ترس از گذشته 3
ادامه
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
همچنان از زبان یوکی
اورا برا سانزو هم یه بستنی وانیلی گرفت سانزو مشغول خوردن شد که گوشیش زنگ خورد و گفت که باید بره
منم گفتم باشه
بعد از اینکه سانزو رفت منم بستنیمو تموم کردم و اورا پول بستنی ها رو داد(اینجا هنوز باجی زندست)
از زبون اوراکو
بعد از اینکه یوکینه سان گفت یوکی رو سرگرم کنم یوکی رو بردم بستنی فروشی و عین همیشه یوکی یه کاسه ی بزرگ سفارش داد و یه پسر با ماسک مشکی اومد تو و اون دختر خل دوست من رفت بغلش کرد و از خدا ناخواسته اونم بغلش کرد بهم گفت برا اونم بستنی بگیرم و گرفتم و از پیش ما رفت و یوکی هم بستنی شو تموم کردو بهم گفت(علامت یوکی _علامت اوراکو +)
_اورا خسته شدم میخوام بریم خونه
*وای نه شاید پسرا هنوز کار داشته باشن..... بزار یه پیام بدم به یوکینه سان*
+باشه یوکی یه لحظه صبر کن
گوشیمو در اوردم و به یوکینه سان پیام دادم
پیام هاشون
+یوکینه سان تموم شدید؟
~ اوهوم باز یوکی داره نق میزنه؟
+دقیقا
~باشه بیارش خونه بای
+باشه بای
اتمام پیام ها
_کارت تموم شد؟
+اوهوم بیا برگردیم
از زبان یوکی
به اورا گفتم برگردیم خونه اونم گفت باشه ولی اول با گوشیش یکم ور رفت ولی من به هیچ جام نگرفتم
همراه اورا تو راه برگشت بودیم که من تو یه کوچه ب
پیچیدم
+ یوکی چی کار میکنی گم میشیم هاااا؛
_نه بابا مشکلی نیس یکم هوس موچی کردم
+از دست تو
رفتم دو تا موچی گرفتم برای خودم و اورا چان
مال من توت فرنگی بود مال اونم همینطور
وقتی رسیدیم اورا چان چشمامو گرفت و نمیزاشت نگاه کنم
_اورا ولم کن نمی تونم ببینم
+هر وقت رفتیم تو باشه
بعد از اون حرف ساکت شدم تو دلم داشتم برا خودم پارتی میگرفتم
_خب چشماتو باز کن
دستشو از رو چشمام برداشت که یهو همه ی اعضای تومان ریختن بیرون داداشم به یه کیک صورتی و سفید اومد جلوم و بغلم کرد خیلی خوشحال شدم(کیک عکس پارته)
دور و برم رو نگاه کردم....
......
ادامه دارد جانم..
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
تامام شد چند روز دیگه پارت میرم
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
همچنان از زبان یوکی
اورا برا سانزو هم یه بستنی وانیلی گرفت سانزو مشغول خوردن شد که گوشیش زنگ خورد و گفت که باید بره
منم گفتم باشه
بعد از اینکه سانزو رفت منم بستنیمو تموم کردم و اورا پول بستنی ها رو داد(اینجا هنوز باجی زندست)
از زبون اوراکو
بعد از اینکه یوکینه سان گفت یوکی رو سرگرم کنم یوکی رو بردم بستنی فروشی و عین همیشه یوکی یه کاسه ی بزرگ سفارش داد و یه پسر با ماسک مشکی اومد تو و اون دختر خل دوست من رفت بغلش کرد و از خدا ناخواسته اونم بغلش کرد بهم گفت برا اونم بستنی بگیرم و گرفتم و از پیش ما رفت و یوکی هم بستنی شو تموم کردو بهم گفت(علامت یوکی _علامت اوراکو +)
_اورا خسته شدم میخوام بریم خونه
*وای نه شاید پسرا هنوز کار داشته باشن..... بزار یه پیام بدم به یوکینه سان*
+باشه یوکی یه لحظه صبر کن
گوشیمو در اوردم و به یوکینه سان پیام دادم
پیام هاشون
+یوکینه سان تموم شدید؟
~ اوهوم باز یوکی داره نق میزنه؟
+دقیقا
~باشه بیارش خونه بای
+باشه بای
اتمام پیام ها
_کارت تموم شد؟
+اوهوم بیا برگردیم
از زبان یوکی
به اورا گفتم برگردیم خونه اونم گفت باشه ولی اول با گوشیش یکم ور رفت ولی من به هیچ جام نگرفتم
همراه اورا تو راه برگشت بودیم که من تو یه کوچه ب
پیچیدم
+ یوکی چی کار میکنی گم میشیم هاااا؛
_نه بابا مشکلی نیس یکم هوس موچی کردم
+از دست تو
رفتم دو تا موچی گرفتم برای خودم و اورا چان
مال من توت فرنگی بود مال اونم همینطور
وقتی رسیدیم اورا چان چشمامو گرفت و نمیزاشت نگاه کنم
_اورا ولم کن نمی تونم ببینم
+هر وقت رفتیم تو باشه
بعد از اون حرف ساکت شدم تو دلم داشتم برا خودم پارتی میگرفتم
_خب چشماتو باز کن
دستشو از رو چشمام برداشت که یهو همه ی اعضای تومان ریختن بیرون داداشم به یه کیک صورتی و سفید اومد جلوم و بغلم کرد خیلی خوشحال شدم(کیک عکس پارته)
دور و برم رو نگاه کردم....
......
ادامه دارد جانم..
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
تامام شد چند روز دیگه پارت میرم
۵.۹k
۰۵ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.