Part:47
Part:47
کوک یونا رو براید بغل کرد و سمت خونه دوید وقتی رسید درو باز کرد و با پاش پشت سرش درو بست یونا رو گذاشت رو مبل
٪همینجا بمون میرم جعبه کمک های اولیه رو بیارم
$ب..باشه(بغض)
زانو های یونا زخمی شده بودن کوک به سرعت رفت تو اشپزخونه
٪اههه کجاست این لعنتیی....پیداش کردم پیداش کردم
دوید رفت سمت یونا
$ک..کوک درد دارع؟(بغض)
٪شاید...شاید یکم بسوزه نترس یکم زود تموم میشه تو یکم تحمل کن
$ب..باشه(نگران بغض)
کوک یکم بتادین روخت روی زخم های یونا ک یونا از سر درد ناله ای کرد و صورت جمع شد
٪یکم تحمل کن تروخدا(بغض نگران)
یونا تعجب کرده بود کوک انقد نگرانش شده بود؟
بعد از اینکه یخمای یونا رو شستشو داد و چسب زخمی زد روی هر دوتا زخماش
٪خب تموم شد
$کوک...مرسی(خجالت بغض)
٪میخای یکم بریم استراحت کنیم؟ فک کنم تهیونگ اینام خابن
$اره خیلی خستم
٪پاشو بریم
یونا به زانو هاش نگاهی انداخت که زخماشون سطحی نبودن ولی عمیق هم نبودن کرد
٪امم بیا بغلم
کوک فهمید که نمیتونه درست راه بره و ممکنه دوبارع خون ریزی کنه خودش تصمیم گرفت یونارو بغل کنه و ببره یونا رو براید بغل کرد که یونا سرشو گذاشت روی سینه کوک و ضربان قلبشو گوش میداد حس عجیبی داشت یه آرامش خاصی داشت
$کوک لباسات خیس شده سرما میخوری
٪چیزی نیست نگران نباش توم لباسات خیس شدنا
$من هودی دارم هودیمو میپوشم
٪شلوار چی داری؟(نیشخند)
$نه هودیم انقد بلند هست که تا رو زانومو بگی...یاا منحرف
کوک خنده ای بلند کرد رفت تو اتاق و یونا رو گذاشت روی تخت
٪من لباسامو تو حموم عوض میکنم توم همینجا عوض کن تا بیامم عوض کرده باشی رو تخت بگیر بخاب
$باشه...
کوک یونا رو براید بغل کرد و سمت خونه دوید وقتی رسید درو باز کرد و با پاش پشت سرش درو بست یونا رو گذاشت رو مبل
٪همینجا بمون میرم جعبه کمک های اولیه رو بیارم
$ب..باشه(بغض)
زانو های یونا زخمی شده بودن کوک به سرعت رفت تو اشپزخونه
٪اههه کجاست این لعنتیی....پیداش کردم پیداش کردم
دوید رفت سمت یونا
$ک..کوک درد دارع؟(بغض)
٪شاید...شاید یکم بسوزه نترس یکم زود تموم میشه تو یکم تحمل کن
$ب..باشه(نگران بغض)
کوک یکم بتادین روخت روی زخم های یونا ک یونا از سر درد ناله ای کرد و صورت جمع شد
٪یکم تحمل کن تروخدا(بغض نگران)
یونا تعجب کرده بود کوک انقد نگرانش شده بود؟
بعد از اینکه یخمای یونا رو شستشو داد و چسب زخمی زد روی هر دوتا زخماش
٪خب تموم شد
$کوک...مرسی(خجالت بغض)
٪میخای یکم بریم استراحت کنیم؟ فک کنم تهیونگ اینام خابن
$اره خیلی خستم
٪پاشو بریم
یونا به زانو هاش نگاهی انداخت که زخماشون سطحی نبودن ولی عمیق هم نبودن کرد
٪امم بیا بغلم
کوک فهمید که نمیتونه درست راه بره و ممکنه دوبارع خون ریزی کنه خودش تصمیم گرفت یونارو بغل کنه و ببره یونا رو براید بغل کرد که یونا سرشو گذاشت روی سینه کوک و ضربان قلبشو گوش میداد حس عجیبی داشت یه آرامش خاصی داشت
$کوک لباسات خیس شده سرما میخوری
٪چیزی نیست نگران نباش توم لباسات خیس شدنا
$من هودی دارم هودیمو میپوشم
٪شلوار چی داری؟(نیشخند)
$نه هودیم انقد بلند هست که تا رو زانومو بگی...یاا منحرف
کوک خنده ای بلند کرد رفت تو اتاق و یونا رو گذاشت روی تخت
٪من لباسامو تو حموم عوض میکنم توم همینجا عوض کن تا بیامم عوض کرده باشی رو تخت بگیر بخاب
$باشه...
۴۸۶
۱۲ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.