شیطان یا فرشته پارت ۲۰
که دیدم جیهوپ داره با کنجکاوی نگاه میکنه
ا/ت: کنجکاوی بدونی چیه؟
جیهوپ: دقیقا
ا/ت: خوب اینا یه گروه هستن که مهره ی اصلی این گروه تاتا عروسک تهیونگ هستش اون تو خانواده ای با جادو به دنیا اومد ولی با خانواده اش فرق داشت اونا دوست داشتن برای همه چیز از جادو استفاده کنن ولی تاتا نه اعتقاد داشت اگه کاری رو بدون جادو انجام بده بهتره بعدش یه رباط از ناکجاآباد گیر آورد رفت یه گروه ۶ نفره بسازه
این تویی مانگ عاشق رقصیدن ولی یه مشکلی داشت میترسید جلوی جمع اجرا کنه واسه اینکه همش فکر میکرد ممکنه یه جا رو اشتباه انجام بده واسه همین ترجیح داد بیخیال بشه ولی پدرش که یا رقاص معروف بود بهش یه ماسک میده و میگه هر موقعه اماده بودی برش دار و این صورت درواقعه ماسکه و بعدش شروع به رقصیدن کرد که تاتا پیداش کرد و با خودش بردش
اینم چیمی هست عروسک جیمین اون از وقتی بچه بوده تنها بوده و کسی رو نداشته همیشه دوست داشت موقعه اجرا کردن یکی اون رو ببینه و تشویقش کنه اصلا نه فقط دوست داشت یکی رو داشته باشه و یه روزی که داشت ساز میزد تاتا میبینش و تشویقش میکنه و بعدش با اون میره
اینم ارجی هست عروسک جین اون یه (عروسکش چه حیوانی بود😭🤦🏻♀️) اون عاشق خودش بود و وقتی روز زدن پشم میرسه ارجی که نمیخواست پشماش رو بزنه فرار میکنه و که تاتا اونو میبینه و انتخابش میکنه
این هم کویا هست عروسک نامجون کمی تنبله ولی خیلی باهوشه یه روز معمولی بود که داشت به یه حیوونی کمک میکرد کع تاتا پیداش میکنه و با خودش میبرش
اینم کوکی هست عروسک کوک اون با ۳ تا خرگوش دیگه دوست بوده ولی یکیشون شرور میشه و بقیه رو اذیت میکنه و کوکی هم میاد جلوش رو میگیره که آخر سر تاتا میاد بعدش هم میبرتش
اینم شوکی هست عروسک شوگا همه فکر میکنن که اون سنگدله و احساس نداره ولی اون تو ظاهر نشون نمیده وگرنه خیلی مهربونه یه روز واسه پیدا کردن درمان پدر بزرگش میره بیرون کلی جاها رو میگرده و تا آخر سر پیداش میکنه و به پدربزرگش میده و اون هم درمان میشه که آخرسر هم تاتا میاد
جیهوپ: وایی خیلی خوب بود تقریبا اخلاق هامون هم گفتی عالی بود
ا/ت: مرسی
که گوشی جیهوپ زنگ خورد
جیهوپ: اها باشه زودباش ا/ت باید بریم چیمی کارمون داره
ا/ت: چیمی؟
جیهوپ: مگه اسم عروسکش چیمی نبود
ا/ت:چرا
جیهوپ: خوب دیگه حالا ولش بریم
دیگه ا/ت و جیهوپ رفتن به سمت ساحل که دید جیمین داره میاد سمتش و بعدش جیهوپ رفت جیمین ا/ت رو براید بغل کرد و برد گذاشت روی صندلی که جلوش میز بود و کلی تزئین شده بود
ا/ت: وایی اینجا چه قشنگه
جیمین:خوشت اومد؟
ا/ت: آره
جیمین: خوب خواستم با سلیقه ی خودت پیش برم *زانو زد* ا/ت با من ازدواج میکنی؟
ا/ت: چ..چی؟
جیمین: با من ازدواج میکنی؟
ا/ت: خ...خوب راستش
جیمین: اگه قبول نمیکنی بهت حق میدم پس....
ادامه ی حرفش رو جیمین نگفت چون ا/ت بغلش کرده بود و بلند گفت بلههههه
جیمینم متقابل بغلش کرد و انگشتر رو تو انگشتش کرد
و اونجا ناهار خوردن داشت آفتاب غروب میکرد که دیگه برگشتن اعضا تو خونه ی جیمین بودن
همه: مبارکهه
کوک: اصلا شما از کجا میدونید قبول کرده قبول کرد
که ا/ت دستش رو آورد و جیمین گفت : بلههههه
دیگه شب بود باهم کلی حرف زدن
کوک: راستی ا/ت این نقاشی ها چیه؟
ا/ت: بیا تا بگم *توضیح داد*
همه: دقیقا شخصیت ماست😂
جیمین: زنم قدرت تشخیص آدما رو نشناخته هم داره یاد بگیرید
خوب دیگه شب رفتن خونه هاشون
_____
پارت بعدی آخره و چون گشادیم میاد و تازه عمل کردم خلاصه میگم بره پی کارش😂
ا/ت: کنجکاوی بدونی چیه؟
جیهوپ: دقیقا
ا/ت: خوب اینا یه گروه هستن که مهره ی اصلی این گروه تاتا عروسک تهیونگ هستش اون تو خانواده ای با جادو به دنیا اومد ولی با خانواده اش فرق داشت اونا دوست داشتن برای همه چیز از جادو استفاده کنن ولی تاتا نه اعتقاد داشت اگه کاری رو بدون جادو انجام بده بهتره بعدش یه رباط از ناکجاآباد گیر آورد رفت یه گروه ۶ نفره بسازه
این تویی مانگ عاشق رقصیدن ولی یه مشکلی داشت میترسید جلوی جمع اجرا کنه واسه اینکه همش فکر میکرد ممکنه یه جا رو اشتباه انجام بده واسه همین ترجیح داد بیخیال بشه ولی پدرش که یا رقاص معروف بود بهش یه ماسک میده و میگه هر موقعه اماده بودی برش دار و این صورت درواقعه ماسکه و بعدش شروع به رقصیدن کرد که تاتا پیداش کرد و با خودش بردش
اینم چیمی هست عروسک جیمین اون از وقتی بچه بوده تنها بوده و کسی رو نداشته همیشه دوست داشت موقعه اجرا کردن یکی اون رو ببینه و تشویقش کنه اصلا نه فقط دوست داشت یکی رو داشته باشه و یه روزی که داشت ساز میزد تاتا میبینش و تشویقش میکنه و بعدش با اون میره
اینم ارجی هست عروسک جین اون یه (عروسکش چه حیوانی بود😭🤦🏻♀️) اون عاشق خودش بود و وقتی روز زدن پشم میرسه ارجی که نمیخواست پشماش رو بزنه فرار میکنه و که تاتا اونو میبینه و انتخابش میکنه
این هم کویا هست عروسک نامجون کمی تنبله ولی خیلی باهوشه یه روز معمولی بود که داشت به یه حیوونی کمک میکرد کع تاتا پیداش میکنه و با خودش میبرش
اینم کوکی هست عروسک کوک اون با ۳ تا خرگوش دیگه دوست بوده ولی یکیشون شرور میشه و بقیه رو اذیت میکنه و کوکی هم میاد جلوش رو میگیره که آخر سر تاتا میاد بعدش هم میبرتش
اینم شوکی هست عروسک شوگا همه فکر میکنن که اون سنگدله و احساس نداره ولی اون تو ظاهر نشون نمیده وگرنه خیلی مهربونه یه روز واسه پیدا کردن درمان پدر بزرگش میره بیرون کلی جاها رو میگرده و تا آخر سر پیداش میکنه و به پدربزرگش میده و اون هم درمان میشه که آخرسر هم تاتا میاد
جیهوپ: وایی خیلی خوب بود تقریبا اخلاق هامون هم گفتی عالی بود
ا/ت: مرسی
که گوشی جیهوپ زنگ خورد
جیهوپ: اها باشه زودباش ا/ت باید بریم چیمی کارمون داره
ا/ت: چیمی؟
جیهوپ: مگه اسم عروسکش چیمی نبود
ا/ت:چرا
جیهوپ: خوب دیگه حالا ولش بریم
دیگه ا/ت و جیهوپ رفتن به سمت ساحل که دید جیمین داره میاد سمتش و بعدش جیهوپ رفت جیمین ا/ت رو براید بغل کرد و برد گذاشت روی صندلی که جلوش میز بود و کلی تزئین شده بود
ا/ت: وایی اینجا چه قشنگه
جیمین:خوشت اومد؟
ا/ت: آره
جیمین: خوب خواستم با سلیقه ی خودت پیش برم *زانو زد* ا/ت با من ازدواج میکنی؟
ا/ت: چ..چی؟
جیمین: با من ازدواج میکنی؟
ا/ت: خ...خوب راستش
جیمین: اگه قبول نمیکنی بهت حق میدم پس....
ادامه ی حرفش رو جیمین نگفت چون ا/ت بغلش کرده بود و بلند گفت بلههههه
جیمینم متقابل بغلش کرد و انگشتر رو تو انگشتش کرد
و اونجا ناهار خوردن داشت آفتاب غروب میکرد که دیگه برگشتن اعضا تو خونه ی جیمین بودن
همه: مبارکهه
کوک: اصلا شما از کجا میدونید قبول کرده قبول کرد
که ا/ت دستش رو آورد و جیمین گفت : بلههههه
دیگه شب بود باهم کلی حرف زدن
کوک: راستی ا/ت این نقاشی ها چیه؟
ا/ت: بیا تا بگم *توضیح داد*
همه: دقیقا شخصیت ماست😂
جیمین: زنم قدرت تشخیص آدما رو نشناخته هم داره یاد بگیرید
خوب دیگه شب رفتن خونه هاشون
_____
پارت بعدی آخره و چون گشادیم میاد و تازه عمل کردم خلاصه میگم بره پی کارش😂
۱۰.۳k
۱۲ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.