Our withered rose
پارت ۹
جیمین:
وقتی وارد خونه شدم پدرم مست بود و سمتم هجوم اورد و کوبیدم به دیوار یه مشت زد تو صورنم بدنم خیلی فیر لرادی متقابلن منم مشتمو بالا اوردمو کوبیدم تو دهن پدر ناتنیم اقلن نمیخاستم اینکارو کنم و درسته که امگای ضعیفی هستم ولی خب دست هام سنگینه دیدم که دلره از دهنش خوn میاد رفتم براش دسمال بیارم که از پشت موهامو گرفت و پرتم کرد تو اتاق و در و قفل کرد که فرار نکنم بوی رایحه تلخ شده سیگار توی بینیم پیچید و سرم گیج میرفت ازش خاستم که رایحشو کنترل کنه یهو پرتم زمین و با کمربند افتاد به جون بدنm وام بخاطر چاقو همینجوریش درد و خوn ریزی داشت و بعضی از ضربه هاش که به پام میخورد دیگ نتونستم چشمام رو باز نگه دارم فقط لحضه اخر یه نفر و دیدم که درو شکیت و وارد اتاف شد از شدت ضربه هاش شکمم و سینه هام خون مرده جمع شده بود و بعضی جاهای بدنم کبود شده بود پس چشمام و بستم و به خاب عمیقی فرو رفتم
تهیونگ:
به افرادم گفتم که توی نیم ساعت پیداشون کنن و الا ۲۵ دقیقه گزشته و هنوز نیومدن همینطور که داشتم فکر میکردم یکی از افرادم زنگ زد و گفت که اوردنشون باشه ای گفتم و تلفن رو قطع کردم و رفتم سمت کوک که رو تخت دراز کشیده بود و به سقف زل زده بود صداش کردم
تهیونگ:کوکی
جانگ کوک:بله
تهیونگ:پارک جیوون و پسرش رو اوردن اول دادم مخشخصاتشون جمع کنن بعد پس اول بیا مشخصاتشون رو بخونیم بعد بریم گفتم و شروع کردم به خوندن:پارک جیوون،۴۹ ساله،الفا،رایحه سیگار،مواد مصرف میکنه،یه پسر ناتنی داره که برای همسر دوومیش بوده قبلا با ی امگای نر ازدواج کرده که اون بهش خیانت میکنه پس تصمیم میگیره که از عقده اش رو سر همسر دووش خالب کنه پس اون امگا رو بارداره میکنه و انقدر کتکش میزنه که بچه سقط میشه،چند سال بعد زنش فوت میکنه.پارک جیمین،وقتی که اسمش رو خوندم هم من هم جونگ کوک جفتمون تعجب کردیم این پسر همون پسریه که اینجا تو عمارت کار میکنه الان یک ماهه که میاد اینجا،۱۷ ساله و تا چند ماه دیگ ۱۸ سالش میشه،امگا،رایحه رز بارون خورده،که صبح ها تو عمارتمون کار میکنه و شب ها به بار میره،وقتی که ۴ سالش بوده پدرش رو در اثر تصادف از دست میده و مادرش رو در ۹ سالگی و از اون به بعد پدر ناتنیش بزرگش میکنه
جیمین:
وقتی وارد خونه شدم پدرم مست بود و سمتم هجوم اورد و کوبیدم به دیوار یه مشت زد تو صورنم بدنم خیلی فیر لرادی متقابلن منم مشتمو بالا اوردمو کوبیدم تو دهن پدر ناتنیم اقلن نمیخاستم اینکارو کنم و درسته که امگای ضعیفی هستم ولی خب دست هام سنگینه دیدم که دلره از دهنش خوn میاد رفتم براش دسمال بیارم که از پشت موهامو گرفت و پرتم کرد تو اتاق و در و قفل کرد که فرار نکنم بوی رایحه تلخ شده سیگار توی بینیم پیچید و سرم گیج میرفت ازش خاستم که رایحشو کنترل کنه یهو پرتم زمین و با کمربند افتاد به جون بدنm وام بخاطر چاقو همینجوریش درد و خوn ریزی داشت و بعضی از ضربه هاش که به پام میخورد دیگ نتونستم چشمام رو باز نگه دارم فقط لحضه اخر یه نفر و دیدم که درو شکیت و وارد اتاف شد از شدت ضربه هاش شکمم و سینه هام خون مرده جمع شده بود و بعضی جاهای بدنم کبود شده بود پس چشمام و بستم و به خاب عمیقی فرو رفتم
تهیونگ:
به افرادم گفتم که توی نیم ساعت پیداشون کنن و الا ۲۵ دقیقه گزشته و هنوز نیومدن همینطور که داشتم فکر میکردم یکی از افرادم زنگ زد و گفت که اوردنشون باشه ای گفتم و تلفن رو قطع کردم و رفتم سمت کوک که رو تخت دراز کشیده بود و به سقف زل زده بود صداش کردم
تهیونگ:کوکی
جانگ کوک:بله
تهیونگ:پارک جیوون و پسرش رو اوردن اول دادم مخشخصاتشون جمع کنن بعد پس اول بیا مشخصاتشون رو بخونیم بعد بریم گفتم و شروع کردم به خوندن:پارک جیوون،۴۹ ساله،الفا،رایحه سیگار،مواد مصرف میکنه،یه پسر ناتنی داره که برای همسر دوومیش بوده قبلا با ی امگای نر ازدواج کرده که اون بهش خیانت میکنه پس تصمیم میگیره که از عقده اش رو سر همسر دووش خالب کنه پس اون امگا رو بارداره میکنه و انقدر کتکش میزنه که بچه سقط میشه،چند سال بعد زنش فوت میکنه.پارک جیمین،وقتی که اسمش رو خوندم هم من هم جونگ کوک جفتمون تعجب کردیم این پسر همون پسریه که اینجا تو عمارت کار میکنه الان یک ماهه که میاد اینجا،۱۷ ساله و تا چند ماه دیگ ۱۸ سالش میشه،امگا،رایحه رز بارون خورده،که صبح ها تو عمارتمون کار میکنه و شب ها به بار میره،وقتی که ۴ سالش بوده پدرش رو در اثر تصادف از دست میده و مادرش رو در ۹ سالگی و از اون به بعد پدر ناتنیش بزرگش میکنه
۲.۶k
۰۲ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.