پارت شش🐥
تهیونگ: اره اومدم اب بخورم
ات : اها
تهیونگ ویو : اب رو خوردم و رفتم نشستم تو کاناپه و داشتم به ات فک میکردم که دیدم کوک اومد تا ساعت 11 خوشگذروندیم و بعد دم در بودم که گوشی کوک زنگ خورد و رفت بالا منم از فرصت استفاده کردم و ات رو چسبوندم به دیوار موسیدمش و رفتم سوار ماشینم شدم بعد راه افتادم
ات ویو: تو شک بودم اون واقعا منو بوسید نباید کوک بفهمه وگرنه هم من و هم تهیونگ رو جر میده رفتم بالا دیدم کوک تو تخت دراز کشیده و داره به سقف زل میزنه
ات: کوک
کوک: جونم
ات: من میخوام اتاق جدا داشته باشم
کوک: چرا
ات : من با تو راحت نیستم
کوک: نمیشه بیب
ات: اگه به حرفم گوش نکنی از اینجا میرم
کوک: هه میری( با خنده)
ات: اره اصلا هم شوخی ندارم
کوک: راه باز جاده دراز
ات: عهه باش
کوک ویو : اولش باور نکردم بعد دیدم درو کوبید و رفت رفتم دنبالش دیدم دره عمارت هم پسته شد
کوک: ودف
رفتم دنبالش کسی رو ندیدم فکر کردم قایم شده همه جا رو گشتم ولی ندیدمش من ادرس خونش رو میدونستم بعد چند دقیقه رسیدم به خونش و در زدم کسی جواب نداد
کوک: اتتتتتت خونه ای
ات ویو : زود از عمارت زدم بیرون بدون اینکه وسایلام رو جمع کنم بعد ماشینمو برداشتم بعد رفتم خونه بعد 2 دقیقه دیدم دمه دره داره زنگ میزنه
کوک: اتتتتتتتت
ات: چیه
کوک : درو باز کن شوخی کردم
ات: باز نمیکنم
کوک: غلط کردم باز کن
دیدم فایده ای نداره درو شکستم رفتم تو و ات رو براید استایل بغل کردم و گذاشتمش تو ماشین
ات : یاااا چرا اینکارو کردی
کوک: ببخشید داشتم باهات شوخی میکردم
ات ویو: رسیدیم عمارتش منو برد اتاقش و خواست از دلم در بیاره بوسم کرد و گفت که دیگه شوخی هاش رو جدی نگیرم
ات : کوکی
کوک: هوم
ات: من نمیخوام دوست پسر داشته باشم
کوک: برای چی
ات: من قبلا دوست پسر داشتم اون زود بهم خیانت کرد
کوک: ولی من اینجوری نیستم بهت قول میدم که هیچ وقت تنهات نزارم
ات:🙂
بعد خوابیدیم و صبح زود از خواب پاشدم ولی هنوز کوک خوابیده بود رفتم لباسام رو عوض کردم و رفتم حیاط واقعا بزرگ و خوشگل بود پر از گل داشتم به طبیعت حیاط نگا میکردم که دیدم کوک اومد با قیافه ی خوابالوش
ات : بیدار شدی
کوک: هوم( با خوابالو)
ات : خرگوش من
ادامه دارد...
ات : اها
تهیونگ ویو : اب رو خوردم و رفتم نشستم تو کاناپه و داشتم به ات فک میکردم که دیدم کوک اومد تا ساعت 11 خوشگذروندیم و بعد دم در بودم که گوشی کوک زنگ خورد و رفت بالا منم از فرصت استفاده کردم و ات رو چسبوندم به دیوار موسیدمش و رفتم سوار ماشینم شدم بعد راه افتادم
ات ویو: تو شک بودم اون واقعا منو بوسید نباید کوک بفهمه وگرنه هم من و هم تهیونگ رو جر میده رفتم بالا دیدم کوک تو تخت دراز کشیده و داره به سقف زل میزنه
ات: کوک
کوک: جونم
ات: من میخوام اتاق جدا داشته باشم
کوک: چرا
ات : من با تو راحت نیستم
کوک: نمیشه بیب
ات: اگه به حرفم گوش نکنی از اینجا میرم
کوک: هه میری( با خنده)
ات: اره اصلا هم شوخی ندارم
کوک: راه باز جاده دراز
ات: عهه باش
کوک ویو : اولش باور نکردم بعد دیدم درو کوبید و رفت رفتم دنبالش دیدم دره عمارت هم پسته شد
کوک: ودف
رفتم دنبالش کسی رو ندیدم فکر کردم قایم شده همه جا رو گشتم ولی ندیدمش من ادرس خونش رو میدونستم بعد چند دقیقه رسیدم به خونش و در زدم کسی جواب نداد
کوک: اتتتتتت خونه ای
ات ویو : زود از عمارت زدم بیرون بدون اینکه وسایلام رو جمع کنم بعد ماشینمو برداشتم بعد رفتم خونه بعد 2 دقیقه دیدم دمه دره داره زنگ میزنه
کوک: اتتتتتتتت
ات: چیه
کوک : درو باز کن شوخی کردم
ات: باز نمیکنم
کوک: غلط کردم باز کن
دیدم فایده ای نداره درو شکستم رفتم تو و ات رو براید استایل بغل کردم و گذاشتمش تو ماشین
ات : یاااا چرا اینکارو کردی
کوک: ببخشید داشتم باهات شوخی میکردم
ات ویو: رسیدیم عمارتش منو برد اتاقش و خواست از دلم در بیاره بوسم کرد و گفت که دیگه شوخی هاش رو جدی نگیرم
ات : کوکی
کوک: هوم
ات: من نمیخوام دوست پسر داشته باشم
کوک: برای چی
ات: من قبلا دوست پسر داشتم اون زود بهم خیانت کرد
کوک: ولی من اینجوری نیستم بهت قول میدم که هیچ وقت تنهات نزارم
ات:🙂
بعد خوابیدیم و صبح زود از خواب پاشدم ولی هنوز کوک خوابیده بود رفتم لباسام رو عوض کردم و رفتم حیاط واقعا بزرگ و خوشگل بود پر از گل داشتم به طبیعت حیاط نگا میکردم که دیدم کوک اومد با قیافه ی خوابالوش
ات : بیدار شدی
کوک: هوم( با خوابالو)
ات : خرگوش من
ادامه دارد...
۳۹.۲k
۲۲ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.