ازدواج اجباری.

ازدواج اجباری.
part 11

ویو ا.ت
درخواستی که دادم رو قبول کردم منم رفتم سمت نوار بهداشتی ها و 10 بسته برداشتم و رفتم حساب کردم و بزور داخل کیسه سیاه گذاشتم تا نامجون نبینه چون خجالت میکشیدم که یهو نامجون اومد و حساب کرد و رفتیم سوار ماشین شدیدم و که حرف نامجون سکوت رو شکست
+ راستی میدونم چی خریدی پس از من خجالت نکش باشه
- با.. شه..
چوب مهمونی ساعت 9 شروع میشه و الان کم کم داره میشه چهار بهتره بریم یه رستوران نه؟ ( لبخند )
- باشه منم گشنمه

بعد از رستوران رفتیم خونه ساعت 5 بودم تصمیم گرفتم کمی بخوابم خوابیدم

1 ساعت بعد

ساعت 6 بود بیدار شدم چ رفتم حموم بعد از 1ساعت و نیم اومدم بیرون از خرید هایی که کردم یه لباس و کفش و لوازم آرایشم در آوردم شروع کردم به اماده شدن تقرییا ساعت 7:۴۵ بود که اماده بودم که نامجون با استایل جذاب اومد داخل
(ات و نامجون هر کدوم یک اتاق جدا دارند که برای آماده شدن هستش یعنی کل جمع میشه 3 اتاق دارن )
داشتم نگاهش میکردم

ویو نامجون
حاظر شدم و رفتم که بادید ا.ت دهنم وا مونده بود خیلی زیبا بود ولی اینکه کلا لباسش یک باز بودم
+ خانم لطفا حواستون به خودتون با اونجا خطرناکه و سعی کن باهم همکاری کنی و عادی رفتار کنی
- باشه، خیلی ممنون( خجالت)
رفتیم سوار ماشین شدیم

فلش بک به مهمونی

ا. ت ویو


.......

شرط
لایک 6 کامنت 6
میشه شرطا رو بروسینید