“۱۹ شهریور هزار و چهارصد و یک
“۱۹ شهریور هزار و چهارصد و یک
اکنون که این نامه را برایت مینویسم، پاییز چند روز زودتر کار خود را شروع کرده و بوی خاک نمناکِ حاصل از باران صبحگاهی در کوچه و خیابان پیچیده است. در این لحظه به خصوص کاری از من برنمیآید، جز این که دست خودم را بگیرم و درست مانند گذشته در میدان و خیابانهای اطراف پرسه بزنم. با گذشت سالها اگرچه تعداد چهرههایی که میشناسم کم و کمتر میشوند، اما ساختمانها و کوچه پس کوچهها هنوز به همان شکل همیشگی هستند.
گمان کنم به همین دلیل هیچ وقت نتوانستم از این شهر دست بکشم؛ برای سرک کشیدن به گذشته و ملاقات با خاطراتی که دیگر وجود ندارند.”
اکنون که این نامه را برایت مینویسم، پاییز چند روز زودتر کار خود را شروع کرده و بوی خاک نمناکِ حاصل از باران صبحگاهی در کوچه و خیابان پیچیده است. در این لحظه به خصوص کاری از من برنمیآید، جز این که دست خودم را بگیرم و درست مانند گذشته در میدان و خیابانهای اطراف پرسه بزنم. با گذشت سالها اگرچه تعداد چهرههایی که میشناسم کم و کمتر میشوند، اما ساختمانها و کوچه پس کوچهها هنوز به همان شکل همیشگی هستند.
گمان کنم به همین دلیل هیچ وقت نتوانستم از این شهر دست بکشم؛ برای سرک کشیدن به گذشته و ملاقات با خاطراتی که دیگر وجود ندارند.”
۲.۳k
۱۹ شهریور ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.