وانشات (وقتی تصادف میکنی) پارت ۱
بچه ها اینو ویسگون به دلیل نقص قوانین حذف کرده بود دوباره گذاشتم😐، پارت دومش هم هست
#وانشات
#لینو
#مینهو
سمت آشپز خونه رفت و غذایی که برای دوست پسرش درست کرده بود رو توی ظرف های مخصوص ریخت تا بتونه اون غذا های رنگا رنگ و خوشمزه رو برای مینهو که سه روز بود بخاطر کامبک جدید سرش گرم بود و زیاد به خودش نمیرسید ببره .
ظرف های غذا رو به همراه کلید ماشین برداشت و به سمت کمپانی راه افتاد .
(مینهو)
توی اتاق تمرین بود و داشت روی دنس آهنگ آلبوم جدیدشون کار میکرد .فقط لینو توی اتاق بود و بقیه ی اعضا برای استراحت رفته بودن کمی هوا بخورن ، اما مینهو توی اتاق در حالی که عرق از سر و صورتش میریخت و کمی هم اعصابش به هم ریخته بود چون هر چقدر هم که سعی میکردم ، دنس همون قدر خوب و عالی طوری که توی ذهنش داشت نمیشد و این کلافش کرده بود و حتی یک ثانیه هم یک جا بند نمیومد و واقعا به طور فجیح و خسته کننده ای در حال تمرین بود .
تا اینکه با باز شدن در اتاق تمرین به خودش اومد و نگاهشو به سمت در داد و با دیدن دوست دختر ناز و خوشگلش لبخندی زد
+حالت خوبه ؟
دوباره لبخندی پرنگ تر تحویل عشقش داد
_اره.... الان که تو اومدی عالیم
دختر لبخندی زد و با چشماش به غذا های توی دستش اشاره کرد
+ببین ....برات دوکبوکی درست کردم
شنیدن اسم دوکبوکی چشمای پسر رو برق انداخت و سری به سمت ظرف ها حمله کرد که این کارش زیادی کیوت بود و باعث شد ا.ت خنده ای پرنگ تحویلش بده
+خیلی کیوتی ..... بیا برات کلی درست کردم
پسر دوباره لبخندی زد و شروع به خوردن کرد
_خیلی خوش....یام یام(در حال خوردن) ..مزه ...هست
دخترک دوباره خنده ای محبت آمیز رو نسار مرد زندگیش کرد و لب زد :
+همش برای خودته هر چقدر که میخوای بخور
.
.
.
(دو ساعت بعد)
+ خوب دیگه من میرم
پسر سری تکون داد و گونه ی دخترک رو ب.و.س.ی.د و باهاش خداحافظی کرد
دختر هم متقابلاً همین کارو کرد و به سمت در خروجی کمپانی رفت .
قدماشو آروم بر میداشت و برای امروز دل تو دلش نبود .
از کمپانی خارج شد و به سمت ماشینش که جلوی در کمپانی پارک شده بود نگاه کرد و به سمتش حرکت کرد .
سوار ماشین شد و روشنش کرد و آینه ی ماشین و تنظیم کرد و دقیقاً همون لحظه ای که میخواست بپیچه با برخورد شیئ سنگینی به آینه ی بغل ماشین و صدای فجیحی که ایجاد کرده بود ، چشماش سیاهی رفت
#وانشات
#لینو
#مینهو
سمت آشپز خونه رفت و غذایی که برای دوست پسرش درست کرده بود رو توی ظرف های مخصوص ریخت تا بتونه اون غذا های رنگا رنگ و خوشمزه رو برای مینهو که سه روز بود بخاطر کامبک جدید سرش گرم بود و زیاد به خودش نمیرسید ببره .
ظرف های غذا رو به همراه کلید ماشین برداشت و به سمت کمپانی راه افتاد .
(مینهو)
توی اتاق تمرین بود و داشت روی دنس آهنگ آلبوم جدیدشون کار میکرد .فقط لینو توی اتاق بود و بقیه ی اعضا برای استراحت رفته بودن کمی هوا بخورن ، اما مینهو توی اتاق در حالی که عرق از سر و صورتش میریخت و کمی هم اعصابش به هم ریخته بود چون هر چقدر هم که سعی میکردم ، دنس همون قدر خوب و عالی طوری که توی ذهنش داشت نمیشد و این کلافش کرده بود و حتی یک ثانیه هم یک جا بند نمیومد و واقعا به طور فجیح و خسته کننده ای در حال تمرین بود .
تا اینکه با باز شدن در اتاق تمرین به خودش اومد و نگاهشو به سمت در داد و با دیدن دوست دختر ناز و خوشگلش لبخندی زد
+حالت خوبه ؟
دوباره لبخندی پرنگ تر تحویل عشقش داد
_اره.... الان که تو اومدی عالیم
دختر لبخندی زد و با چشماش به غذا های توی دستش اشاره کرد
+ببین ....برات دوکبوکی درست کردم
شنیدن اسم دوکبوکی چشمای پسر رو برق انداخت و سری به سمت ظرف ها حمله کرد که این کارش زیادی کیوت بود و باعث شد ا.ت خنده ای پرنگ تحویلش بده
+خیلی کیوتی ..... بیا برات کلی درست کردم
پسر دوباره لبخندی زد و شروع به خوردن کرد
_خیلی خوش....یام یام(در حال خوردن) ..مزه ...هست
دخترک دوباره خنده ای محبت آمیز رو نسار مرد زندگیش کرد و لب زد :
+همش برای خودته هر چقدر که میخوای بخور
.
.
.
(دو ساعت بعد)
+ خوب دیگه من میرم
پسر سری تکون داد و گونه ی دخترک رو ب.و.س.ی.د و باهاش خداحافظی کرد
دختر هم متقابلاً همین کارو کرد و به سمت در خروجی کمپانی رفت .
قدماشو آروم بر میداشت و برای امروز دل تو دلش نبود .
از کمپانی خارج شد و به سمت ماشینش که جلوی در کمپانی پارک شده بود نگاه کرد و به سمتش حرکت کرد .
سوار ماشین شد و روشنش کرد و آینه ی ماشین و تنظیم کرد و دقیقاً همون لحظه ای که میخواست بپیچه با برخورد شیئ سنگینی به آینه ی بغل ماشین و صدای فجیحی که ایجاد کرده بود ، چشماش سیاهی رفت
۱۷.۶k
۰۶ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.