🌼گیسوی شب🌼 پارت دوم
🌼گیسوی شب🌼 #پارت دوم
🌼گیسو
من گیسوته تغاری خونه بودم خونه ای ما یه باغ بزرگ وزیبا بود پر از انواع درخت وگل های گوناگون وسط اون باغ یه عمارت خیلی زیبا بود که متعلق به آقاجون بود وچون پدر من فرزند کوچیکه ای آقا جون بود کنار آقا جونواونجا زندگی می کردیم
فرزند بزرگ آقا جون عمو فرشاد بود که یه دونه پسر داشت آریا
عمو فرشاد کنار ما زندگی نمی کرد یه ویلای بزرگ وشیک داشت که نزدیک به عمارت آقا جون بود دومین فرزند آقا جون عمه فریده بود که دوتا پسر داشت یاشین و یاشار که یاشین دوسال از یاشار بزرگتر بود آخرین فرزند آقا جونمم بابافریدم بود که خیلی به خانم جون وآقا جون وابسته بود منم که تنها نبودم ویه خواهر خوشگل ناز داشتم به اسم گلین که همانند اسمش مثله عروس زیبا بود منو گلین هیچ شباهتی به همدیگه نداشتیم من موهای مشکی وچشای رنگی فیروزه ای داشتم اون موهای قهوه ای وچشای قهوه ای روشنی داشت ولی جالب بود خصوصیات اخلاقی ما دوتا مثله هم بود بر عکس قیافه هامون گلین چند سال از من بزرگتر بود ولی هر کی ما دوتا رو می دید فکر می کرد هم سن باشیم
رفتم ورو رو اندازی که انداخته بودم نشستم ودفترم رو برداشتم که ادامه شعرم رو بنویسم ولی چیزی به فکرم نمی رسید یعنی با دیدن اون کوه یخ واخم های همه چی یادم رفته بود
نفسمو فوت کردم ووسایلمو برمی داشتم می زاشتم تو سبد
- سلام خواهری
برگشتم طرف صدا وبا نگاهی به گَلین گفتم : سلام خواهر اومدی
لبخند قشنگی زد وگفت : آره عزیزم می بینی که این ماشین خوشگل مال کیه ؟
- آریا
شونه ای بالا انداخت وگفت : یاشارم هست ؟
- آره
گلین هم اومد وبهم کمک کرد ووسایلو برداشتیم کلی سربه سرم گذاشت که چقد وسیله آوردم با خنده وشوخی رفتیم تو عمارت آقاجون نشسته بود تو سالن جای همیشگی رو مبل راحتی اش وآریا هم با فاصله رو یه مبل تک نفره نشسته بود وداشتن حرف می زدن یاشارم که مثله همیشه مشغول شیطنت بود وداشت تو آشپزخونه سر به سر مامان وخانم جون می زاشت چقدرم این یاشار طرفدار داشت
🌼گیسو
من گیسوته تغاری خونه بودم خونه ای ما یه باغ بزرگ وزیبا بود پر از انواع درخت وگل های گوناگون وسط اون باغ یه عمارت خیلی زیبا بود که متعلق به آقاجون بود وچون پدر من فرزند کوچیکه ای آقا جون بود کنار آقا جونواونجا زندگی می کردیم
فرزند بزرگ آقا جون عمو فرشاد بود که یه دونه پسر داشت آریا
عمو فرشاد کنار ما زندگی نمی کرد یه ویلای بزرگ وشیک داشت که نزدیک به عمارت آقا جون بود دومین فرزند آقا جون عمه فریده بود که دوتا پسر داشت یاشین و یاشار که یاشین دوسال از یاشار بزرگتر بود آخرین فرزند آقا جونمم بابافریدم بود که خیلی به خانم جون وآقا جون وابسته بود منم که تنها نبودم ویه خواهر خوشگل ناز داشتم به اسم گلین که همانند اسمش مثله عروس زیبا بود منو گلین هیچ شباهتی به همدیگه نداشتیم من موهای مشکی وچشای رنگی فیروزه ای داشتم اون موهای قهوه ای وچشای قهوه ای روشنی داشت ولی جالب بود خصوصیات اخلاقی ما دوتا مثله هم بود بر عکس قیافه هامون گلین چند سال از من بزرگتر بود ولی هر کی ما دوتا رو می دید فکر می کرد هم سن باشیم
رفتم ورو رو اندازی که انداخته بودم نشستم ودفترم رو برداشتم که ادامه شعرم رو بنویسم ولی چیزی به فکرم نمی رسید یعنی با دیدن اون کوه یخ واخم های همه چی یادم رفته بود
نفسمو فوت کردم ووسایلمو برمی داشتم می زاشتم تو سبد
- سلام خواهری
برگشتم طرف صدا وبا نگاهی به گَلین گفتم : سلام خواهر اومدی
لبخند قشنگی زد وگفت : آره عزیزم می بینی که این ماشین خوشگل مال کیه ؟
- آریا
شونه ای بالا انداخت وگفت : یاشارم هست ؟
- آره
گلین هم اومد وبهم کمک کرد ووسایلو برداشتیم کلی سربه سرم گذاشت که چقد وسیله آوردم با خنده وشوخی رفتیم تو عمارت آقاجون نشسته بود تو سالن جای همیشگی رو مبل راحتی اش وآریا هم با فاصله رو یه مبل تک نفره نشسته بود وداشتن حرف می زدن یاشارم که مثله همیشه مشغول شیطنت بود وداشت تو آشپزخونه سر به سر مامان وخانم جون می زاشت چقدرم این یاشار طرفدار داشت
۱۲.۷k
۰۷ تیر ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.