Miss kim nia is a serial killer !
Miss kim nia is a serial killer !
میس کیم نیا قاتل سریالی!
P4
[شب ساعت 9:00]
دخترک بعد از پوشیدن لباس هایش از پله های عمارت پایین آمد و بی توجه به نگاهایی که رویش بود به سمت باری که بیشتر اوقات میرفت رفت و و قسمت VIP که نصف جاها خالی بود رفت و روی یکی از مبل ها نشست
....
[۱۰ صبح]
دینگ دینگ
نیا:اهه
دخترک با چشمای بسته گوشی اش را از میز کنار تختش ورداشت و یکی از چشم هایش را باز کرد تا ببیند کیه اما با دیدن اسم Park jimin اخم هایش در هم رفت و جواب داد
نیا:هوم
جیمین:نیا حالت خوبه
نیا:چیکارم داری
میمین:نیا ۲ ساعت از کلاس ها گذشته اما هنوز تو نیوندی
نیا:چی ،باشه خداحافظ
دخترک با شتاب به سمت حمام رفت
[10:30]
داخل مدرسه رفتم که دیدم هیچکس تو حیاط نیست بی اهمیت به سما کلاس رفتم و بعد از در زدن داخل رفتم که معلم هنر رو به من کرد و گفت
آقای هوانگ:نیا تو چت شده مثلا دانش آموز زرنگی هستی
نیا:خواب موندم
آقای هوانگ:بروسرجات بشین دیگه هم تکرار نشه
نیا:دیگه هم تکرار نشه گگگگگ[توی دلش]
رفتم سرجام نشستم که متوجه شدم به جای یونا یکی دیگه نشسته بهم یه سلام داد و مشغول درس خوندن شد
منم دیگه بهش توجه نکردم کتابمو از تو کیفم درآوردم
[زنگ پایان کلاس]
وقتی نیا میخواست از کلاس خارج بشه دستی مانعش شد وقتی به صاحب دست نگاه کرد
کیم لیا:نیا امروز چرا اینشکلی شدی مطمعنی حالت خوبه
میس کیم نیا قاتل سریالی!
P4
[شب ساعت 9:00]
دخترک بعد از پوشیدن لباس هایش از پله های عمارت پایین آمد و بی توجه به نگاهایی که رویش بود به سمت باری که بیشتر اوقات میرفت رفت و و قسمت VIP که نصف جاها خالی بود رفت و روی یکی از مبل ها نشست
....
[۱۰ صبح]
دینگ دینگ
نیا:اهه
دخترک با چشمای بسته گوشی اش را از میز کنار تختش ورداشت و یکی از چشم هایش را باز کرد تا ببیند کیه اما با دیدن اسم Park jimin اخم هایش در هم رفت و جواب داد
نیا:هوم
جیمین:نیا حالت خوبه
نیا:چیکارم داری
میمین:نیا ۲ ساعت از کلاس ها گذشته اما هنوز تو نیوندی
نیا:چی ،باشه خداحافظ
دخترک با شتاب به سمت حمام رفت
[10:30]
داخل مدرسه رفتم که دیدم هیچکس تو حیاط نیست بی اهمیت به سما کلاس رفتم و بعد از در زدن داخل رفتم که معلم هنر رو به من کرد و گفت
آقای هوانگ:نیا تو چت شده مثلا دانش آموز زرنگی هستی
نیا:خواب موندم
آقای هوانگ:بروسرجات بشین دیگه هم تکرار نشه
نیا:دیگه هم تکرار نشه گگگگگ[توی دلش]
رفتم سرجام نشستم که متوجه شدم به جای یونا یکی دیگه نشسته بهم یه سلام داد و مشغول درس خوندن شد
منم دیگه بهش توجه نکردم کتابمو از تو کیفم درآوردم
[زنگ پایان کلاس]
وقتی نیا میخواست از کلاس خارج بشه دستی مانعش شد وقتی به صاحب دست نگاه کرد
کیم لیا:نیا امروز چرا اینشکلی شدی مطمعنی حالت خوبه
۱۳.۸k
۲۶ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.