قشنگ ترین عذاب من پارت ۴۲
قشنگ ترین عذاب من پارت ۴۲
ویو تهیونگ
فکر میکردم اینجوری میتونم خودمو آروم کنم
رفتم پایین پیش نامی
نامجون : بلاخره کار خودتو کردی؟
ته : آه بیخیال
نامجون : آخرش چیشد ؟ با این کارات فرصتو از خودت و اون میگیری...بهش فکر کن آقای بیخیال
خیلی اعصابم داغون بود
نمیدونم چقدر...اما بعد چند شات پیش از حد مست مست بودم.
ویو کوک
نمیخواستم بیشتر از این بخورم که مبادا مست کنم و یه سوتی خوشگل موشگل بدم
تهیونگ خیلی عصبانی بود . چندین شات ویسکی خورد ؛ نگران حالش بودیم.
حتی یونگی و نامجون هم نمیتونستن جلوشو بگیرن تا جایی که کاملا مست کرد
حالا من این درازو چجوری ببرم خونه ؟؟
کوک : هیونگ بهتر نیست ما هم دیگه بریم؟
یونگی : چرا؟
کوک : این چهارتا که مست مستن... تهیو... رییسم که کاملا مست شده ؛ ما هم بریم بهتره دیگه .
یونگی : چرا تو جمع خودمون بهش میگی رییس؟
کوک : پ...پ...پس چی باید بگم؟
یونگی : خودتم خوب میدونی همه اینا الکیه. نمیخواد اینجا دیگه نقش بازی کنی...پاشید بریم
نامجون : فقط جونگ کوک حواست باشه..اگر امشب تهیونگ کاری کرد...حواستو جمع کن.
متعجب از حرفای هیونگا بلند شدم. نتونستم خودمو کنترل کنم و بلاخره پرسیدم
کوک : چ..چرا همچین چیزی میگی هیونگ؟!(تعجب)
نامجون : فقط میخواستم بگم که آمادگی هرچیزی رو داشته باشی. حتی...حتی حامله شدنت (آخرش آروم و تند)
چشمام با حرفش به حدی گشاد شد که فکر میکردم الان رگام پاره میشه
کوک : هیونگ!!! این چه حرفیه ؟!(بلند و خجالت)
یونگی : اگر ...حیف...اگر مجبور نبودم همه چیو بهت میگفتم
خل شده بودم از حرفاشون
واقعا عین یه بستنی داشتم آب میشدم !
نامجون جینو بلند کرد. یونگی هم به جیمین و میا کمک کرد . منم جیهوپ و تهیونگ رو آوردم
با هزار بدبختی نشوندیمشون تو ماشین
یونگی : خب دیگه فعلا. من میا و جیهوپ رو هم میبرم
نامجون : باشه. جیمینو میخوای چیکار کنی!؟
یونگی : آه شت...آدرسم ندارم که ، گندش بزنن
کوک : انقدر سخت نگیر هیونگ ؛ فعلا امشبو ببرش خونه خودت(لبخند شیطانی)
یونگی : یااا جونگ کوک خان
کوک : خب هیونگ... من که میدونم تو دو...
حرفم با دستی که جلو دهنم گذاشته شد نصفه موند ؛ انگار نامجون هیچی نمیدونست و یونگی هم نمیخواست بگه
با یه خدافظی ازشون دور شدم و رفتم سمت ماشین
تهیونگ غرق خواب بود و منم با خیال راحت راه افتادم
بچه ها...ببخشید دیر شد 😔🫂
ویو تهیونگ
فکر میکردم اینجوری میتونم خودمو آروم کنم
رفتم پایین پیش نامی
نامجون : بلاخره کار خودتو کردی؟
ته : آه بیخیال
نامجون : آخرش چیشد ؟ با این کارات فرصتو از خودت و اون میگیری...بهش فکر کن آقای بیخیال
خیلی اعصابم داغون بود
نمیدونم چقدر...اما بعد چند شات پیش از حد مست مست بودم.
ویو کوک
نمیخواستم بیشتر از این بخورم که مبادا مست کنم و یه سوتی خوشگل موشگل بدم
تهیونگ خیلی عصبانی بود . چندین شات ویسکی خورد ؛ نگران حالش بودیم.
حتی یونگی و نامجون هم نمیتونستن جلوشو بگیرن تا جایی که کاملا مست کرد
حالا من این درازو چجوری ببرم خونه ؟؟
کوک : هیونگ بهتر نیست ما هم دیگه بریم؟
یونگی : چرا؟
کوک : این چهارتا که مست مستن... تهیو... رییسم که کاملا مست شده ؛ ما هم بریم بهتره دیگه .
یونگی : چرا تو جمع خودمون بهش میگی رییس؟
کوک : پ...پ...پس چی باید بگم؟
یونگی : خودتم خوب میدونی همه اینا الکیه. نمیخواد اینجا دیگه نقش بازی کنی...پاشید بریم
نامجون : فقط جونگ کوک حواست باشه..اگر امشب تهیونگ کاری کرد...حواستو جمع کن.
متعجب از حرفای هیونگا بلند شدم. نتونستم خودمو کنترل کنم و بلاخره پرسیدم
کوک : چ..چرا همچین چیزی میگی هیونگ؟!(تعجب)
نامجون : فقط میخواستم بگم که آمادگی هرچیزی رو داشته باشی. حتی...حتی حامله شدنت (آخرش آروم و تند)
چشمام با حرفش به حدی گشاد شد که فکر میکردم الان رگام پاره میشه
کوک : هیونگ!!! این چه حرفیه ؟!(بلند و خجالت)
یونگی : اگر ...حیف...اگر مجبور نبودم همه چیو بهت میگفتم
خل شده بودم از حرفاشون
واقعا عین یه بستنی داشتم آب میشدم !
نامجون جینو بلند کرد. یونگی هم به جیمین و میا کمک کرد . منم جیهوپ و تهیونگ رو آوردم
با هزار بدبختی نشوندیمشون تو ماشین
یونگی : خب دیگه فعلا. من میا و جیهوپ رو هم میبرم
نامجون : باشه. جیمینو میخوای چیکار کنی!؟
یونگی : آه شت...آدرسم ندارم که ، گندش بزنن
کوک : انقدر سخت نگیر هیونگ ؛ فعلا امشبو ببرش خونه خودت(لبخند شیطانی)
یونگی : یااا جونگ کوک خان
کوک : خب هیونگ... من که میدونم تو دو...
حرفم با دستی که جلو دهنم گذاشته شد نصفه موند ؛ انگار نامجون هیچی نمیدونست و یونگی هم نمیخواست بگه
با یه خدافظی ازشون دور شدم و رفتم سمت ماشین
تهیونگ غرق خواب بود و منم با خیال راحت راه افتادم
بچه ها...ببخشید دیر شد 😔🫂
۳.۲k
۰۴ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.