تفرقه..
تفرقه..
$$$$$$$$$$$$$$$
پارت⁶
ویو بورام
رفتم پایین.یونا خیلی ترسیده بود حقم داشت.اون تازه ۳ سالش بود وقتی ما طلاق گرفتیم.سویون بشدت عصبانی شده بود چون یونا همش گریه میکرد ولی نمیدونم چرا.
€بیا این دخترت و بگیر
زود یونا رو بقل کردم.
*به بچه چیکار داری؟ما دعوا کردیم یو..
€همش میگه میخواد بیاد پیش تو پس ببرش دیگه هم نمیخوام هیچکدومتون و ببینم.
اون واقعا آدم وحشتناکی بود خیلی خوب شد که جونگکوک زود من و از دام این مرد درآورد و وادارم کرد طلاق بگیرم.یونا رو بردم بالا تو اتاق جونگکوک گذاشتم خودشم بود ولی وقتی من و یونا رو دید هیچی نگفت.
ویو جونگکوک
صدای در و شنیدم و بعدشم سویول که داد میزد و اسم بورام و میبرد دلم میخواست برم پایین و دمار از روزگارش در بیارم و بهش بگم با اون دهن کثیفت اسم خواهر من و نیار حیف که بورام بهم سپرده بود چیزی نگم بهش.وقتی یونا رو با صورت گریون دیدم و بعدشم صدای کتککاری از پایین اومد دیگه دووم نیاوردم.گوشیم و دادم به یونا که بازی کنه یه هدفون هم گذاشتم رو گوشش که صدا ها رو نشنوه و دوییدم پایین.اون عوضی به بورام سیلی زده بود.(فشار چیست؟چیزی که تو داری میخوری)دیگه نتوستم تحمل کنم و رفتم یه فصل زدمش بعد هم انداختمش بیرون.صورت بورام قرمز شده بود و داشت گریه میکرد.بقلش کردم بردمش تو اتاقش و گذاشتمش رو تخت.واقعا شانس گندی بود که گیر یه همچین عوضی هولی افتاده بود خواهر بیچاره من..ولی خودم ازش حمایت میکردم.میخواستم برم اتاق خودم و به یونا سر بزنم که دیدم از اتاق بقلی اتاقم یه صدایی میاد.در و آروم باز کردم و دیدم یه دختر روی تخت به سینه دراز کشیده و داره فیلم میبینه تو لپتاپش.خداروشکر پشتش به من بود و ندید من و و چون هنذفری تو گوشش بود صدای در هم نشنید منم در و بستم و رفتم بیرون.اون کی بود؟ولش کن شاید دوست بورامه.رفتم تو اتاقم و دیدم یونا خوابش برده.دلم واسش میسوخت.اون فقط ۵ سالشه و یه همچین بابایی داره.
سرش رو روی بالشت گذاشتم و روش پتو انداختم خیلی ناز خوابیده بود.
🪭🪭🪭🪭🪭🪭🪭🪭🪭🪭🪭🪭🪭🪭🪭🪭🪭
نکته ی این پارت:
🪭یانگمی تا الان چند بار اومده خونه ی خانواده ی جئون و بخاطر همین هم وسایلی داره.اما جونگکوک چرا ندیدتش؟ چون بورام و جونگکوک وارثان شرکت پدرشون هستن و جونگکوک بخاطر همین کارهای شرکت به مدت ۱ ماه به خارج از سئول رفته بوده و توی این مدت یانگمی پیش بورام بوده تا بورام تنها نباشه و اینطوری کوک،یانگمی رو نمیشناسه.🪭
$$$$$$$$$$$$$$$
خجالتهم خوب چیزیه خداییش🤐
$$$$$$$$$$$$$$$
پارت⁶
ویو بورام
رفتم پایین.یونا خیلی ترسیده بود حقم داشت.اون تازه ۳ سالش بود وقتی ما طلاق گرفتیم.سویون بشدت عصبانی شده بود چون یونا همش گریه میکرد ولی نمیدونم چرا.
€بیا این دخترت و بگیر
زود یونا رو بقل کردم.
*به بچه چیکار داری؟ما دعوا کردیم یو..
€همش میگه میخواد بیاد پیش تو پس ببرش دیگه هم نمیخوام هیچکدومتون و ببینم.
اون واقعا آدم وحشتناکی بود خیلی خوب شد که جونگکوک زود من و از دام این مرد درآورد و وادارم کرد طلاق بگیرم.یونا رو بردم بالا تو اتاق جونگکوک گذاشتم خودشم بود ولی وقتی من و یونا رو دید هیچی نگفت.
ویو جونگکوک
صدای در و شنیدم و بعدشم سویول که داد میزد و اسم بورام و میبرد دلم میخواست برم پایین و دمار از روزگارش در بیارم و بهش بگم با اون دهن کثیفت اسم خواهر من و نیار حیف که بورام بهم سپرده بود چیزی نگم بهش.وقتی یونا رو با صورت گریون دیدم و بعدشم صدای کتککاری از پایین اومد دیگه دووم نیاوردم.گوشیم و دادم به یونا که بازی کنه یه هدفون هم گذاشتم رو گوشش که صدا ها رو نشنوه و دوییدم پایین.اون عوضی به بورام سیلی زده بود.(فشار چیست؟چیزی که تو داری میخوری)دیگه نتوستم تحمل کنم و رفتم یه فصل زدمش بعد هم انداختمش بیرون.صورت بورام قرمز شده بود و داشت گریه میکرد.بقلش کردم بردمش تو اتاقش و گذاشتمش رو تخت.واقعا شانس گندی بود که گیر یه همچین عوضی هولی افتاده بود خواهر بیچاره من..ولی خودم ازش حمایت میکردم.میخواستم برم اتاق خودم و به یونا سر بزنم که دیدم از اتاق بقلی اتاقم یه صدایی میاد.در و آروم باز کردم و دیدم یه دختر روی تخت به سینه دراز کشیده و داره فیلم میبینه تو لپتاپش.خداروشکر پشتش به من بود و ندید من و و چون هنذفری تو گوشش بود صدای در هم نشنید منم در و بستم و رفتم بیرون.اون کی بود؟ولش کن شاید دوست بورامه.رفتم تو اتاقم و دیدم یونا خوابش برده.دلم واسش میسوخت.اون فقط ۵ سالشه و یه همچین بابایی داره.
سرش رو روی بالشت گذاشتم و روش پتو انداختم خیلی ناز خوابیده بود.
🪭🪭🪭🪭🪭🪭🪭🪭🪭🪭🪭🪭🪭🪭🪭🪭🪭
نکته ی این پارت:
🪭یانگمی تا الان چند بار اومده خونه ی خانواده ی جئون و بخاطر همین هم وسایلی داره.اما جونگکوک چرا ندیدتش؟ چون بورام و جونگکوک وارثان شرکت پدرشون هستن و جونگکوک بخاطر همین کارهای شرکت به مدت ۱ ماه به خارج از سئول رفته بوده و توی این مدت یانگمی پیش بورام بوده تا بورام تنها نباشه و اینطوری کوک،یانگمی رو نمیشناسه.🪭
$$$$$$$$$$$$$$$
خجالتهم خوب چیزیه خداییش🤐
۳.۱k
۱۲ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.