🖇فراز و نشیب 🖇
V... RHS:
V... RHS:
ارسلان: وارد اتاق شدم و رفتم نزدیک که دیانا سریع دستشو جلو صورتش گذاشت و گفت
دیانا: نزن ارسلان
ارسلان: دلم گرفت از اینکه ازم میترسید دستشو محکم گرفتم و یه بوسه زدم و گفتم... نمیزنم عزیزم
دیانا: نمیدونم چرا اینقدر جدی گرفتم ولی زندگیت بهم ربطی نداره قراره یخ ماه دیگه طلاق بگیریم پس به خودت مربوطه اوکی از حالا هم فکر کن یه غرریبه ام
ارسلان: بچه بازی در نیار دیانا
دیانا: بچه بازی نیس الانم برو خودم میام
ارسلان: پوزخندی زدم و دستمو بردم سمت بدنش
دیانا: برو بیرون
ارسلان: عین یه بچه یه ساله ای
دیانا: برو بیرون میام... ارسلان رفت و به زور از تخت پاشدم و سرم دستمو کشیدم و پاشدم و شالم رو مرتب کردم ..
ارسلان:دستشو محکم گرفتم و کشوندمش تو ماشین
دیانا: چته وحشی
ارسلان: راه افتادم و هیچ حرفی نزدم
دیانا: این جواب ندادنش رو مخم بود و داشتم کلافه میشدم
ارسلان: دیانا هیچ وقت اینجوری بهم نگفته بود که اینقدر رو طلاق پیگیره.... دوس داشتم حالا که اینجوری گفته منم به روال اون پیش برم و زندگیش برام مهم نباشه
دیانا: رسیدیم خونه و ارسلان گف
ارسلان: کلید زیر گلدونه ... شب منتظرم نباش
دیانا: کجا میری
ارسلان: چرا باید بهت بگم ؟
دیانا: چون زنتم
ارسلان:عع ؟ ماباید یه ماه دیگه طلاق بگیریم پس زندگیمون به هم ربطی نداره
دیانا: ماشینو روشن کرد و دور شد
V... RHS:
ارسلان: وارد اتاق شدم و رفتم نزدیک که دیانا سریع دستشو جلو صورتش گذاشت و گفت
دیانا: نزن ارسلان
ارسلان: دلم گرفت از اینکه ازم میترسید دستشو محکم گرفتم و یه بوسه زدم و گفتم... نمیزنم عزیزم
دیانا: نمیدونم چرا اینقدر جدی گرفتم ولی زندگیت بهم ربطی نداره قراره یخ ماه دیگه طلاق بگیریم پس به خودت مربوطه اوکی از حالا هم فکر کن یه غرریبه ام
ارسلان: بچه بازی در نیار دیانا
دیانا: بچه بازی نیس الانم برو خودم میام
ارسلان: پوزخندی زدم و دستمو بردم سمت بدنش
دیانا: برو بیرون
ارسلان: عین یه بچه یه ساله ای
دیانا: برو بیرون میام... ارسلان رفت و به زور از تخت پاشدم و سرم دستمو کشیدم و پاشدم و شالم رو مرتب کردم ..
ارسلان:دستشو محکم گرفتم و کشوندمش تو ماشین
دیانا: چته وحشی
ارسلان: راه افتادم و هیچ حرفی نزدم
دیانا: این جواب ندادنش رو مخم بود و داشتم کلافه میشدم
ارسلان: دیانا هیچ وقت اینجوری بهم نگفته بود که اینقدر رو طلاق پیگیره.... دوس داشتم حالا که اینجوری گفته منم به روال اون پیش برم و زندگیش برام مهم نباشه
دیانا: رسیدیم خونه و ارسلان گف
ارسلان: کلید زیر گلدونه ... شب منتظرم نباش
دیانا: کجا میری
ارسلان: چرا باید بهت بگم ؟
دیانا: چون زنتم
ارسلان:عع ؟ ماباید یه ماه دیگه طلاق بگیریم پس زندگیمون به هم ربطی نداره
دیانا: ماشینو روشن کرد و دور شد
۲۲.۵k
۱۹ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.