چند پارتی جونگکوک وقتی دیگه نمیخوادت...(پارت ۲)
ویو جونگکوک
امروز دختره خیلی لباس بازی پوشیده بود..کل بدنش معلوم بود...عفف عجب بدنی..دلم،میخواد مال خودم کنمش، رفتم سمتش و دستاشو با ی دستم گرفتم و بالا سرش نگه داشتم، خودش هم منو میخواست ک دوست داشت، حداقل از رفتاراش معلوم بود...ل*ب*ا*م رو نزدیک ل*ب*ا*ش کردم و عمیق م*ک*ی*د*م و ب*و*س*ی*د*م...زبونمو وارد دهنش کردم و با زبونش بازی کردم ک یهو، چی؟نه نه، این صدای ا.ته، اینجا چیکار میکنه؟..
ا.ت:جونگکوکی میدونی بدقولی چقدر ب....
همچنان ویو جونگکوک.
شعت ، سریع از دختره جدا شدم، امروز باید همه چی رو ب ا.ت میگفتم، من اونو دوست دارم نه ا.ت!.
جونگکوک:برمیگردم، بیب!..
*جونگکوک سمت ا.ت دوید.*.
جونگکوک:صبرکن ا.ت، میخوام باهات حرف بزنم!
*ا.ت توجهی نکرد و فقط سمت ماشینش رفت*
جونگکوک:ا.ت،صبر کن.،ا.تتت(بلند)
ا.ت:خفه شو، ازت متنفرم،متنفرممم(اربده)
(پایانفلشبک)
جونگکوک:مهم نیست(بلند)
*با شنیدن این جمله، ا.ت سره جاش وایستاد و تکون نخورد، قلبش تیر کشید..جونگکوک سمت ا.ت دوید*
جونگکوک:گوش کن ا.ت...ما ی مدت باهم بودیم و ی خاطره ی خوش باهم داشتیم، اما من الان فهمیدم ک عاشق یکی دیگم، پس نمیتونم کل زندگیمو، صرف تو کنم، پس برو پی کارت و غید همه چی رو بزن!
*بعدش هم رفت.*
ویوا.ت
چی؟این جونگکوک من بود؟؟همون، جونگکوکی ک بهم میگفت تا زمانی ک بمیرم میپرستمت و دوستت دارم؟ نه ا.ت.دیوونه شدی! هه تو فقط داری خواب میبینی، اما نه...این خواب نیس...
*اشک های ا.ت همینجوری میریخت.سوار ماشینش شد و مشت هاش رو محکم به فرمون کوبید و جیغ های بلندی کشید و گریه کرد*
ا.ت:ازت متنفرم، ازت متنفرم(اربده)
*ا.ت سمت کلبه ی درختی کوچیکی ک تو ی جنگل داشت رفت و شمع کیکش رو روشن کرد و با گریه برای خودش آهنگ خوند*
ا.ت:تولدم هق مبارک
*شمع رو فوت کرد و اربده ای از روی درد کشید*
ازش متنفرم هق....اون منو نابود کرد، اون ب عشقی ک بهش دادم، اون به اعتمادم، اون ب قلبم هق خیانت کرد...ازش متنفرمم...اون دیگه برای من مرد ،چون بهم گفت تا زمانی ک بمیرم دوستت دارم...ولی من بدون اون نمیتونم زندگی کنم، نمیتونم...اون تو بهترین روز زندگیت قلبتو خورد کرد...امروز تولدم بود و اون منو کشت، اره ا.ت مرد و دیگه وجود نداره...خیلی قشنگه ک آدم تو روز تولدش بمیره نه؟ آره خیلی قشنگه،...
*ات رفت سمت چاقو ک کارو تموم و ی سرش کنه...اما ی لحظه ب فکر فرو رفت...*
صبر کن ببینم ا.ت! اون بهت خیانت کرد و بهت گفتم برام مهم نیست ک ازم متنفری! اون اینو بهت گفت، پس تو چرا باید بدون هیچ انتقامی بمیری؟ آره ازش انتقام میگیرم و بعدم خودمو جلوی چشماش میکشم ک تا اخر عمرش عذاب وجدان بگیره...
.
.
ادامهپادتبعد
.
.
امیدوارمدوستداشتهباشید..>>
امروز دختره خیلی لباس بازی پوشیده بود..کل بدنش معلوم بود...عفف عجب بدنی..دلم،میخواد مال خودم کنمش، رفتم سمتش و دستاشو با ی دستم گرفتم و بالا سرش نگه داشتم، خودش هم منو میخواست ک دوست داشت، حداقل از رفتاراش معلوم بود...ل*ب*ا*م رو نزدیک ل*ب*ا*ش کردم و عمیق م*ک*ی*د*م و ب*و*س*ی*د*م...زبونمو وارد دهنش کردم و با زبونش بازی کردم ک یهو، چی؟نه نه، این صدای ا.ته، اینجا چیکار میکنه؟..
ا.ت:جونگکوکی میدونی بدقولی چقدر ب....
همچنان ویو جونگکوک.
شعت ، سریع از دختره جدا شدم، امروز باید همه چی رو ب ا.ت میگفتم، من اونو دوست دارم نه ا.ت!.
جونگکوک:برمیگردم، بیب!..
*جونگکوک سمت ا.ت دوید.*.
جونگکوک:صبرکن ا.ت، میخوام باهات حرف بزنم!
*ا.ت توجهی نکرد و فقط سمت ماشینش رفت*
جونگکوک:ا.ت،صبر کن.،ا.تتت(بلند)
ا.ت:خفه شو، ازت متنفرم،متنفرممم(اربده)
(پایانفلشبک)
جونگکوک:مهم نیست(بلند)
*با شنیدن این جمله، ا.ت سره جاش وایستاد و تکون نخورد، قلبش تیر کشید..جونگکوک سمت ا.ت دوید*
جونگکوک:گوش کن ا.ت...ما ی مدت باهم بودیم و ی خاطره ی خوش باهم داشتیم، اما من الان فهمیدم ک عاشق یکی دیگم، پس نمیتونم کل زندگیمو، صرف تو کنم، پس برو پی کارت و غید همه چی رو بزن!
*بعدش هم رفت.*
ویوا.ت
چی؟این جونگکوک من بود؟؟همون، جونگکوکی ک بهم میگفت تا زمانی ک بمیرم میپرستمت و دوستت دارم؟ نه ا.ت.دیوونه شدی! هه تو فقط داری خواب میبینی، اما نه...این خواب نیس...
*اشک های ا.ت همینجوری میریخت.سوار ماشینش شد و مشت هاش رو محکم به فرمون کوبید و جیغ های بلندی کشید و گریه کرد*
ا.ت:ازت متنفرم، ازت متنفرم(اربده)
*ا.ت سمت کلبه ی درختی کوچیکی ک تو ی جنگل داشت رفت و شمع کیکش رو روشن کرد و با گریه برای خودش آهنگ خوند*
ا.ت:تولدم هق مبارک
*شمع رو فوت کرد و اربده ای از روی درد کشید*
ازش متنفرم هق....اون منو نابود کرد، اون ب عشقی ک بهش دادم، اون به اعتمادم، اون ب قلبم هق خیانت کرد...ازش متنفرمم...اون دیگه برای من مرد ،چون بهم گفت تا زمانی ک بمیرم دوستت دارم...ولی من بدون اون نمیتونم زندگی کنم، نمیتونم...اون تو بهترین روز زندگیت قلبتو خورد کرد...امروز تولدم بود و اون منو کشت، اره ا.ت مرد و دیگه وجود نداره...خیلی قشنگه ک آدم تو روز تولدش بمیره نه؟ آره خیلی قشنگه،...
*ات رفت سمت چاقو ک کارو تموم و ی سرش کنه...اما ی لحظه ب فکر فرو رفت...*
صبر کن ببینم ا.ت! اون بهت خیانت کرد و بهت گفتم برام مهم نیست ک ازم متنفری! اون اینو بهت گفت، پس تو چرا باید بدون هیچ انتقامی بمیری؟ آره ازش انتقام میگیرم و بعدم خودمو جلوی چشماش میکشم ک تا اخر عمرش عذاب وجدان بگیره...
.
.
ادامهپادتبعد
.
.
امیدوارمدوستداشتهباشید..>>
۳۲.۵k
۲۸ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.