read my ill luck(پارت ۱)
همه آدما کسایی رو دارن که ازش متنفرن.
منم دارم.
فقط اون آدم همکالسیم یا همکارم یا معلمم نیست.
اون یارو داداش ناتنیمه!
قضیه از این قراره که بابای من(کیم سوکجین)چند سال پیش،کراشش عمدی بهش یه
شامپاین قوی خوروند که باعث شد یارو به معنی اصلی کلمه به فاک بره...توسط پدر گرامی
من...بی خیال جزئیات شیم،دو ماه بعد،دختره فهمید حامله ست.
حسابی گرخید و منو سپرد به بابام تا بره "اوضاع رو برای بردن من به آمریکا فراهم کنه"،اما
فراهم کردنش یکم طول کشید...یعنی هیفده سال!
بابام درجا از دخترا متنفر شد و گرایششو عوض کرد.حقم داشت.به خاطر اون دختره، یه
پسر 81ساله بود با یه بچه به اسم جیمین.
گی شد و شغل پیدا کرد.دوستم داشت و بدون اینکه احساس تنهایی بکنم و از این
غلطا،بزرگ شدم.
تا االن هیچ مشکلی نداشتم.
تا االن!
بزارین یه چیزیو بهتون بگم."تا االن" میتونه خیلی بی نظیر یا خیلی تخمی باشه.چطوری؟
تعریف کنید با مثال)2نمره!(
بی نظیر:وقتیه که یهو همه چی گل و بلبل میشه مثال :داشتم تو بدبختیام و کاندومای
کارما غرق می شدم.تا االن!که شاهزاده سوار بر پورشه م اومد و من رو برد به پنت
هوسش
که همه چی گل و بلبل بوده بعد یهو کارما با لبخندی دیوثانه لباساشو درمیاره
و ویبراتورو بهت نشون میده.مثال: من یه ز ندگی کامال اوکی با یه بابای جذاب و پایه داشتم
تا االن!و یهو بابام تممیم گرفت دوست پسر آقایی بشه که یه پسر داره!
با چشمای مسلسل طور زل میزنم به مرد قد بلندرو به روم و پسرش که نسبت به خودش
خیلی کوتوله ست.
تو لطفا از کوتوله بودن حرف نزن.
با کتونی میکوبم تو صورت تهیونگ درونم.
مرد قدبلند با لبخندی که چال گونه شو میکنه تو چشمام،میگه:
-سالم جیمینا!من نامجونم.از دیدنت خوشحالم.
بدون حس میگم:
-تو دوست پسر آپامی.
آپا جین،آرنجشو میکوبه به پهلوم ولی به لطف یونگی درونم نگامو از نامجون بر نمی دارم.
نامجون با کالفگی سعی میکنه لبخندشو حفظ کنه و دستی به گردنش میکشه:
-اوه...خب...بیا من و تو دوست باشیم.باشه جیمینی؟
یونگی درونم میدل فینگرشو نشون میده: بهش نگو جیمینی،شترمرغ!
آرزو میکنم میتونستم همین حرفو مخموصا قسمت شترمرغشو بلند بگم ولی خب دلم
نمیخواد بمیرم،اونم به دست آپا جین
منم دارم.
فقط اون آدم همکالسیم یا همکارم یا معلمم نیست.
اون یارو داداش ناتنیمه!
قضیه از این قراره که بابای من(کیم سوکجین)چند سال پیش،کراشش عمدی بهش یه
شامپاین قوی خوروند که باعث شد یارو به معنی اصلی کلمه به فاک بره...توسط پدر گرامی
من...بی خیال جزئیات شیم،دو ماه بعد،دختره فهمید حامله ست.
حسابی گرخید و منو سپرد به بابام تا بره "اوضاع رو برای بردن من به آمریکا فراهم کنه"،اما
فراهم کردنش یکم طول کشید...یعنی هیفده سال!
بابام درجا از دخترا متنفر شد و گرایششو عوض کرد.حقم داشت.به خاطر اون دختره، یه
پسر 81ساله بود با یه بچه به اسم جیمین.
گی شد و شغل پیدا کرد.دوستم داشت و بدون اینکه احساس تنهایی بکنم و از این
غلطا،بزرگ شدم.
تا االن هیچ مشکلی نداشتم.
تا االن!
بزارین یه چیزیو بهتون بگم."تا االن" میتونه خیلی بی نظیر یا خیلی تخمی باشه.چطوری؟
تعریف کنید با مثال)2نمره!(
بی نظیر:وقتیه که یهو همه چی گل و بلبل میشه مثال :داشتم تو بدبختیام و کاندومای
کارما غرق می شدم.تا االن!که شاهزاده سوار بر پورشه م اومد و من رو برد به پنت
هوسش
که همه چی گل و بلبل بوده بعد یهو کارما با لبخندی دیوثانه لباساشو درمیاره
و ویبراتورو بهت نشون میده.مثال: من یه ز ندگی کامال اوکی با یه بابای جذاب و پایه داشتم
تا االن!و یهو بابام تممیم گرفت دوست پسر آقایی بشه که یه پسر داره!
با چشمای مسلسل طور زل میزنم به مرد قد بلندرو به روم و پسرش که نسبت به خودش
خیلی کوتوله ست.
تو لطفا از کوتوله بودن حرف نزن.
با کتونی میکوبم تو صورت تهیونگ درونم.
مرد قدبلند با لبخندی که چال گونه شو میکنه تو چشمام،میگه:
-سالم جیمینا!من نامجونم.از دیدنت خوشحالم.
بدون حس میگم:
-تو دوست پسر آپامی.
آپا جین،آرنجشو میکوبه به پهلوم ولی به لطف یونگی درونم نگامو از نامجون بر نمی دارم.
نامجون با کالفگی سعی میکنه لبخندشو حفظ کنه و دستی به گردنش میکشه:
-اوه...خب...بیا من و تو دوست باشیم.باشه جیمینی؟
یونگی درونم میدل فینگرشو نشون میده: بهش نگو جیمینی،شترمرغ!
آرزو میکنم میتونستم همین حرفو مخموصا قسمت شترمرغشو بلند بگم ولی خب دلم
نمیخواد بمیرم،اونم به دست آپا جین
۱۵.۶k
۱۹ شهریور ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.