دو پارتی (خیانت به حکم مرگ) قسمت آخر
ویو ات
لباس پوشیدمو رفتم تو پارکینگ تا سوار ماشین شم
رسیدم دم شرکت
ویو جونکوک
اومدم برم خونه که دیدم چو یون اومد پیشم و نشست رو پام و گردنمو بوس کرد
منم تحریک شدم و........
(خودتون تصور کنید دیگه)
ات ویو
در دفتر کوک رو باز کردم با صحنه ای که دیدم اشک از چشمام ریخت
اون... اون داشت نه نه نه این یه خوابه چشمش به من افتاد با تعجب بهم نگاه کرد
کوک: ات!
ات: واقعا که کوک از هرکسی انتظار داشتم جز تو
با گریه دویدم بیرون
داشتم از خیابون میدوییدم که صدای داد کوک رو شنیدم و بعد درد خیلی بدی رو توی بدنم حس کردم تو هوا معلق بودم یهو روی زمین افتادم صدا ها برام مبهم شده بود مردم دورم جمع شده بودن
ویو کوک
نه نه من چیکار کردم ات
کوک: ات ات یکی زنگ بزنه آمبولانس ات به من گوش کن سعی کن بیدار بمونی
ویو راوی
بدن ات غرق در خون بود آمبولانس رسید اما دیگه دیر شده بود ات چشماشو برای همیشه به دنیا بسته بود
پایان
با همکاری @ryhanhrhymynya306
لباس پوشیدمو رفتم تو پارکینگ تا سوار ماشین شم
رسیدم دم شرکت
ویو جونکوک
اومدم برم خونه که دیدم چو یون اومد پیشم و نشست رو پام و گردنمو بوس کرد
منم تحریک شدم و........
(خودتون تصور کنید دیگه)
ات ویو
در دفتر کوک رو باز کردم با صحنه ای که دیدم اشک از چشمام ریخت
اون... اون داشت نه نه نه این یه خوابه چشمش به من افتاد با تعجب بهم نگاه کرد
کوک: ات!
ات: واقعا که کوک از هرکسی انتظار داشتم جز تو
با گریه دویدم بیرون
داشتم از خیابون میدوییدم که صدای داد کوک رو شنیدم و بعد درد خیلی بدی رو توی بدنم حس کردم تو هوا معلق بودم یهو روی زمین افتادم صدا ها برام مبهم شده بود مردم دورم جمع شده بودن
ویو کوک
نه نه من چیکار کردم ات
کوک: ات ات یکی زنگ بزنه آمبولانس ات به من گوش کن سعی کن بیدار بمونی
ویو راوی
بدن ات غرق در خون بود آمبولانس رسید اما دیگه دیر شده بود ات چشماشو برای همیشه به دنیا بسته بود
پایان
با همکاری @ryhanhrhymynya306
۲۹.۱k
۰۱ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.