیون:... اها....فهمیدم...
فلیکس:....الان...فهمیدم.....
=با یه خنده ی کم رنگ به پسرا نگا میکرو
ته یانگ:..یه هدیه ی خیلی بزرگ هم...براش میبریم...
فلیکس:...یه هدیه..ی تک ....
هیون:...بهترین...رو اماده میکنیم...اها راستی کیا دعوت میشن
سهون:.خانواده های. کیم،هان،چا، کانگ، سئو،ایم اینا مهم ان...چندتا دیگه هم باشن
=چشاشو رو هم فشار داد و سرشو به طرف تکون داد
فلیکس:...این فقط,مجبوریه
ته یانگ: کاری ندارم....فردا یکی تون برید یه گردنبند الماس بخرید یه چیز خیلی با ارزش
هیون:...من فردا خیلی سرم شلوغه
فلیکس:....هوففف....من میرم...
سهون:....خوبه...
فلیکس:...منم یه سر میرم بیرون
هانا:...کجا...شام.میخوریم
فلیکس: کارم...واجبه... و هم بیرون یه چی میخورم...فعلا...بای
هانا:بای...
رفتم بیرون....هر کاری داشتم و انجام دادم و یه سرم....رفتم عمارت انگار قراره...توش زندگی کنم...یه جوری دیزاین کردم....و همه چیز,خریدم...احتمالا...دیگه اینجا زندگی کنم چه الانا...چه در اینده
ادامه دارد.
فرشته های من خوشگلا حمایت 💞✨
پارت17
رفتیم به سمت عمارت...وارد عمارت شدیم...
فلیکس:سلام
هیون: سلام...
ته یانگ:خوبه اومدین...
سهون:یه برنامه جدید هس..
هیون:...چیشده
سهون:...هفته دیگه تولد...یانگ انیشه....و فارغ التحصیل هم شده
فلیکس:....خب....به ما چه
=پوزخندی زد و
ته یانگ:...دعوتمون...کردن
=چشاشو گرد کرد و رو مبل نشست
هیون:....اشتباه شده...ما...
=کاغدی که دیتش بود و به پسر مقابلش داد
سهون:...خودت دعوت نامه رو بخون
(دعوت نامه=<با سلام به خانواده محترم لی . من یانگ سوهو...ازتون خواهشمندم که به روز تولد دخترم یانگ انیش و و جشن فارغ التحصیلی در سن ۱۹ سالگی دعوت تون کنم به یاد گذشته امید وارم در این روز مهم با ما شرکت کنید ممنونم در تاریخ...... "یانگ سوهو" (پایان)>=
=چاشو رو هم فشار داد
فلیکس:....قرار نیس بریم به بهترین روز دشمن مون
=سرسو به دو طرف تکون داد
ته یانگ: میریم
=رو مبل نشست و به پدرش نگا میکرد
فلیکس:.....خو....چرا
=به دووتا پسر مقابلش نگا میکرد
سهون:.....کمی فکر کنید این چه فرصت خوبیه...
=هردو بهم گت میکردن
هیون:... اها....فهمیدم...
فلیکس:....الان...فهمیدم.....
=با یه خنده ی کم رنگ به پسرا نگا میکرو
ته یانگ:..یه هدیه ی خیلی بزرگ هم...براش میبریم...
فلیکس:...یه هدیه..ی تک ....
هیون:...بهترین...رو اماده میکنیم...اها راستی کیا دعوت میشن
سهون:.خانواده های. کیم،هان،چا، کانگ، سئو،ایم اینا مهم ان...چندتا دیگه هم باشن
=چشاشو رو هم فشار داد و سرشو به طرف تکون داد
فلیکس:...این فقط,مجبوریه
ته یانگ: کاری ندارم....فردا یکی تون برید یه گردنبند الماس بخرید یه چیز خیلی با ارزش
هیون:...من فردا خیلی سرم شلوغه
فلیکس:....هوففف....من میرم...
سهون:....خوبه...
فلیکس:...منم یه سر میرم بیرون
هانا:...کجا...شام.میخوریم
فلیکس: کارم...واجبه... و هم بیرون یه چی میخورم...فعلا...بای
هانا:بای...
رفتم بیرون....هر کاری داشتم و انجام دادم و یه سرم....رفتم عمارت انگار قراره...توش زندگی کنم...یه جوری دیزاین کردم....و همه چیز,خریدم...احتمالا...دیگه اینجا زندگی کنم چه الانا...چه در اینده
ادامه دارد.
فرشته های من خوشگلا حمایت 💞✨
۱.۳k
۰۴ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.