سلام ببخشید بچها نت نداشتم بخاطر همین دیر گزاشتم پارت
#اژدهای تاریکی
Part 8
___________________________________________________
ا.ت : من وقتی بچه بودم یکی از دشمنای بابام منو پرت کرد توی استخر منم بچه بودم حدود 5 سالم بود شنا بلد نبودم و غرق شدم وقتی هم بیدار شدم توی بیمارستان بودم.
کوک : او....متاسفم
ا.ت : اشکال نداره توکه کاری نکردی
کوک : راستی امشب همینجا میخوام مهمونی بگیرم همه ی مافیا ها هم قراره بیان
ا.ت : حالا چرا انقد زود ؟
کوک : چون شبای دیگه وقت ندارم باید کارای شرکت رو انجام بدم.
ا.ت : اها ... اوکی
ویو شب :
کوک : ا.تتتتت کجایییی؟ ( داره داد میزنه )
ا.ت : همینجام چرا خونه رو گذاشتی رو سرت ؟
کوک : زود آماده شو الانه که مهمون ها برسن
ا.ت : اوکی الان آماده میشم
ویو ا.ت :
بعد از اینکه جونگکوک رفت منم رفتم داخل اتاقم اول رفتم حموم و 30 مین بهد اومدم بیرون موهامو خشک کردم و نشستم پشت میز آرایشیم و یه آرایش لایت کردم و رفتم سراغ کمد لباسیم و یه لباس انتخاب کردم پوشیدم و عطر هم زدم
ویو کوک :
رفتم داخل اتاقم و مستقیم رفتم داخل ، حموم کردم 30 مین بعد اومدم بیرون موهامو خشک کردم و داخل کمد لباس برداشتم پوشیدم موهامو حالت دادم و عطر تلخمو زدم و رفتم بیرون که همزمان ا.ت هم بیرون اومد خیلی خوشگل شده بود مخصوصا اون لباسی که پوشیده بود خیلی بهش میومد باهم دیگه رفتیم پایین که همه نگاهاشون روی ما زوم بود بچها رو دیدم
( اعضا ) دست ا.ت رو گرفتم و بهش گفتم میخوام بع داداشام معرفیت کنم گفت اوکی
ویو کوک :
با ا.ت رفتیم سر میزشون و گفتم :
کوک : سلام رفقا
تهیونگ : سلام داداش کوچیکه
( بقیه هم سلام دادن )
ا.ت : سلام
کوک : بچها این دختر زیبایی که میبینید ا.ت هستش همونی که گفتم باهاش شریک شدم
نامجون : خوشبختم از دیدنت خانم ا.ت ( باهم دست میدن )
ا.ت : همچنین
____________________________________________________
ادامه دارد .......
لایک : 25
Part 8
___________________________________________________
ا.ت : من وقتی بچه بودم یکی از دشمنای بابام منو پرت کرد توی استخر منم بچه بودم حدود 5 سالم بود شنا بلد نبودم و غرق شدم وقتی هم بیدار شدم توی بیمارستان بودم.
کوک : او....متاسفم
ا.ت : اشکال نداره توکه کاری نکردی
کوک : راستی امشب همینجا میخوام مهمونی بگیرم همه ی مافیا ها هم قراره بیان
ا.ت : حالا چرا انقد زود ؟
کوک : چون شبای دیگه وقت ندارم باید کارای شرکت رو انجام بدم.
ا.ت : اها ... اوکی
ویو شب :
کوک : ا.تتتتت کجایییی؟ ( داره داد میزنه )
ا.ت : همینجام چرا خونه رو گذاشتی رو سرت ؟
کوک : زود آماده شو الانه که مهمون ها برسن
ا.ت : اوکی الان آماده میشم
ویو ا.ت :
بعد از اینکه جونگکوک رفت منم رفتم داخل اتاقم اول رفتم حموم و 30 مین بهد اومدم بیرون موهامو خشک کردم و نشستم پشت میز آرایشیم و یه آرایش لایت کردم و رفتم سراغ کمد لباسیم و یه لباس انتخاب کردم پوشیدم و عطر هم زدم
ویو کوک :
رفتم داخل اتاقم و مستقیم رفتم داخل ، حموم کردم 30 مین بعد اومدم بیرون موهامو خشک کردم و داخل کمد لباس برداشتم پوشیدم موهامو حالت دادم و عطر تلخمو زدم و رفتم بیرون که همزمان ا.ت هم بیرون اومد خیلی خوشگل شده بود مخصوصا اون لباسی که پوشیده بود خیلی بهش میومد باهم دیگه رفتیم پایین که همه نگاهاشون روی ما زوم بود بچها رو دیدم
( اعضا ) دست ا.ت رو گرفتم و بهش گفتم میخوام بع داداشام معرفیت کنم گفت اوکی
ویو کوک :
با ا.ت رفتیم سر میزشون و گفتم :
کوک : سلام رفقا
تهیونگ : سلام داداش کوچیکه
( بقیه هم سلام دادن )
ا.ت : سلام
کوک : بچها این دختر زیبایی که میبینید ا.ت هستش همونی که گفتم باهاش شریک شدم
نامجون : خوشبختم از دیدنت خانم ا.ت ( باهم دست میدن )
ا.ت : همچنین
____________________________________________________
ادامه دارد .......
لایک : 25
۲.۷k
۱۱ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.