عشق عمارت ۲
پارت ۲
ات:کوک تولدت ...
که با سوزش صورتم افتادم زمین
کوک:ه....ر..ز..ه
ات:چی(ترسیده)
کوک:اینو بندازین بیرون
ات:چرا چی شده
کوک:نشنیدین پس خودم میندازمش
ات:کوک چی شده خوب بهم بگو
کوک گرفتم و میکشیدم
ات:ولم کن
جیمین :کوک(داد) ولش کن
کوک ولم نکرد فقط وایستاد
کوک:چیه جیمین
جیمین:چی شده توضیح بده
کوک:این دختره با یکی دیگه رابطه داره
جیمین:چی میگی ات این چی میگه
ات:نه بخدا نه من همچین کاری نکردم جیمین کوک باور کن
کوک:همه وقتی گیر میوفتن انکار میکنن
ات:نه کوک قسم میخورم من کاری نکردم
کوک: دیگه بهت اعتماد ندارم
ات:کوک بچه ها بچه ها دارن گریه میکنن لطفا گناه دارن
کوک: تو دیگه مادر اونا نیستی پس نگران اونا نباش
ات:یعنی چی کوک توروخدا این کار با من نکن میدونی که من هیچی کی رو غیر از تو ندارم
کوک:چرا همون پسری که باهاش رابطه داری
ات:کدوم پسر
کوک یه دسته عکس از جیبش در آورد بهم داد
ات:کوک این این مرده من حتی نمیشناسمش
کوک:باشه خدافظ
منو برد بیرون پرتم کرد بیرون خونه پاک آسیب دیده بود بلند شدم من به غیر از کوک این خونه بچه هام جای دیگه ای ندارم لنگ لنگ زنان گریه کنان رفتم کنار پارک خونه هه هیچ کس باورم نکرد هیچ کس همون کسایی که به زمانی میگفتن عزیزم آبجی زن داداش هیچ کس باورم نکرد فقط همشون مثل اشغال پرتم کردن بیرون
ات:خوب من بدون بچه هام چیکار کنم کوک (گریه)
ویو کوک
دختره عوضی از پنجره بیرون نگاه کردم دیدم داره میره پاس آسیب دیده بود غیر از اینجا جای دیگه ای نداشت ولی مطمئنن میره جای اون پسره عوضی
چند ساعت پیش
ویو کوک
داشتم کار میکردم که یهو دیدم برام پیام اومد رفتم نگاه کردم که دیدم عکسای ات و به پسرس که باهم توی کافه و بیرونن
خیلی عصبی شدم رفتم خونه حواسم به دورواطراف نبود
زمان حال
حالم اصلا خوب نبود اشکام تموم نمیشد کسی که آنقدر دوسش داشتم بهم خیانت کنه چرا تو حال خودم بودم که با صدای بچه های بلند شدم و رفتم پیششون ارومشون کردم و همونجا خوابم برد صبح بلند شدم رفتم بیرون حالم خیلی خراب بود پس رفتم توی پارک تا قدم بزنم رفتم توی پارک داشتم قدم میزدم که دیدم یه خانوم که شبیه ات بدو روی نیمکت خوابش برده رفتم جلو که دیدم خود ات اینجا چیکار میکرد خواستم برم که بیدار شد و منو دید
ات:کوک (گیج)
بدون توجه ازش رد شدم
ات: کوک کوک وایستا میخوام حرف بزنم
کوک:حرفی ندارم
ات:کوک من واقعا کاری نکردم باور کن ما چهار سال باهم زندگی کردیم چرا باید با دوتا بچه بهت خیانت کنم
کوک:چون کارت
ات:کوک(داد)من کاری نکردم حداقل بزار بچه هام ببینم
کوک:نخیر خدافظ
از کنارش رد شدم شاید واقعا کاری نکرده باشه ولی مدرکی هم نیست که اینو اثبات کنه ...
ات:کوک تولدت ...
که با سوزش صورتم افتادم زمین
کوک:ه....ر..ز..ه
ات:چی(ترسیده)
کوک:اینو بندازین بیرون
ات:چرا چی شده
کوک:نشنیدین پس خودم میندازمش
ات:کوک چی شده خوب بهم بگو
کوک گرفتم و میکشیدم
ات:ولم کن
جیمین :کوک(داد) ولش کن
کوک ولم نکرد فقط وایستاد
کوک:چیه جیمین
جیمین:چی شده توضیح بده
کوک:این دختره با یکی دیگه رابطه داره
جیمین:چی میگی ات این چی میگه
ات:نه بخدا نه من همچین کاری نکردم جیمین کوک باور کن
کوک:همه وقتی گیر میوفتن انکار میکنن
ات:نه کوک قسم میخورم من کاری نکردم
کوک: دیگه بهت اعتماد ندارم
ات:کوک بچه ها بچه ها دارن گریه میکنن لطفا گناه دارن
کوک: تو دیگه مادر اونا نیستی پس نگران اونا نباش
ات:یعنی چی کوک توروخدا این کار با من نکن میدونی که من هیچی کی رو غیر از تو ندارم
کوک:چرا همون پسری که باهاش رابطه داری
ات:کدوم پسر
کوک یه دسته عکس از جیبش در آورد بهم داد
ات:کوک این این مرده من حتی نمیشناسمش
کوک:باشه خدافظ
منو برد بیرون پرتم کرد بیرون خونه پاک آسیب دیده بود بلند شدم من به غیر از کوک این خونه بچه هام جای دیگه ای ندارم لنگ لنگ زنان گریه کنان رفتم کنار پارک خونه هه هیچ کس باورم نکرد هیچ کس همون کسایی که به زمانی میگفتن عزیزم آبجی زن داداش هیچ کس باورم نکرد فقط همشون مثل اشغال پرتم کردن بیرون
ات:خوب من بدون بچه هام چیکار کنم کوک (گریه)
ویو کوک
دختره عوضی از پنجره بیرون نگاه کردم دیدم داره میره پاس آسیب دیده بود غیر از اینجا جای دیگه ای نداشت ولی مطمئنن میره جای اون پسره عوضی
چند ساعت پیش
ویو کوک
داشتم کار میکردم که یهو دیدم برام پیام اومد رفتم نگاه کردم که دیدم عکسای ات و به پسرس که باهم توی کافه و بیرونن
خیلی عصبی شدم رفتم خونه حواسم به دورواطراف نبود
زمان حال
حالم اصلا خوب نبود اشکام تموم نمیشد کسی که آنقدر دوسش داشتم بهم خیانت کنه چرا تو حال خودم بودم که با صدای بچه های بلند شدم و رفتم پیششون ارومشون کردم و همونجا خوابم برد صبح بلند شدم رفتم بیرون حالم خیلی خراب بود پس رفتم توی پارک تا قدم بزنم رفتم توی پارک داشتم قدم میزدم که دیدم یه خانوم که شبیه ات بدو روی نیمکت خوابش برده رفتم جلو که دیدم خود ات اینجا چیکار میکرد خواستم برم که بیدار شد و منو دید
ات:کوک (گیج)
بدون توجه ازش رد شدم
ات: کوک کوک وایستا میخوام حرف بزنم
کوک:حرفی ندارم
ات:کوک من واقعا کاری نکردم باور کن ما چهار سال باهم زندگی کردیم چرا باید با دوتا بچه بهت خیانت کنم
کوک:چون کارت
ات:کوک(داد)من کاری نکردم حداقل بزار بچه هام ببینم
کوک:نخیر خدافظ
از کنارش رد شدم شاید واقعا کاری نکرده باشه ولی مدرکی هم نیست که اینو اثبات کنه ...
۷.۶k
۲۹ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.