وقتی که زندگیم عوض شد ۵۷
ات: باورم نمی شد که جونگ کوک
داره چی میگه اشک توی چشم هام
جمع شده بود
فکر کردم جونگ کوک داره
شوخی می کنه
به خاطر همین خندیدم
و با سردرگمی گفتم:
جونگ کوک داری شوخی میکنی دیگه،مگه نه؟
جونگ کوک: یه روز که شین هه با یکی از راننده هام رفته بود دکتر تا از وضع
بچه خبردار شه تو راه برگشت یکی با تریلی
میزنه بهشون
و شین هه و بچه و راننده در جا میمیرن
و خب همین دیگه...
ات: باورم نمی شد بی اختیار وقتی لحن
دردناک جونگ کوک
و حرفاش رو شنیدم
زدم زیر گریه و بهش با گریه
و به سختی گفتم:
جونگ کوک متاسفم،به من کسی این ماجرا رو نگفته بود و گرنه...
این داستان ادامه دارد...💜
#تهیونگ
#جونگ_کوک
#فیک
داره چی میگه اشک توی چشم هام
جمع شده بود
فکر کردم جونگ کوک داره
شوخی می کنه
به خاطر همین خندیدم
و با سردرگمی گفتم:
جونگ کوک داری شوخی میکنی دیگه،مگه نه؟
جونگ کوک: یه روز که شین هه با یکی از راننده هام رفته بود دکتر تا از وضع
بچه خبردار شه تو راه برگشت یکی با تریلی
میزنه بهشون
و شین هه و بچه و راننده در جا میمیرن
و خب همین دیگه...
ات: باورم نمی شد بی اختیار وقتی لحن
دردناک جونگ کوک
و حرفاش رو شنیدم
زدم زیر گریه و بهش با گریه
و به سختی گفتم:
جونگ کوک متاسفم،به من کسی این ماجرا رو نگفته بود و گرنه...
این داستان ادامه دارد...💜
#تهیونگ
#جونگ_کوک
#فیک
۸.۵k
۱۳ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.