'شوالیه'
'شوالیه'
"part 53"
ــــــــــــــــــــــــ
همه با دهن باز به تهیونگ نگاه میکردیم.یعنی واقعا این حرفارو
خودش
زد؟چیزی نمونده شاخام بزنه بیرون.
تهیونگ با تاکید گفت:حواستون باشه نباید اون خون رو بنوشین در
غیر
اینصورت به فکر مردن باشین
یکی از شوالیه ها:اما خون نمیتونه تا اون مدت گرم بمونه خاصیت
خودشو از دست میده.
_به نکته ی خوبی اشاره کردی.برای گرم موندن از بزاق دهنمون
استفاده میکنیم.هم گرمه وهم غلظت بالایی داره.میتونه ساعت ها
گرم
بمونه.(نکته:طبق فرضیه های بنده خوناشام بدنش یخه اما درونش
داغه.یه تضادی بین درون و بیرونش هس.وبزاق دهانشون داغه و
حتی باخارج شدن از دهانشون خاصیت گرمایی خودشو از دست نمیده)
باید اعتراف میکردم که تهیونگ مخش خوب کارمیکنه.بااینکه به
خاطر
کمک اون داریم خالص میشیم هنوزم تنفرم نسبت بهش کم نشده
علاوه
براین بعد آزادی میخام به کشتنش فکر کنم.چجوری بکشمش که
دردم
نیاد؟
بک:بعده اینکه تبدیل بشیم و فرار کنیم خون کافی نداریم که
دوباره به
شکل انسان برگردیم.
تهیونگ:فعال از اینجا خالص شیم بعدش یه فکری به حالش
میکنیم.
بعد این حرفش بلند شد رفت سره جاش وهمه با چشمامون
دنبالش کردیم.
من:خب حالا چیکار کنیم؟
تهیونگ باخشونت:مجبور نکردم کاری کنین.فقط مثله همیشه عادی
رفتار
کنیم تا فرداشب که زمانش برسه
این مثه سگ رفتار نکنه انگار بهش توهین میشه.تا فرداشب چقدر
زیاد.میخام هرچه سریعتر از اینجا بزنم بیرون.امیدوارم کسی سراغ
ماشینم نرفته باشه.اگه کسی هم نره طرفش کلی دورش جک و
جونور
جمع شده.یه راست به سئول برمیگردم.اما من حالا که انسان
نیستم.چطوری میخام با خانوادم روبه رو بشم.اگه بهشون صدمه
بزنم.شاید یه راهی باشه تا برگردم به شکل انسان.اول برمیگردم
پیششون بعد دنبال راهش میگردم تا به انسان تبدیل بشم.تا همین
الانشم خیلی نگرانم شدن.اوه زویی حتما بادیدنم کلی غر میزنه میگه مگه
بهت
نگفتم نرو.پدرم هم که جریمه هاشو شروع میکنه.اگه همون
جونگکوک بودم
به خاطر این چیزا اعصابم داغون میشد اما من حاضرم همه ی این
حرفا و تنبیه ها باشه فقط اونا پیشم باشن.برای آزادی از اینجا
هیجان
داشتم.اما چه هیجانی؟دیگه مثله قبل ضربان قلبم از هیجان تند
نمیزنه.چون دیگه قلب تپنده ای ندارم که بخاد بزنه.رو زمین دراز
کشیدم.هنوزم به خابیدن رو این سنگای یخی عادت نکردم.بکی
کنارم
دراز کشید.
بک:امشب اینجا میخابم.
_چه فرقی داره همه جا زمینه سنگیه.
_فرقش اینه که تو اینجایی.
ــــــــــــــــــــــ
این دفعه شرط میزارم🙂
۱۰ تا لایک💜
"part 53"
ــــــــــــــــــــــــ
همه با دهن باز به تهیونگ نگاه میکردیم.یعنی واقعا این حرفارو
خودش
زد؟چیزی نمونده شاخام بزنه بیرون.
تهیونگ با تاکید گفت:حواستون باشه نباید اون خون رو بنوشین در
غیر
اینصورت به فکر مردن باشین
یکی از شوالیه ها:اما خون نمیتونه تا اون مدت گرم بمونه خاصیت
خودشو از دست میده.
_به نکته ی خوبی اشاره کردی.برای گرم موندن از بزاق دهنمون
استفاده میکنیم.هم گرمه وهم غلظت بالایی داره.میتونه ساعت ها
گرم
بمونه.(نکته:طبق فرضیه های بنده خوناشام بدنش یخه اما درونش
داغه.یه تضادی بین درون و بیرونش هس.وبزاق دهانشون داغه و
حتی باخارج شدن از دهانشون خاصیت گرمایی خودشو از دست نمیده)
باید اعتراف میکردم که تهیونگ مخش خوب کارمیکنه.بااینکه به
خاطر
کمک اون داریم خالص میشیم هنوزم تنفرم نسبت بهش کم نشده
علاوه
براین بعد آزادی میخام به کشتنش فکر کنم.چجوری بکشمش که
دردم
نیاد؟
بک:بعده اینکه تبدیل بشیم و فرار کنیم خون کافی نداریم که
دوباره به
شکل انسان برگردیم.
تهیونگ:فعال از اینجا خالص شیم بعدش یه فکری به حالش
میکنیم.
بعد این حرفش بلند شد رفت سره جاش وهمه با چشمامون
دنبالش کردیم.
من:خب حالا چیکار کنیم؟
تهیونگ باخشونت:مجبور نکردم کاری کنین.فقط مثله همیشه عادی
رفتار
کنیم تا فرداشب که زمانش برسه
این مثه سگ رفتار نکنه انگار بهش توهین میشه.تا فرداشب چقدر
زیاد.میخام هرچه سریعتر از اینجا بزنم بیرون.امیدوارم کسی سراغ
ماشینم نرفته باشه.اگه کسی هم نره طرفش کلی دورش جک و
جونور
جمع شده.یه راست به سئول برمیگردم.اما من حالا که انسان
نیستم.چطوری میخام با خانوادم روبه رو بشم.اگه بهشون صدمه
بزنم.شاید یه راهی باشه تا برگردم به شکل انسان.اول برمیگردم
پیششون بعد دنبال راهش میگردم تا به انسان تبدیل بشم.تا همین
الانشم خیلی نگرانم شدن.اوه زویی حتما بادیدنم کلی غر میزنه میگه مگه
بهت
نگفتم نرو.پدرم هم که جریمه هاشو شروع میکنه.اگه همون
جونگکوک بودم
به خاطر این چیزا اعصابم داغون میشد اما من حاضرم همه ی این
حرفا و تنبیه ها باشه فقط اونا پیشم باشن.برای آزادی از اینجا
هیجان
داشتم.اما چه هیجانی؟دیگه مثله قبل ضربان قلبم از هیجان تند
نمیزنه.چون دیگه قلب تپنده ای ندارم که بخاد بزنه.رو زمین دراز
کشیدم.هنوزم به خابیدن رو این سنگای یخی عادت نکردم.بکی
کنارم
دراز کشید.
بک:امشب اینجا میخابم.
_چه فرقی داره همه جا زمینه سنگیه.
_فرقش اینه که تو اینجایی.
ــــــــــــــــــــــ
این دفعه شرط میزارم🙂
۱۰ تا لایک💜
۴۱۳
۲۹ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.